بهگزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه فارن افرز در مقالهای بهقلم «کوهن» «تافت» نوشت:برای بسیاری از آمریکاییها، خاطره غالب از جنگ 20 ساله آمریکا در افغانستان در نهایت به پایان رسید:
افغانهای وحشتزده به فرودگاه کابل یورش بردند، به هواپیماهای در حال خروج چسبیدند.
برخی از آنها جان خود را از دست دادند و ناامیدانه تلاش کردند در حالی که شورشیان طالبان پایتخت را محاصره کردهاند، بهشدت در تلاش برای فرار از کشور هستند.
سه سال پیش در این ماه، طولانیترین و پرهزینهترین جنگ در تاریخ آمریکا، درگیری که منجر به کشته شدن 2 هزار و 459 سرباز آمریکایی و زخمی شدن 20 هزار نفر دیگر شد، با شکستی چشمگیر به پایان رسید.
اکنون بسیاری آن را فراموش کردهاند، اما پیروزی اولیه آمریکا در افغانستان سریع و چشمگیر بود.
آمریکا در تاریخ 7 اکتبر 2001 وارد جنگ شد، کمتر از یک ماه پس از آن که تروریستهای القاعده نزدیک به 3 هزار نفر را در 11 سپتامبر به قتل رساندند.
تا ماه دسامبر، ائتلاف شمال، یک شبههنظامی ضد طالبان، القاعده را از پناهگاه امن آن تعقیب کرده و دولت طالبان را با حمایت اساسی نیروی هوایی آمریکا و چند صد اپراتور ویژه آمریکا، نابود کرد.
در مواجهه با این نمایش قدرت، شبههنظامیان طالبان بهسادگی محو شدند. بسیاری به روستاهای خود بازگشتند و با واقعیت سیاسی جدید کشور صلح کردند.
به غیر از ملا عمر، رهبر این گروه که میخواست به جنگ ادامه دهد، رهبری طالبان هیچ توهمی در مورد دامنه شکست خود نداشتند.
یک فرمانده نظامی بعداً به اَنِند گوپال، روزنامهنگار گفت: همه ما میدانستیم که وقت تمام شده است. «سرنوشت به بهترین نقشهها هم میخندد.»
هیچکدام از آن چیزها محقق نشد. در عوض، رهبری طالبان بهطور کامل از سیستم سیاسی جدید افغانستان منزوی شد، دوباره گروهبندی کرد و در نهایت کنترل افغانستان را به دست آورد. دلیلش ساده بود:
مقامات آمریکا هیچ علاقهای به پذیرش تسلیم شدن طالبان نداشتند و هر کاری که در توان داشتند برای خنثی کردن هرگونه آشتی انجام دادند.
اسناد عمومی اندکی از موضع آمریکا در مورد نقش طالبان در افغانستان پس از سال 2001 وجود دارد.
اسناد شورای امنیت ملی مربوط به آن دوره همچنان محرمانه باقیمانده است و بسیاری از کسانی که از نزدیک با دونالد رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا کار میکردند یا در آن زمان با حامد کرزی، رئیسجمهور پیشین افغانستان در صحنه بودند، درخواستهای مکرر برای مصاحبه یا اظهارنظر، از جمله درخواست ما را رد کردند.
در نتیجه، نقش آمریکا در شکست توافق همچنان محل بحث شدید است؛ اما مذاکرات داخلی دولت جرج دابلیو. بوش بیاهمیت است.
بیانیههای عمومی آن در آن زمان روشن میسازد که تسلیم شدن و ادغام مجدد مقامات طالبان نه تنها از روی میز خارج بود، بلکه به سختی موردبحث قرار گرفته بود.
موارد متضاد، بهویژه آنهایی که در مورد جنگ و صلح هستند، همیشه ناخوشایند هستند؛ اما با نگاهی به فرصتهای از دست رفته برای صلح در اواخر سال 2001 و اوایل 2002، آشکار میشود که انعطافپذیری مقامات آمریکا در مورد آینده طالبان در افغانستان میتوانست از ظهور شورش بعداً جلوگیری کند.
تا ماه دسامبر سال 2001، طالبان یک جنبش سیاسی مغلوب بود که علاقه چندانی به جنگ علیه دولت کرزی نداشت؛
اما رهبران آمریکا درک کمی از سیاست پیچیده افغانستان داشتند و حتی کمتر اهمیت میدادند.
افغانستان برای آنها انتزاعی بود، محلی برای مبارزه با تروریسم جهانی و مکانی برای نشان دادن قدرت آمریکا به دیگران. همانطور که داگلاس جی فیث، معاون وزیر دفاع آمریکا در امور سیاست در آن زمان، بعداً توضیح داد، یکی از اهداف استراتژیک اصلی آمریکا در افغانستان، «برکناری دولت طالبان بهعنوان راهی برای برقراری ارتباط با دولتهای حامی تروریسم بود که مجازاتهای بسیار سنگینی برای آنها وجود دارد.»
با کنار گذاشتن این سؤال که آیا دیگران پیام را دریافت خواهند کرد یا خیر، موضع آمریکا این واقعیت را نادیده گرفت که تأثیر فوری جنگ در افغانستان توسط مردم این کشور احساس خواهد شد و آنها اقدام نهایی درگیری را تعیین خواهند کرد.
موضع آمریکا در مورد مذاکره با تروریستها و مقابله با شر اغلب غیرواقعی و بیاثر است. در حالی که گروههایی وجود دارند که سازشناپذیر و غیرقابل مذاکره هستند.
مانند طالبان که در سال 2001 تسلیم کرزی شدند، اما آنها عادی نیستند. همین را میتوان در مورد درگیریهایی مانند جنگ غزه، جایی که حماس با یک کشور یهودی آشتی کرده است و حکومتهای غیرلیبرالی مانند پوتین در روسیه و شی جین پینگ در چین گفت.
در حالی که مسکو و پکن ممکن است در اوکراین یا شرق آسیا شکست نخورند، ممکن است مایل به مصالحه در مورد جاهطلبیهای خود برای ایجاد جهانی باثباتتر باشند، حتی اگر به نظر برسد آنچه میخواهند به آنها داده شده است.