loader image

جستجو

Wooden spheres balancing on seesaw. Concept of harmony and balance in life and work

استیمسون:
چندقطبی بودن برای آمریکا خطرناک‌تر از دوقطبی بودن است

مرکز مطالعات سورین

چکیده

نشریه «استیمسون» نوشت: با احتساب قدرت چین و تاریخچه جنگ سرد آمریکا می‌توان استدلال کرد که دوقطبی بودن جهان و اجازه دادن برای قدرت پیدا کردن چین باعث یک سیستم پایدارتر خواهد شد.

فهرست مطالب

به گزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه استیمسون در یادداشتی به‌قلم «اما اشفورد» «ایوان کوپر» نوشت: بحث در مورد چندقطبی، تک‌قطبی یا دوقطبی بودن جهان اغلب بر اساس نظریه‌هایی در مورد اینکه کدام سیستم برای منافع آمریکا بهترین است شکل می‌گیرد.

اگرچه شواهد نشان می‌دهد که جهان در حال ورود به دوره چندقطبی نامتعادل است، اما شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد برای منافع آمریکا چه گزینه‌های مناسبی وجود دارد.

این بحث در بین محققان و سیاست‌گذاران روابط بین‌الملل شدیدتر شده است.

رکورد پیروزی آمریکا در طول جنگ سرد باعث شد بسیاری تصور کنند رقابت دوقطبی جدیدی با چین در حال ظهور است. با این حال، این فرضیات مشکوک هستند.

با نگاهی به انواع منابع داده می‌توان به این نتیجه رسید که توزیع نوظهور قدرت، به بهترین وجه، به‌عنوان یک سیستم «چندقطبی نامتعادل» توصیف می‌شود.

قدرت امروزی شدیداً از ابرقدرت‌ها به سمت انواع قدرت‌های متوسط توانا و پویا منتقل می‌شود که به شکل‌دهی محیط بین‌المللی در دهه‌های آینده کمک خواهند کرد.

اگرچه ادبیات دانشگاهی نشان می‌دهد که در واقع جنگ‌های بیشتری در دوره‌های چندقطبی رخ می‌دهد، اما شواهد نشان می‌دهد که این نوع از جنگ‌ها بیشتر جنگ‌های داخلی و درگیری‌های کوچک است تا جنگ‌های قدرت‌های بزرگ. بسیاری از بحث‌های پیرامون سیاست جهانی امروز بر سر ساختار نظام بین‌الملل شکل می‌گیرد.

محققان روابط بین‌الملل همواره بر قطبیت به‌عنوان یکی از عوامل اصلی که می‌تواند دلیل پایداری یا بی‌ثباتی یک نظام بین‌المللی را توضیح دهد تمرکز کرده‌اند

. به بیان ساده، قطبیت یک توزیع قدرت، در امور بین‌الملل بین همه کشورهاست.

در ابتدایی‌ترین سطح، قطبیت تابعی از توزیع قابلیت‌ها و منابع در نظام بین‌الملل است.

چندقطبی بودن، رایج‌ترین سیستم تاریخ است. این قطبیت بر اساس معیارهای اقتصادی یا جمعیتی، معیار هزینه‌ها یا قابلیت‌های نظامی و مواهب منابع طبیعی یا ‌‌به‌دنبال ترکیب همه این عناصر تعیین می‌شود.

بر اساس این عناصر، اکنون چین به‌وضوح با قدرت اقتصادی آمریکا مطابقت دارد و بخشی جدایی‌ناپذیر از زنجیره تأمین حیاتی جهانی است.

طرفداران استدلال می‌کنند که ارتش چین اکنون به‌اندازه‌ای رشد کرده است که می‌تواند در یک درگیری مستقیم با آمریکا رقابت کند. چین در حال گذار از موقعیت خود به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای و تبدیل‌شدن به یک قدرت جهانی است.

