بهگزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه واول روم در یادداشت خود بهقلم «کریستوفر گود» نوشت: اگرچه توضیحات مختلفی برای نوآوری وجود دارد، اما هیچ نظری در مورد اینکه چرا تغییر نیروهای مسلح ایجاد شده است وجود ندارد. طبق نظر فارل و تریف، تغییر میتواند به 3 روش مختلف رخ دهد، نوآوری، انطباق و تقلید.
پویایی رهبری نظامی و غیرنظامی تعیین میکند که آیا ارتش، نوآوری کند یا خیر. مکتب فکری دوم، رقابت بین سرویسها، استدلال میکند که رقابت بین خدمات منجر به نوآوری میشود.
تنها نقطه مشترک همه این مکاتب فکری این است که آنها ارتشها را سازمانهای انعطافناپذیری میدانند که در ایجاد تغییر با مشکل مواجه هستند، بنابراین، آنها به انگیزهای برای تغییر نیاز دارند.
در نتیجه، گریسوم ارزیابی میکند که نوآوری نظامی از بالابهپایین هدایت میشود.
یادگیری سازمانی با نیروهای مسلح: تئوری یادگیری سازمانی برای تحلیل تغییرات درون سازمانهای نظامی مفید است. با استفاده از دکترین بهعنوان جلوهای از دانش نهادی، میتوان تغییر را ردیابی کرد.
به گفته کریس آرگریس و دونالد آ. شون، 3 شکل مختلف از یادگیری سازمانی وجود دارد: یادگیری تکحلقهای، یادگیری دو حلقهای و یادگیری دوطرفه. یادگیری تکحلقهای زمانی است که اعضای سازمان به تغییرات در سازمان پاسخ میدهند. یادگیری دو حلقهای به نحوه تغییر هنجارها و استانداردهای سازمان با استراتژیها و مفروضات مرتبط اشاره دارد. شکل نهایی یادگیری، deutero است که هدف آن بهبود توانایی یادگیری خود سازمان است. چارچوب یادگیری تک و دو حلقهای مفهوم ارزشمندی را برای تمایز بین نوآوری و سازگاری ارائه میدهد.
مدل یادگیری سازمانی داونی: مدل ریچارد داونی فرایندی را از نحوه یادگیری سازمانها ارائه میدهد و در نتیجه امکان شناسایی عواملی را فراهم میکند که تغییر را ممکن یا ناممکن میکند.
داونی در تحلیل خود دو پیشنیاز برای تغییر موفقیتآمیز ارائه کرد: اجماع در موردنیاز به تغییر و توافق در مورد چگونگی این تغییر، برای دستیابی به چنین توافقی، او به این نتیجه رسید که هم به فشار خارجی و هم به اجرای فرایند یادگیری سازمانی، نیاز دارد.
مدل یادگیری دو حلقهای داونی بر اساس تحلیل او از عملیات ضدشورش آمریکا در ویتنام و السالوادور است.
او اشاره میکند که تغییر، تنها زمانی ضروری است که روشهای موجود برای رویارویی با چالشهای موجود کافی نباشد. دومین مانع برای تغییر، توسعه اقدامات جایگزین برای غلبه بر شکاف عملکرد است زیرا اگر جایگزینی ایجاد نشود، هیچ تغییری ایجاد نخواهد شد.
این دو شرط لازم برای تغییر، یعنی شناسایی شکاف عملکرد و توافق بر روی یک اقدام جایگزین میتواند تحتتأثیر فشار خارجی قرار گیرد، زیرا اگر چالشهای ناموفق، تهدید قابلتوجهی برای دولت باشد، رهبری غیرنظامی دولت بر نیروهای مسلح فشار خواهد آورد.
هدف این فشار ایجاد تغییراتی برای مقابله با چالشهای شناسایی شده است. بااینحال، وجود یک دکترین جدید به این معنی نیست که تغییر رخداده است. برای پر کردن شکاف عملکرد، رفتار سازمانی باید تغییر کند.
بااینحال، مدل داونی توضیح پیشبینیکنندهای درباره اینکه چرا برخی عوامل بر تغییر آن تأثیر میگذارند ارائه نمیکند، در عوض اذعان میکند که تغییر میتواند به دلایل زیادی رخ دهد.
دکترین ضد شورش آمریکا بین سالهای 2000-2008: پس از پایان جنگ ویتنام، ارتش آمریکا تمرکز خود را از انجام عملیات ضدشورش به سمت جنگ متعارف علیه نیروهای پیمان ورشو در اروپا تغییر داد. عملیات ضدشورش از اولویت کمتری برخوردار شد و بیشتر بهعنوان یک عامل حواسپرتی تلقی شد.
ارتش آمریکا فقط برای شرکت در نقش پشتیبانی در عملیات ضدشورش برنامهریزی کرد بود. چنین نقشی که رویکرد مشورتی نیز نامیده میشود، شامل استفاده از مشاوران و تأمین منابع میشود اما استخدام نیروهای رزمی را حذف میکند.
هنگامی که جورج دبلیو بوش در سال 2000 رئیسجمهور آمریکا شد، یکی از اهداف سیاست خارجی او خروج آمریکا از کارزارهای ملتسازی بود و عملیات ملتسازی که توسط دولت کلینتون در دهه 1990 انجام شد، اتلاف منابع تلقی میشد، بنابراین، بوش و وزیر دفاع او، دونالد رامسفلد، میخواستند ارتش امریکا را به نیرویی سبکتر و متحرکتر تبدیل کنند که بر پیروزی در جنگها متمرکز بود.
عراق با وجود اعلام پیروزی جورج دبلیو بوش، رئیسجمهور آمریکا در 1 می 2003، آرام نگرفت. اگرچه دولت آمریکا در ابتدا از پذیرش آن خودداری کرد، اما در نهایت به این نتیجه رسید که قیام در عراق علیه نیروهای ائتلاف و نیروهای موقت رخ داده است.
عوامل توانمند برای نوآوری: به گفته داونی، پیشنیاز تغییر، شناسایی شکاف عملکردی است. باتوجهبه مطالعه موردی فوق، این شکاف عملکردی بهزودی پس از عملیات رزمی اولیه شناسایی شد، زمانی که وضعیت امنیتی بهسرعت بدتر شد، دولت آمریکا باید اعتراف میکرد که یک شورش در عراق در حال وقوع است.
نیروهای ائتلاف با استفاده از روشهای متعارف نتوانستند شورشیان را شکست دهند و یک محیط امن و مطمئن ایجاد کنند.
این مقاله سه عامل را شناسایی کرده است که نوآوری را قادر میسازد، همه افراد نظامی و سیاسی مرتبط باید الزامات تغییر را درک کنند. بحث در مورد اقدامات سازمانی باید مجاز و ترویج پیدا کند. فشار خارجی برای غلبه بر عدم انعطاف نهادی و دستیابی به اجماع ضروری است.