loader image

جستجو

Could efforts to defeat the Chinese Communist Party backfire

نشنال اینترست:
تلاش برای «شکست دادن» حزب کمونیست چین می‌تواند نتیجه معکوس داشته باشد؟

مرکز مطالعات سورین

چکیده

روزنامه «نشنال اینترست» در مطلب تازه خود به بررسی این سوال پرداخت تلاش برای «شکست دادن» حزب کمونیست چین می‌تواند نتیجه معکوس داشته باشد؟

فهرست مطالب

به‌گزارش مرکز مطالعات سورین، روزنامه نشنال اینترست در مطلب تازه خود به‌قلم «دیوید سانتورو» نوشت: آمریکا با چالش‌های استراتژیک با چین مواجه است که هدف آن تغییر شکل نظم بین‌المللی است.

رویکرد دولت بایدن به‌ جای اینکه به‌دنبال پیروزی یا رویارویی آشکار باشد، شامل مدیریت رقابت است.

در حالی که برخی از موضع تهاجمی‌تر، باهدف شکست حزب کمونیست چین، حمایت می‌کنند، چنین استراتژی می‌تواند نتیجه معکوس داشته باشد، حزب کمونیست چین را تقویت کند و خطرات درگیری را افزایش دهد.

استراتژی ترجیحی آمریکا از طریق افزایش تمرکز بر هند و اقیانوس آرام، نوآوری و اتحادها و درعین‌حال باز ماندن برای تعامل با چین است.

دولت بایدن، مانند دولت قبلی خود، در مورد هدف رقابت بحث نکرده است، به عبارت دیگر، مشخص نکرده است که چه رقابتی با چین قرار است انجام دهد.

آمریکا با دنبال کردن موازنه قدرت مطلوب با چین، یعنی با انجام تمام تلاش‌ها برای تسلط بر چین، به بهترین وجه می‌تواند خدمت کند.

با این حال، با وجود دستاوردهای قابل‌توجه، دولت به‌اندازه کافی تهاجمی بر علیه چین نداشته است.

در مقاله اخیر فارن افرز، مت پوتینگر و مایک گالاگر، دو تن از معماران برجسته سیاست آمریکا در قبال چین که در اواسط دهه 2010 آغاز شد، استدلال می‌کنند که «آمریکا نباید رقابت با چین را مدیریت کند، بلکه باید آن را برنده شود.»

آمریکا باید بیش از تلاش برای بازدارندگی چین و جلوگیری از تبدیل‌شدن آن به یک قدرت برتر انجام دهد.

همچنین باید بر بهبود موقعیت رقابتی خود در برابر چین تمرکز کند تا اطمینان حاصل کند که ابتکار عمل را حفظ می‌کند یا دوباره به دست می‌آورد، به‌ویژه در زمینه‌های کلیدی، مانند فناوری‌های پیشرفته، بستر قدرت و نفوذ در قرن بیست و یکم.

به عبارت دیگر، آمریکا باید تمام تلاش خود را برای ایجاد یا بازسازی قدرت ملی خود به کار گیرد، نه اینکه فقط چین را تضعیف کند.

چین علاوه بر تلاش‌های خود برای بهبود وضعیت و جایگاه دوستان خود، روایتی را ارائه کرده است که استدلال می‌کند دیدگاه ترجیحی آن برتر از آنچه در حال حاضر وجود دارد، است.

این به‌صراحت در مورد عقب‌نشینی قدرت آمریکا در تلاش‌های خود برای انجام این کار است. آمریکا و شرکای آن باید با این ادعا مقابله کنند.

آمریکا و شرکای آن باید برای تعامل با چین تلاش کنند، اگرچه گفت‌وگو به ‌تنهایی نمی‌تواند به قیمت اقدام برای محافظت از منافع آن‌ها تمام شود.

بیشتر ذهن سیاست خارجی آمریکا بر این باور است که آمریکا نقش ویژه‌ای در جهان دارد و می‌تواند و باید آماده و مایل باشد که دیگران را برای بهتر شدن تغییر دهد.

این تعجب‌آور نیست: «این طرز فکر که ریشه در ایده آلیسم ویلسونی دارد، از موفقیت‌های بزرگی برخوردار بوده است».

پس از کمک به شکست آلمان نازی و امپراتوری ژاپن در طول جنگ جهانی دوم، آمریکا تبدیل آن‌ها را به کشورهای صلح‌آمیز و مرفه رهبری کرد و سپس در جنگ سرد علیه اتحاد جماهیر شوروی پیروز شد که روسیه را حداقل برای چند دهه به کشوری بسیار خوش‌خیم‌تر تبدیل کرد.

به‌طور قطع، اشتباهات راهبردی آمریکا در ویتنام، عراق و افغانستان نشانه‌های دردناکی از مشکلات ذاتی مرتبط با این رویکرد است.

آمریکا باید رویای شکست و دگرگونی چین را رها کند، هدفی که بیشتر از راه‌ حل مشکلات ایجاد می‌کند.

در عوض، باید این واقعیت را بپذیرد که چین در دراز مدت یک رقیب قدرتمند است و خواهد ماند و بر حفظ و در برخی زمینه‌ها بازپس‌گیری برتری راحت نسبت به آن تمرکز کند.

این وظیفه، جلوگیری از تبدیل‌شدن چین به هژمون بعدی، به‌اندازه کافی سخت است و آمریکا اگر اقدامات بیشتری انجام ندهد و سریع عمل نکند، با خطر عقب افتادن روبرو می‌شود.