چین و آمریکا بزرگ‌ترین اقتصادهای جهان هستند، اما قدرت اقتصادی در هفت دهه اخیر پراکنده شده است.

چین مطمئناً رقیب قابل‌توجهی برای آمریکا است، اما این تحلیلگران معتقدند که چین یک ابرقدرت نیست؛ این کشور هیچ شبکه اتحاد قابل مقایسه‌ای با آمریکا ندارد و دارای ضعف‌های داخلی قابل‌توجهی است که نشانه‌های آن در اقتصاد راکدش مشخص است.

با احتساب قدرت چین و تاریخچه جنگ سرد آمریکا می‌توان استدلال کرد که دوقطبی بودن جهان و اجازه دادن برای قدرت پیدا کردن چین باعث یک سیستم پایدارتر خواهد شد.

البته که سیستم‌های چندقطبی صلح‌آمیز در تاریخ وجود داشته است: برای مثال؛ کنگره وین که در سال 1815، یک معاهده بین قدرت‌های بزرگ ایجاد کرد که تقریباً یک قرن ادامه داشت.

مشکل اصلی این است که خود قطبیت ممکن است کمتر از نحوه واکنش دولت‌ها به آن مهم باشد. برای مثال، تحت یک جهان چندقطبی، یک کشور انتخاب بسیار گسترده‌تری از چند طیف شراکت و اتحاد دارد تا در یک جهان دوقطبی؛ دوقطبی بودن همسویی کشورها و تکلیف سیاسی اکثرشان را بدون در نظر گرفتن میلشان تعیین می‌کند.

در نهایت با در نظر گرفتن تمام بررسی‌های موجود می‌توان گفت، اگرچه موازنه قوا در نظام بین‌الملل به‌طور مداوم توسط دانشمندان علوم سیاسی تحلیل می‌شود، اما این دوره از نوسان در نظام بین‌الملل پیامدهای گسترده‌ای برای آمریکا و سیاست‌گذاران آن دارد.

جهت‌گیری نظام بین‌الملل شیوه‌های تعامل دولت‌ها را در دهه‌های آینده شکل خواهد داد.

درک این تغییرات برای تدوین یک استراتژی کلان قابل اعتماد و پایدار، بسیار مهم است. متأسفانه برای سیاست‌گذاران، مطالعه قطبیت همچنان یک موضوع بحث‌برانگیز است.

اندازه‌گیری قدرت و قطبیت دشوار است و نظریه‌پردازی برای ارزیابی خطرات و مزایای چندقطبی یا دوقطبی شدن جهان چالش‌برانگیز است. در هر صورت جهان به سمت چندقطبی پیش می‌رود.

در واقع نیرو به سمت قدرت‌های متوسط در نظام بین‌الملل پخش می‌شود و ظهور چین نشان می‌دهد که جهان به سمت سیستم «چندقطبی نامتعادل» حرکت می‌کند که در آن آمریکا و چین هرکدام دارای یک مقدار قابل‌توجهی از قدرت هستند، اما دولت‌های میانی در هر منطقه نیز نقش مهمی دارند.

به‌طور جدی می‌توان نتیجه گرفت از نقطه نظر منافع آمریکا، چندقطبی ممکن است در واقع مثبت باشد.

در حال حاضر دولت بایدن در تلاش است تا یک استراتژی برای جهانی دوقطبی ایجاد کند، بلوک‌هایی از دموکراسی‌های دوستانه ایجاد کند و در نهایت ائتلافی جدید به سبک جنگ سرد ایجاد کند، اما این رویکرد اشتباه است.

این کار بازار آمریکا را از شرکای اقتصادی بالقوه اشباع می‌کند و شانس یک جنگ فاجعه‌بار قدرت‌های بزرگ را افزایش می‌دهد. سیاست‌گذاران باید از تغییر به سمت چندقطبی شدن استقبال کنند،

درهای اقتصاد را به بهترین شکل بر روی تمام فرصت‌های موجود باز کنند و از آن به نفع آمریکا استفاده کنند.