1. منطقه خاکستری چیست؟
«منطقه خاکستری» فضای بین صلح و جنگ را توصیف میکند که در آن بازیگران دولتی و غیردولتی درگیر رقابت میشوند. منطقه خاکستری بهعنوان «تعاملهای رقابتی بین و درون بازیگران دولتی و غیردولتی که بین دوگانگی جنگ سنتی و صلح قرار میگیرند» تعریف میشود. یکی از عناصر کلیدی عملیات در منطقه خاکستری این است که آن عملیات زیر آستانه یک حمله باقی میماند که میتواند یک پاسخ نظامی متعارف مشروع را در خود داشته باشد.
«مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی» آمریکا، منطقه خاکستری را اینگونه تعریف میکند: «عرصه مورد مناقشه بین حکومتداری معمولی و جنگ آشکار». یا اینکه «بن والاس» -وزیر دفاع کنونی بریتانیا- یک بار گفت: منطقه خاکستری «سرزمین برزخی بین صلح و جنگ» است.
مفهوم منطقه خاکستری، بر اساس استراتژیهای نظامی موجود ساخته شده است؛ با این حال، فناوری اطلاعات فضاهای جدید رادیکالی را ایجاد کرده و امکانها را گسترش داده است. جنگ هیبریدی مدرن و عملیات جنگ سیاسی، در درجه اول در منطقه خاکستری رخ میدهد.
در اواخر دهه 2010، تلاش چین برای جنگ منطقه خاکستری با تایوان در تلاش برای اتحاد با کشور کوچکتر افزایش یافت. سازمان گارد ساحلی تایوان مجبور شده است برای مقابله با چالش رو به افزایش منطقه خاکستری، بهسرعت خود را تقویت کند. عملیات منطقه خاکستری پکن علیه تایوان در حوزه دریایی، به منظور تقویت حضور چین در عین حفظ «اصل انکار قابلقبول» است.
غربیها معتقدند که کشورهای غیردموکراتیک میتوانند بهطور موثرتری در منطقه خاکستری فعالیت کنند، زیرا از آنجا که به قوانین و مقررات داخلی خود پاسخگو نیستند، دستشان کمتر بسته است. همچنین پاسخگویی به تهدیدات منطقه خاکستری برای دولتهای دموکراتیک میتواند بسیار سخت باشد، زیرا سیستمهای حقوقی و نظامی آنها، در راستای مشاهده درگیریها از طریق حس جنگ و صلح همراه با آمادگی و توجه اندک نسبت به هر چیزی در این میان طراحی شدهاند. این امر میتواند باعث شود که دولتهای دموکراتیک در مواجهه با چالش منطقه خاکستری یا بهطور چشمگیری واکنش بیش از حد نشان دهند یا کمتر واکنش نشان دهند.
مفهوم «جنگ در منطقه خاکستری» متمایز از مفهوم «جنگ ترکیبی» است. مسئله این است که این دو ارتباط نزدیکی با هم دارند چون در دولتهای عصر کنونی اغلب ابزارهای غیرمتعارف و تکنیکهای ترکیبی در منطقه خاکستری بهکار گرفته میشود. با این حال، بسیاری از ابزارهای غیرمتعارف مورد استفاده دولتها در منطقه خاکستری مانند کمپینهای تبلیغاتی، فشار اقتصادی و استفاده از نهادهای غیردولتی، از آستانه تجاوز رسمی در سطح دولتی عبور نمیکنند.
«حسن عابدینی» -تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل- منطقه خاکستری را اینگونه تعریف میکند: منطقه خاکستری، عبارتی است که تصمیمسازان آمریکایی برای ترسیم نزاع نوپدید در جهان بهکار میبرند. جایی که نه جنگ فراگیر وجود دارد و نه صلح بهصورت کامل حاکم است. فرماندهی عملیاتهای ویژه آمریکا، «تعاملات رقابتی بین کنشگران دولتی و غیردولتی که در گستره دوگانه جنگ و صلح جای میگیرد» را تعریفی برای منطقه خاکستری میداند. جنگها در عصرکنونی فقط زمینی، هوایی و دریایی نیست بلکه علاوه بر آن، ابعاد فضایی، سایبری، شناختی، ذهنی و رسانهای را هم در بر میگیرد. چندوجهی بودن، هوشمندی، شناختمحوری، تاثیرمحوری، ارزشمحوری، آرمانمحوری، قابلیتمحوری، فناورپایگی، مردم پایگی واشراف اطلاعاتی هم از ویژگی این نبردها تلقی میشود.
