بهگزارش مرکز مطالعات سورین، اسپایکت در یادداشت خود عنوان کرد: غرب از اتحاد چین و روسیه در وحشتی شدید قرار گرفته است.
از هفته گذشته، زمانی که «ولادیمیر پوتین» -رئیسجمهور روسیه- هیئتی بزرگ را برای دیدار با «شی جین پینگ» -رئیسجمهور چین- برد، رسانههای غربی از یک اسپاسم عصبی رنج میبرند.
آنها ادعا میکنند که این اتحاد جدید منادی یک «آینده شوم» است و نشانه «شروع جنگ سرد دوم» است. این بهاصطلاح محور شرارت، «همگرایی جهت واژگونی نظام بینالمللی غالب» است.
بسیاری از این تفسیرهای هیجانزده، ماهیت واقعی این رابطه را بهدرستی درک نمیکنند.
اتحاد چین و روسیه بیش از آنکه نمایانگر نظم پویای جدید خود باشد، منعکسکننده فروپاشی نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین مورد علاقه غرب است.
این پیشنهادی برای تسلط بر جهان نیست، بلکه یک بازی فرصتطلبانه برای پرکردن بخش خالی سرمایهداری ضعیف، خرید بیشتر از قدرتهای متوسط و عملاً پرکردن جای خالی غرب که ناشی از ضعفش بوده است.
حزب کمونیست چین مشتاق گرفتن قدرت است در حالی که آمریکا در دوران ریاستجمهوری بایدن در بلاتکلیفی ژئوپلیتیکی غرق شده است.
بهویژه وقتی صحبت از تایوان میشود، دولت بایدن برای حفظ سیاست چندین دههایش آن را یک کشور مستقل حساب میکند، اما هنوز آن را تسلیح میکند و در زیر سایه خودش نگه داشته است.
در بخشهای دیگر سیاست خارجی آمریکا، شکافها هنوز دیده میشوند. چین و روسیه با ادامه دور زدن ممنوعیتهای وارداتی، محدودیتهای سیستم تحریمهای آمریکا را آشکار کردهاند. اجزای نظامی غربی و ساخت چین از طریق این کشور به پوتین میرسند و همینطور چین قطعات پهپادهای روسی ساخت ایران را نیز تأمین میکند.
در همین حال، بایدن پس از کشتار ماه اکتبر با مشکلاتی مواجه است.
در اوایل این ماه، آمریکا به اسرائیل هشدار داد که حمله به رفح، آخرین پایگاه حماس، منجر به عرضه سلاحهای کمتری از سوی آمریکا خواهد شد.
حمایت نظامی آمریکا اکنون آن چیزی نیست که قبلاً بود.
در طول جنگ سرد، این سؤال مطرح بود که آیا رئیسجمهور آمریکا حاضر است برای نجات لندن یا پاریس، نیویورک یا واشنگتن را به خطر بیندازد؟
امروز نیز باید پرسید آیا آمریکا واقعاً برای نجات تایوان خود را بهخطر میاندازد؟ به نظر میرسد پوتین و شی تصمیم گرفتهاند که نه بایدن و نه حتی ترامپ را قابل این ریسک ندانند و اتحاد خود را برای اهداف آیندهشان گسترش دهند.
از طرف دیگر پیمان دفاع متقابل سال 1951 بین آمریکا و فیلیپین بسیار جذاب است، اما آیا واشنگتن واقعاً به نظارت بر این جزایر به روشی که در جنگ سرد انجام داد ادامه میدهد؟
اقدام واشنگتن در سال 2023 برای استقرار جنگندههای رادارگریز در لوزون فیلیپین، در فاصله 250 مایلی تایوان، ممکن است گواهی این جواب باشد، اما باز هم این موضوع به این واقعیت اشاره دارد که پایگاههای آمریکا در اوکیناوای ژاپن در معرض حمله چین قرار دارند. این نشاندهنده یک عقبنشینی نظامی است، نه یک پیشروی نظامی.
همانطور که این شرایط ادامه دارد، آمریکا یک قدرت رو به زوال در آسیا میشود و به همین ترتیب، چین یک قدرت منطقهای در آسیا شده و خواهان قدرت بیشتر برای حیاطخلوت خود است. آنچه بایدن را تحریک میکند، جلوگیری از افول آمریکا است و آزمایش نهایی این افول درمورد تایوان مشخص میشود.
محور چین و روسیه اساساً نامتعادل است. روسیه بسیار بیشتر به چین نیاز دارد. گزارشهای مربوط به این ائتلاف بر وابستگی متقابل اقتصادی رو به رشد تأکید دارند و اشاره میکنند که تجارت بین این دو در سال 2021 بیش از 64 درصد افزایش یافته و به رقم چشمگیر 240 میلیارد دلار رسیده است، اما اقتصاد دغدغه اصلی شی نیست.
در بخشهای قابلتوجهی، چین غرب را در مشت خود دارد و 60 تا 80 درصد از بازار جهانی را در برخی اقلام گرفته است. چین ممکن است به روسیه نیاز داشته باشد، اما میتواند بهخوبی خود را تأمین کند.
آنچه برای چین مهمتر است، رشد اقتصادی نیست، بلکه به دست آوردن مجدد حاکمیت تایوان است.
به همین دلیل است وزارت بازرگانی چین تحریمهایی را علیه چندین شرکت آمریکایی که مشهور به «فروش تسلیحات به تایوان» هستند، اعلام کرد و سپس ارتش آزادیبخش خلق چین نیز بهعلاوه نیروی دریایی و نیروی هوایی، محاصره تمرینی دو روزهای را علیه تایوان آغاز کرد تا فقط نشان دهد که رئیس کیست و پشتیبانی برای تایوان وجود ندارد.
همانطور که فایننشال تایمز اشاره میکند، این رابطه «برای دوام ساخته شده است»، زیرا هر دو رهبر «ناسیونالیستهای خودکامه هستند که آمریکا را تهدید اصلی میدانند».
در واقع، این دو به سرکوب داخل، به مانورهای دریایی در خارج از کشور و به ائتلافهای ناپسندی با دیگر اقتدارگرایان (ایران، کره شمالی، کشورهای مختلف) علاقه شوم و مشترک نشان دادهاند و از این ذائقه میتوان فهمید که چه جناحی را در آینده بالا میآورند.
با این حال، حقیقت این است که محور چین و روسیه به لطف افول آمریکا در حال تقویت است و هیچ یک از کشورها علاقه خاصی به تسلط بر جهان ندارند، اما این بدان معنا نیست که غرب میتواند از پس خود برآید و یا این موضوع را نادیده بگیرد؛ به هر حال این دقیقاً همان مسئلهای است که دنیای امروز را به اینجا رسانده است.