بهگزارش مرکز مطالعات سورین، «رالف دفالکو» یادداشتی در نشریه لایبرتی با موضوع چرخش ناموفق به سمت آسیا، منتشر کرد که در آن آمده است: در سال 2011، «هیلاری کلینتون» وزیر امور خارجه، آمریکا را در «نقطه محور» ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک در جهان اعلام کرد.
او استدلال کرد که آمریکا باید تمرکز خود را به آسیا معطوف کند، منطقهای که جمعیت رو به رشد، پویایی اقتصادی، تأثیرات زیست محیطی دارد.
«رابرت بلکویل» و «ریچارد فونتین» در کتاب خود، «دهه گمشده: چرخش آمریکا به آسیا و ظهور قدرت چین»، تحلیلی آگاه کننده از دهه بعد از اظهارات کلینتون ارائه میکنند.
نویسندگان دورهای را توصیف میکنند که با گامهای نادرست، اشتباهات و شکست استراتژی و سیاست ناقصی مشخص شده است که همچنان تلاشهای آمریکا در منطقه هند و اقیانوس آرام را مختل میکند.
مرزکشی برای روابط آسیا؛ تغییر ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک به آسیا بحثبرانگیز بود، اما نویسندگان استدلال میکنند که تعریفها نادرست و فاقد اهداف مشخص شده است.
این به ترس از رهاشدن در اروپا و غربآسیا منجر شد، زیرا آنها ادامه حضور آمریکا را برای صلح، ثبات و پیشرفت اقتصادی ضروری میدانستند.
این منجر به یک سری درگیریها و شروع اختلاف بین سیاستگذارانی شد که بین حفظ حضور آمریکا در اروپا و غربآسیا و تعامل با چین و آسیا دچار اختلاف بودند. ن
ویسندگان استدلال میکنند که نفوذ آمریکا در درجه اول به عملکرد آنان بستگی دارد تا حضور اینکه واشنگتن چگونه از کمکهای اقتصادی، روابط تجاری، دیپلماسی و حمایت نظامی استفاده میکند، به متحدان اطمینان میدهد و مخالفان را به تعهد آمریکا متقاعد میکند.
دیپلماسی سطح بالای آمریکایی که توافقنامه آبراهام را تقویت کرد، بیش از ادامه حضور مقر ناوگان پنجم در بحرین، شاهد ملموستر تعامل واشنگتن است.
ایده تعامل با چین، ریشه در نیمهپایانی دهه 1990 داشت، زمانی که سیاستگذاران بر این باور بودند که چین یکپارچه، ثروتمندتر و آزادکنندهتر در سطح جهانی، صلح و ثبات آسیا را تثبیت میکند.
دولت کلینتون از تلاش چین برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی حمایت کرد و کنگره را تحتفشار قرار داد تا وضعیت تجارت دائمیترین کشور را برای چین وضع کند. بااینحال، هیچ یک از امیدهای روشن تعامل با چین هرگز محقق نشد.
آمریکای در حال افول و چین درحالرشد؛ در دهه 2010 چین با موفقیت توازن قوا را در آسیا و فراتر از آن به بهای ضرر آمریکا به دلیل گامهای اشتباه واشنگتن، تغییر داد.
آمریکا به چین وضعیت خاصی را ارائه کرد که به دلیل سیاستهای صنعتی پکن، دسترسی ناعادلانه به بازار و سرقت مالکیت معنوی، نادرست بود.
آمریکا اعتبار خود را با منفعل ماندن در واکنش به نظامیسازی ویژگیهای جمهوری خلق چین در دریای چین جنوبی از دست داد.
هزینههای دفاعی پکن از سال 1993 تا 2018، 800 درصد رشد داشته است که تقریباً برابر با سایر کشورهای منطقه است. نویسندگان استدلال میکنند که دولت آمریکا بهرغم اعلام این خبر، افزایش قابلتوجهی در کمکهای اقتصادی، موافقتنامههای تجاری، حضور نظامی، یا تعامل دیپلماتیک در آسیا حفظ نکرده است.
ماهیت ایستا و گاه رو به افول استفاده واشنگتن از ابزارهای نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک خود در ایجاد نفوذ خود در اقیانوس هند-آرام در مقایسه با افزایش چشمگیر بازدیدهای دیپلماتیک از این منطقه در مقایسه با افزایش چشمگیر سطوح بالا مشهود است.
بازدید از اروپا در دهه 2010 نویسندگان از شکستهای واشنگتن در رسیدگی به ظهور چین و چالشهای موجود در هند و اقیانوس آرام، بهویژه از بینرفتن شراکت ترنس-پسیفیک (TPP) انتقاد میکنند.
شراکت ترنس_پسیفیک قول داد که متحدان و شرکای کلیدی آمریکا را تقویت کند، اما قربانی سیاست داخلی آمریکا شد و برای رهبری پکن در یک بلوک تجاری، مشارکت اقتصادی جامع منطقهای، در را باز کرد که اکنون بزرگتر از توافقنامه آمریکا، مکزیک و کانادا یا توافقنامه اتحادیه اروپا است.
یک راه پیش رو وجود دارد؛ «دهه گمشده» کتابی است که به بررسی شکست «چرخش آمریکا به آسیا» با تمرکز بر دلایل شکست آن میپردازد.
نویسندگان، بلکویل و فونتین، استدلال میکنند که واشنگتن چالش چین را دستکم گرفت، بحرانها مانع پیشرفت شدند، سیاستگذاران در مورد استراتژی اختلافنظر داشتند، منافع سیاسی داخلی کافی نبود، هیچ رویداد مهمی مانند پرل هاربر یا 11 سپتامبر حرکتی ایجاد نکرد.
آنها پیشنهاد میکنند که یک محور تجدید شده باید با چشماندازی روشن برای هند و اقیانوس آرام هدایت شود که ریشه در نظم منطقهای و جهانی و تعهد به حاکمیت قانون بینالمللی دارد.
نویسندگان همچنین از سیاستگذاران میخواهند که مبادلات انتقال منابع به آسیا را بهویژه در زمان افزایش رقابت قدرتهای بزرگ در نظر بگیرند.
آنها افزایش عمده در بودجه دفاعی آمریکا و جابهجایی قابلتوجه نیروهای مسلح آمریکا از اروپا و غربآسیا به آسیا را توصیه میکنند.
آنها همچنین سیاستهایی را توصیه میکنند که روابط اقتصادی با چین را کاهش میدهد، دیپلماسی دوجانبه بین واشنگتن و پکن را تشدید میکند و اروپا را بهعنوان شریکی برای مقابله با نفوذ اقتصادی اجباری چین و اجرای قوانین و کنوانسیونهای تجارت بینالمللی درگیر میکند.
این توصیهها، اگر با قاطعیت اتخاذ شوند، میتوانند نمایانگر تلاشهای پیشرو یک محور موفق در آسیا باشند که شکستهای گذشته را پشت سر بگذارد.
نویسندگان، خوانندگان را ترغیب میکنند که در رقابت با چین به یک دهه ازدسترفته نگاه کنند و به یک دهه سرنوشتساز پیشروی کنند.