عابدینی در ادامه میافزاید: در نبردهای نوین از همه ابزارها در قالب جنگ نیابتی و حملات سایبری بهرهگیری میشود، اما فقط باید زیر آستانه جنگ باشد. زمانی که پهپاد فوق پیشرفته آمریکا بر فراز جغرافیای سرزمینی ایران ساقط میشود، آمریکا پاسخ نمیدهد، زیرا نگران شروع جنگ فراگیر است. بازیگران منطقه خاکستری از همه نیروها شامل نظامی، شبه نظامی و نیروهای تحت کنترل دولت بهره میگیرند. آمریکا هنگام استفاده از این نیروها بر ضد دولت – ملتها، با در نظر گرفتن اصل غافلگیری میکوشد عملیات در نهایت ابهام، پنهانکاری و انعطافپذیری صورت گیرد. «مرکز بینالمللی مطالعات راهبردی» (CSIS) که مبدع پروژه منطقه خاکستری است، بهرهگیری از نیروهای نیابتی، نبردهای اطلاعاتی، تطمیع سیاستمداران و شکل دادن به تنشهای مدنی را در زمره ویژگیهای کارزارهای نوین قلمداد کرده است».
این کارشناس مسائل بینالملل معتقد است: چالشی که در برخورد با نیروهای نیابتی یا حملات سایبری وجود دارد این هست که دیگر طرف مقابل به صورت آشکار، یک دولت نیست. ممکن است وابسته به یک دولت باشد اما بهصورت نیابتی در لباس مبدل عمل میکند. جنگ در منطقه خاکستری از نظر زمان (مدت)، مکان (حوزه جغرافیایی)، عِده (نیروی انسانی) و عُده (تجهیزات و سلاحها) محدود است. عملیات در این حوزه علاوهبر آنکه میتواند ویژه، پرشدت، متمرکز، دور ایستا، نا برابر و ناهمگون باشد، از درهم تنیدگی تهدیدهای نظامی با تهدیدهای امنیتی، سیّالیت (تسویهپذیری) صحنه عملیات، حمله به توانمندیهای راهبردی و کاهش چرخه زمان بین اطلاعات و عملیات هم برخوردار است. عملیات روانی گسترده، استفاده حداقلی از نیروی زمینی و بهرهگیری از گروههای تروریستی هم از دیگر شاخصههای عملیات در منطقه خاکستری است. استفاده از عملیات مخفی، جاسوسی، نفوذ سیاسی، پوشش رسانهای و استفاده از ظرفیت چند تابعیتیها توام با ابهام، عدم شفافیت، لایهبندی پیچیده و استفاده گسترده از فریب و انکار درارتباط با نیات راهبردی کشور عملکننده اعمال میشود. اعتبارزدایی از نهادها در کشورهای هدف با تمرکز روی الگوهای حکمرانی، نهادهای نظارتی و قضایی و رقابت درحوزه ادراکی و شناختی با هدف تاثیرگذاری درازمدت روی افکار عمومی از دیگر شگردهاست. بهره گیری از تحریم و دیگر ابزارهای حقوقی نبرد اقتصادی، بازی حول آلودگی اطلاعاتی و اخبار جعلی برای ایجاد خطای محاسباتی و راه اندازی جنگ روایتها هم در این حوزه رایج است. غرب آسیا، نماد عینی منطقه خاکستری است که بازیگران این پروژه در آمریکا، وزارت خارجه، وزارت امنیت، آژانس توسعه بینالمللی، وزارت تجارت، کنگره، وزارت دفاع، وزارت دادگستری و وزارت خزانهداری هستند. جنگ روایتها، جنگ ارادهها و جنگ شناختی با هدف تاثیرگذاری بر دستگاه محاسباتی رقیب، در این حوزه تعیینکننده هستند. به هر روی، طرفی برنده نبرد و قهرمان عصر پساخاکستری خواهد بود که از توان گفتمانی بیشتری برای اقناع افکار عمومی برخوردار باشد. توانی که با بهرهگیری از رسانههای فراگیر و شبکههای مجازی میتواند با کمترین هزینه، بهسرعت فراگیر شود. سرمایهگذاری در این زمینه، از جایگاه کانونی برخوردار است.
