بهگزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه فارن افرز در مقالهای بهقلم «اود آرن وستاد» نوشت: سخاوتمندی در روابط بین چین و آمریکا بهشدت گم شده است؛ مانند آلمان و انگلیس قبل از جنگ جهانی اول، چین و آمریکا به نظر میرسد در یک مارپیچ نزولی قرار دارند که ممکن است برای هر دو کشور و برای کل جهان به فاجعه ختم شود.
مشابه وضعیت یک قرن پیش، عوامل ساختاری عمیقا به تضاد دامن میزند. رقابت اقتصادی، ترسهای ژئوپلیتیکی و بیاعتمادی عمیق باعث افزایش احتمال درگیری میشوند.
تصمیماتی که رهبران میگیرند میتوانند از جنگ جلوگیری کنند و تنشهایی را که همیشه از رقابت قدرتهای بزرگ ناشی میشوند، بهتر مدیریت کنند؛
مانند آلمان و انگلیس، نیروهای ساختاری ممکن است رویدادها را به ثمر برسانند، اما برای وقوع فاجعه، بخل و ناتوانی انسانی در مقیاسی عظیم لازم است. به همین ترتیب، قضاوت صحیح و شایستگی میتواند از بدترین سناریوها جلوگیری کند.
چین بازار عظیمی برای کالاها و سرمایه آمریکا بود و علاوه بر این، به نظر میرسید که قصد دارد به روش آمریکایی تجارت کند، عادات و ایدههای مصرفکننده آمریکایی را وارد کند.
با این حال، در سطح ژئوپلیتیک، چین بهطور قابلتوجهی نسبت به آمریکا محتاطتر بود.
آنچه واقعاً پویایی بین دو کشور را تغییر داد، موفقیت اقتصادی بیرقیب چین بود.
در سال 1995، تولید ناخالص داخلی چین حدود 10 درصد از تولید ناخالص داخلی آمریکا بود. تا سال 2021، به حدود 75 درصد از تولید ناخالص داخلی آمریکا افزایش یافت.
در سال 1995، آمریکا حدود 25 درصد از تولیدات تولیدی جهان را تولید کرد و چین کمتر از 5 درصد تولید کرد؛
اما اکنون چین از آمریکا پیشی گرفته است. سال گذشته، چین نزدیک به 30 درصد از تولیدات تولیدی جهان را تولید کرد و آمریکا تنها 17 درصد را تولید کرد.
برخی استدلال میکنند که چین بدون توجه به آنچه آمریکا در دو دهه پیش انجام داد، تواناییهای نظامی خود را بهطور چشمگیری گسترش میداد.
به هر حال این همان کاری است که قدرتهای بزرگ در حال رشد با افزایش نفوذ اقتصادی خود انجام میدهند.
اگر آمریکا میخواهد از وقوع جنگ جلوگیری کند، باید رهبران چین را متقاعد کند که برای جلوگیری از توسعه اقتصادی آینده، چین دست و پا بسته نیست؛ چین کشور بزرگی است.
این کشور صنایعی دارد که همتراز با صنایع آمریکا است؛ اما مانند آلمان در سال 1900، این کشور نیز دارای مناطق فقیر و توسعه نیافته است.
در عین حال، صنایع چین نمیتوانند بدون محدودیت به رشد خود ادامه دهند.
هوشمندانهترین حرکتی که چین در تجارت میتواند انجام دهد موافقت با تنظیم صادرات خود بهگونهای است که صنایع داخلی سایر کشورها را برای رقابت در زمینههای مهم مانند خودروهای الکتریکی یا پنلهای خورشیدی و سایر تجهیزات لازم برای کربن زدایی غیرممکن نسازد.
اگر چین به پر کردن بازارهای دیگر با نسخههای ارزان این محصولات ادامه دهد، بسیاری از کشورها، از جمله برخی که بیش از حد نگران رشد چین نبودهاند، شروع به محدود کردن یکجانبه دسترسی بازار به کالاهای چینی خواهند کرد.
جنگهای تجاری نامحدود به نفع هیچکس نیست. کشورها بهطور فزایندهای تعرفههای بالاتری بر واردات اعمال میکنند و تجارت و جابجایی سرمایه را محدود میکنند؛
اما اگر این روند به سیل تعرفهها تبدیل شود، جهان از نظر اقتصادی و همچنین سیاسی دچار مشکل میشود.
از قضا، اگر سیاستهای حمایت گرایانه در همهجا اعمال شود، چین و آمریکا احتمالاً هر دو بازنده خواهند بود.
همانطور که یک انجمن تجاری آلمان در سال 1903 هشدار داد، دستاوردهای داخلی سیاستهای حمایتگرایانه «در مقایسه با آسیبهای غیرقابل محاسبهای که چنین جنگ تعرفهای برای منافع اقتصادی هر دو کشور ایجاد میکند، بیاهمیت خواهد بود».
جنگهای تجاری نیز کمک قابلتوجهی به وقوع یک جنگ واقعی در سال 1914 کرد.
مهار جنگهای تجاری یک شروع است، اما پکن و واشنگتن نیز باید برای پایان دادن یا حداقل مهار جنگهایی که میتوانند آتشسوزی بسیار گستردهتری را آغاز کنند، تلاش کنند.
در طول رقابت شدید قدرتهای بزرگ، حتی درگیریهای کوچک بهراحتی میتوانند پیامدهای فاجعهباری داشته باشند.
بهعنوانمثال، جنگ تجاوزکارانه کنونی روسیه علیه اوکراین را در نظر بگیرید. تهاجم و ضدحمله سال گذشته تغییرات زیادی در خطوط مقدم ایجاد نکرد.
در حال حاضر، پیروزی اوکراین شامل دفع حمله اولیه همهجانبه روسیه در سال 2022 و همچنین شروطی است که به کشتار اوکراینیها پایان میدهد، پیوستن این کشور به اتحادیه اروپا را تسریع میکند و تضمینهای امنیتی کییف را از غرب دریافت میکند
. بسیاری از افراد امیدوارند که چین بتواند نقش سازندهای در چنین مذاکراتی ایفا کند، زیرا پکن بر «احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی همه کشورها» تأکید کرده است.
مهار تقابل اقتصادی و کاهش نقاط اشتعال منطقهای بالقوه برای جلوگیری از تکرار سناریوی انگلیسی-آلمانی ضروری است، اما افزایش خصومت بین چین و آمریکا همچنین بسیاری از مسائل دیگر را ضروری کرده است.
رهبران میتوانند از گذشته به دو روش مثبت و منفی درس بگیرند، در مورد اینکه چهکاری باید انجام دهند و چهکاری را نباید انجام دهند.
آنها باید ابتدا درسهای بزرگی را بیاموزند و مهمتر از همه این است که چگونه از جنگهایی که نسلها دستاوردها را به خرابه تبدیل میکند، اجتناب کنند.