بهگزارش مرکز مطالعات سورین،نشریه هیل در مطلب خود بهقلم «الکساندر موتیل» نوشت: روسیه بر یک تضاد ناپایدار استوار است. این کشور در یک زمان، هم مستعمره و هم یک امپراتوری است. با این حال، روسیه نمیتواند هر دوی آنها باشد. همه نشانهها حاکی از یک نتیجه دلسردکننده برای امپراتوریسازان بدخواه کرملین است:
روسیه بهعنوان یک مستعمره موفق خواهد شد، اما بهعنوان یک امپراتوری شکست خواهد خورد. اغلب گفته میشود که پوتین عملا کشورش را به دستنشانده چین تبدیل کرده است.
این درست است، اما رابطه روسیه با همسایه بسیار قدرتمندتر خود در جنوب، دقیقتر استعمار نامیده میشود.
مستعمرات مناطقی هستند که به صورت محلی اداره میشوند و تابع اولویتهای سیاسی و اقتصادی تعیینشده توسط قدرتهای خارجی هستند.
مستعمرات کاملاً مستقل نیستند، زیرا آنها تصمیماتی را که سرنوشتشان را تعیین میکند، نمیگیرند.
از این منظر، روسیه به همان اندازه مستعمره چین است که مسکوی قرون وسطایی مستعمره امپراتوری مغول بود.
سفر اخیر پوتین به پکن، که اکثر وزرای او در کنار او بودند، بهخوبی نشان میدهد که چه کسی ارباب است. جای تعجب نیست که یکی از پیامدهای آن، معاملهای بود که چین را قادر ساخت تا زمینهای بزرگی را در استان مسکو اجاره کند. به همان اندازه جای تعجب نیست که پوتین روسیه را به تامینکننده مواد خام چین و خانه میلیونها مهاجر چینی تبدیل کرده است. جای تعجب نیست که چین نقشههایی از خاور دور روسیه با نامهای چینی برای شهرهای روسیه تهیه کرده است.
برخی از تحلیلگران روسی اصرار دارند که چین همچنین در نبردهای سیاسی نخبگان روسیه مداخله میکند. با توجه به عدم تطابق اقتصادی بین چین و روسیه، دخالت روسیه در جنگی که نمیتواند برنده شود و ناتوانی آشکار پوتین در اداره آن، چین انگیزههای زیادی برای مداخله در امور داخلی مستعمرهاش دارد.
از قضا، روسیه در حالی که به مستعمره چین تبدیل میشود، میخواهد امپراتوری را که زمانی داشته است، احیا کند. پوتین خود را نسخه مدرن پتر کبیر میبیند. پوتین همچنین از الکساندر دوگین، فیلسوف امپریالیست و آنتون دنیکین، ژنرال سفیدپوست که در سالهای پرتلاطم پس از تصرف قدرت توسط بلشویکها در آرزوی برپایی مجدد امپراتوری بود، تجلیل میکند. پوتین دو بار به اوکراین حمله کرد تا جواهر تاج سلطنتی روسیه را تصرف کند. جاهطلبیهای عالی او به قفقاز، آسیای میانه و اروپای شرقی میرسد و همه صحبتها و اقدامات توسعهطلبانه او همزمان با تثبیت وضعیت روسیه بهعنوان مستعمره چین صورت میگیرد.
امپراتوریها مستعمره میشوند، اما مستعمرات امپراتوری نمیشوند.
اگرچه چین راهی جز جانبداری از روسیه در جنگ نسلکشی خود علیه اوکراین ندارد، اما این جنگ و بیثباتی ناشی از آن آخرین چیزی است که به آن نیاز دارد. ادعاهای چین برای هژمونی جهانی بر قدرت اقتصادی، نفوذ نظامی و شیوه زندگی با وضعیت موجود بینالمللی استوار است. یک جنگ نادرست که بزرگترین مستعمره آن، روسیه را بیثبات و روابط سودآور چین با سایر نقاط جهان را مختل میکند، ممکن است برای پکن فواید کوتاهمدتی به همراه داشته باشد، اما در نهایت خود شکستدهنده است.
چین باید مسکو را ترغیب کند که به خود بیاید.
موضوع نگرانکنندهتر هم برای چین و هم برای روسیه، احتمال بسیار واقعی شکست روسیه در جنگ است. مستعمرات ضعیف هستند و هنگامی که آنها شکست بخورند، قیام، کودتا و جنگ در میان شکست دولت و نظام بسیار محتمل است.