وی در پایان میگوید: اندیشمندان آمریکایی بر این باورند که روسیه، چین و ایران در کنار آمریکا از بازیگران اصلی عصر خاکستری هستند که البته این سه کشور بهصورت تکی یا گروهی، تهدیدی برای آمریکا تلقی میشوند. چین که بسان اژدها، سالیان دراز در شرق آسیا خفته بود، بهآرامی در حال بیدار شدن است. روسیه هم که با فروپاشی اندیشه الحادی کمونیسم، ۱۵ پاره شده بود، بهآرامی در رویای بازیابی قدرت پیشین است. جمهوری اسلامی ایران هم در نظم نوین جهانی بهدنبال کسب جایگاه بازیگری است. بازیگری که کفایت منطقی در برخورد با مولفههای بیثباتساز ملی، منطقهای و حتی بینالمللی دارد. باور دوست و دشمن این است که نقش ایران در بازیسازی و بازیگردانی قابلکتمان نیست.
2. تعریف چالشهای منطقه خاکستری
چالشهای امنیتی منطقه خاکستری که مربوط به تعاملات رقابتی بین و درون بازیگران دولتی و غیردولتی است، بین دوگانه سنتی جنگ و صلح قرار میگیرند و از خلال ابهام در مورد ماهیت درگیری، عدم شفافیت طرفهای درگیر، یا عدم اطمینان در مورد مربوطه توصیف میشوند. چارچوبهای سیاسی و قانونی این چالشها، در شرایط جنگی رسمی نیستند و عوارض جدیدی برای سیاست و منافع آمریکا در قرن بیست و یکم بههمراه دارند. ایالات متحده واژگان، دکترین و مدلهای ذهنی توسعهیافتهای برای توصیف جنگ و صلح دارد، اما چالشهای متعدد منطقه خاکستری در این بین، طبقهبندی آسان آن را دچار مشکل میکند.
چالشهای منطقه خاکستری بهعنوان مجموعهای از درگیریهای متنوع که ویژگیهای مشترکی را نشان میدهند درک میشوند. ترکیب این چالشها متضمن یک راه حل واحد نیست، زیرا هر موقعیتی دارای بازیگران و جنبههای منحصر بهفردی است. بهطور کلی، چالشهای منطقه خاکستری بالاتر از رقابتهای ژئوپلیتیکی معمولی و روزمره در زمان صلح قرار میگیرند و دارای نفس تهاجمی، وابسته به چشمانداز و مبهم هستند.
منافع امنیت ملی آمریکا بهعنوان ابرقدرت پیشرو در جهان و مدعی اصلی ضمانت نظم جهانی کنونی، سراسر جهان را در بر میگیرد و با شرایط متعدد متناسب با تعریف چالشهای منطقه خاکستری تلاقی میکند. با این حال، بسیاری از این چالشها مستقل از نهاد و توان ایالات متحده، زیست میکنند. بهعنوان مثال، یکی از مهمترین چالشهای منطقه خاکستری، اقدامات روسیه در شرق اوکراین است.
3. چالشهای منطقه خاکستری: هنجارهای قدیمی و جدید
چالشهای منطقه خاکستری چیز جدیدی نیستند: جنگهای نامنظم، درگیری با شدت کم، جنگ نامتقارن، عملیات نظامی به غیر از جنگ و جنگهای کوچک برای توصیف این پدیده در گذشته استفاده میشد. «جان اف کندی» در خلال سخنرانی خود در سال 1962 در کلاس دانشآموختهگان آکادمی نظامی ارتش ایالات متحده، در مورد منطقه خاکستری اینچنین میگوید: «این نوع دیگری از جنگ است؛ با شدت مخصوص بهخود؛ دارای منشأیی باستانی -جنگ توسط چریکها، براندازان، شورشیان و آدمکشها؛ جنگ بهلطف کمین بهجای نبرد؛ بهلطف نفوذ بهجای حمله متجاوزانه؛ جنگی است بهدنبال پیروزی از طریق ایجاد فرسایش و خسته کردن دشمن بهجای درگیر شدن با او».
سرمایهگذاریهای هنگفت در فناوری و تخصص بیرقیبانه در جنگ تسلیحاتی ترکیبی، به آمریکا توان سلطه نظامی متعارفی میبخشد که از زمان امپراتوری روم تاکنون دیده نشده است. با این حال، این تنها برای مدل درگیریهای دولت با دولت که تحت سلطه نظامیان سنتی است که با یکدیگر برای برتری در میدان نبرد میجنگند، کارکرد دارد و صادق است. تاریخ نیز گواه این مدعاست.
در بخش بالای شکل زیر، میتوانید 100 سال گذشته درگیری نظامی آمریکا را ببینید. قدرت نهایی عملیات فعال ارتش ایالات متحده (بهرنگ قهوهای کمرنگ) نشان داده شده که از چند صد هزار در اوایل دهه 1900 متغیر است و در طول جنگ جهانی دوم به 11 میلیون نفر میرسد و بهتدریج به قدرت فعلی خود یعنی حدود 1.4 میلیون کاهش مییابد. در بالای نمودار قدرت، پنج درگیری در طول قرن گذشته مطابق با مدل جنگ سنتی آمده است: جنگ جهانی اول و دوم، کره، ویتنام و جنگ خلیج فارس. جنگهایی که شامل درگیریهای بزرگ و نیرو در مقابل نیرو توسط ارتشهای یونیفرمپوشی بودند که توسط دولتهای ملی بهمیدان میروند. در بخش زیرین، نمودار قدرت با 57 مورد عملیات نظامی خارجی ارتش آمریکا را میبینیم. در مجموع، شاهد نمایش خوبی از ارائه چالشهای منطقه خاکستری هستیم -ماموریتهایی که در اندازه یک جنگ اعلامشده نیستند، اما بهاندازهای مهماند که نیروهای نظامی آمریکا را در مسیر آسیب قرار دهند.
بهعنوان مثال، بیش از 40 هزار نیروی آمریکایی در تهاجم و اشغال 14 ماهه «جمهوری دومینیکن» برای جلوگیری از کومونیست شدنش در سال 66-1965 شرکت کردند. حمله به جمهوری دومینیکن، بهندرت در بحثهای مربوط به اقدامات قدرتمندترین ارتش جهان بهذهن خطور میکند، اما بیشتر نمونهای از عملیاتهای نظامی ایالات متحده است تا درگیریهای متعارف در مقیاس بزرگ. برای هر جنگ سنتی که ارتش آمریکا بهراه میاندازد، در چندین عملیات منطقه خاکستری شرکت میکند.
4. ویژگیهای منطقه خاکستری
سطح تهاجم، یک عامل کلیدی در انتقال یک چالش از منطقه سفید رقابت در زمان صلح به منطقه خاکستری است. آمریکا ترجیح میدهد که حل اختلافات را از طریق دیپلماسی صورت بدهد، اما همیشه این حق را برای خود محفوظ میداند که برای دفاع از منافع خود اقدام نظامی انجام دهد؛ حتی با وجود فشارهای چند ملیتی، باز بر اساس این شرط عمل میکند. قوانین، سیاستها، مقامات و مکانیسمهای تثبیتشده، اختلافات را در زمان صلح داوری میکنند و آمریکاییها از جهانی منظم که در آن همه طرفها بر اساس قوانین شناختهشده بازی میکنند، سود زیادی میبرند. نظام بینالملل، پس از جنگ جهانی دوم توسط آمریکا و غرب و بهنفع منافعشان تاسیس شد. گروهی از بازیگران دولتی و غیردولتی اکنون بهشدت با این نظم بینالمللی ساختهشده توسط غرب مخالفت میکنند، اما به شیوههایی که از وضعیت شناختهشده خارج است. حتی در عصر اطلاعات جهانیشده، دشمنان آمریکا و غرب میتوانند بهطور موثر، از ایجاد ابهام برای اجتناب از پاسخگویی بابت رفتارشان استفاده کنند.
نظم بینالمللی کنونی عمدتا ساختاری «وستفالیایی» است که بر حقوق بشر، اقتصادهای بازار آزاد، حاکمیت دولت-ملت، دولت نماینده و تعیین سرنوشت تاکید دارد. در گذشته، چالشهای منطقه خاکستری معمولا از گروههای تحت حمایت دولت یا دولت-ملتها ناشی میشد که استراتژیهایی را اتخاذ میکردند که به دنبال اجتناب از تشدید تنش بودند. اکنون، سازمانهای غیردولتی مانند القاعده و داعش میتوانند منابعی را جمعآوری کنند و بهاندازه کافی افراد ناهمگون را بههم وصل کنند تا تهدیدات چشمگیری را بهوجود آورند.
همانطور که در شکل 2 نشان داده شده است، چالشهای منطقه خاکستری نیز وابسته به چشمانداز هستند. در شرق اوکراین، آمریکا، روسیه و اوکراین تعبیر متفاوتی از تعارض دارند. برای ایالات متحده، این رقابت به منطقه سفید نزدیکتر است و با تحریمهای اقتصادی و فشار دیپلماتیک علیه روسیه، این کشور بیشتر به منطقه سیاه جنگ نزدیک می شود و نشان میدهد که تمایل به اقدام تهاجمیتر مناسب دارد. اقداماتی بر پایه خطمشی اطلاعاتی و نظامی قدرت ملی. این چالش منطقه خاکستری برای اوکراین، یک تهدید وجودی برای حاکمیت ملیاش محسوب میشود که بسیج ملی را توجیه میکند – اقداماتی که ریشه در منطقه سیاه جنگ دارد. درک دیدگاههای مختلف طرفهای درگیر در چالشهای منطقه خاکستری بسیار مهم است. همچنین است شناخت سطح تعهد هر یک از طرفین و اینکه هر کدام تا چه حد مایلاند در تعقیب اهداف خود پیش بروند.
در نهایت، چالشهای منطقه خاکستری دارای ابهام در مورد ماهیت درگیری، طرفهای درگیر یا سیاستها و چارچوبهای قانونی مربوطه است. طبق تعریف، منطقه خاکستری، منطقهای مبهم است و هم از اصول سازماندهی خود و هم از اقدامات هدفمند دشمنان علیه هم میشود. آمریکا در مواجهه با چالشهایی که بهطور منظم با مدلهای سنتیاش جور در نمیآیند، دست و پنجه نرم میکند. هیچ سازمانی در آمریکا برای چالشهای منطقه خاکستری دارای اولویت نیست؛ بنابراین جای تعجب ندارد که پاسخهای آمریکا، فاقد وحدت تلاش و وحدت فرماندهی باشد. دشمنان آمریکا اغلب بهخوبی از کاستیهای منطقه خاکستریاش مطلع هستند و میتوانند بهطور هدفمند برای بهحداکثر رساندن ابهام در یک موقعیت خاص عمل کنند. بهعنوان مثال، کمکهای مادی و نیروی انسانی روسیه به جداییطلبان اوکراین، بهطور گسترده مستند شده است؛ اما تکذیبهای رسمی دولت روسیه، بهاندازه کافی عدم اطمینان را به وضعیت وارد میکند تا واکنشهای غرب را کمرنگ نماید. روشهای دقیق مبهمسازی، بسته به موقعیت متفاوت است؛ اما حتی در عصر جهانی شدن اطلاعات، دشمنان آمریکا میتوانند از ابهام بهطور موثر استفاده کنند تا از پاسخگویی در مورد اقدامات خود اجتناب نمایند.
همه بازیگر غیردولتی منطقه خاکستری سزاوار توجه نیستند. یک معیار قابلتوجه برای نگرانی زمانی است که جاهطلبیهای خصمانه و گستره عملیاتی فراملی شود. بهعنوان مثال، جداییطلبان باسک در اسپانیا و فرانسه که درگیری خود را محدود میکنند، لزوما به برتری در سراسر طیف گسترده چالشهای امنیتی دست نمییابند. برای موفقیت در منطقه خاکستری باید متفاوت فکر، برنامهریزی و عمل کرد.
5. بازیگران مطرح منطقه خاکستری
5-1 چین در جایگاه عینیترین مورد منطقه خاکستری
رویکرد چین نسبت به منطقه خاکستری را شاید به بهترین وجه در سرتاسر دریای وسیع چین جنوبی بشود دید. جاییکه ادعاهای این کشور مبنی بر حاکمیت بر مناطق مورد ادعا و بحث و تلاشهای نظامی برای اعمال آنها، اکنون از چیزی که زمانی جنگ تلقی میشد، به منطقه خاکستری تنزل داده شده است، چرا که وقوع جنگ علنی هزینه بسیار بالایی دارد. نیروهای دریایی چین که بین نیروی دریایی، گارد ساحلی و شبه نظامیان دریایی تقسیم شدهاند، به یک ناوگان عظیم با 700 فروند کشتی میرسد. چین از این مزیت اعداد برای موفقیت بزرگ استفاده کرده است، سکوهای نفتی ویتنام را احاطه کرده، کشورها را در قلمروی ماهیگیریشان زیر فشار قرار داده و حتی زنجیرههای جزایر را در دامنه تصاحب خود تقویت میکند.
چین میتواند با مصونیت نسبی در منطقه خاکستری پیش برود، مشروط بر اینکه نیروهایش مستقیما با پرسنل یا تجهیزات آمریکایی درگیر نشوند؛ پکن میخواهد که جامعه بینالمللی بلوفاش را بخواند و کار به وقوع جنگی وحشتناک بین قدرتهای هستهای و نیروی دریایی عظیم کشیده نشود.
هر چه که رقابت آمریکا با چین عمیقتر میشود، استفاده این کشور از تکنیکهای منطقه خاکستری اهمیت و علاقه فزایندهای پیدا میکند. چین سالهاست که از این رویکرد در دریای چین جنوبی، دریای چین شرقی و مرز هند/چین استفاده میکند. درک تاریخچه پشت این رویکرد، مهم است. جهان رو به سوی آینده دارد، نه گذشته. درک مسیری که فعالیتهای منطقه خاکستری چین ممکن است بهسمت آن حرکت کند، میتواند خبر از گامهای احتمالی بعدی چین بدهد.
چین بیش از یک دهه است که از تکنیکهای منطقه خاکستری استفاده میکند. گرایش ارجح این کشور این است که هر چه بیشتر از چنین تکنیکهایی استفاده کند، دیگران به هر طریقی درگیر میشوند. چین ترجیح میدهد روابط دوجانبه با سایر کشورها داشته باشد تا اینکه از طریق کانالهای چند جانبه کار کند؛ اما فعالیتهای منطقه خاکستری این کشور، برخلاف این موضوع عمل میکند. قاطعیت چین برای دیگر کشورها محرز شده است و آن کشورهایی هم که به حلقه دوستان چین ملحق نمیشوند، دستکم بهطور منفعلانه از کشوری که توسط چین هدف قرار میگیرد، حمایت میکنند.
مناقشه دریای چین جنوبی، طولانیترین مناقشه بوده است و اکنون پای کشورهای بیشتری به آن کشیده شده است. در ابتدا، چین بهدنبال مذاکره دوجانبه بود و سپس با اکراه گفتوگوهای چندجانبه تحت چارچوب نهادی ASEAN را پذیرفت.
علاوه بر این، این مناقشه بخشی از منطق تشکیل «گروه چهارجانبه» (Quad) متشکل از آمریکا، هند، ژاپن و استرالیا را به خود اختصاص میدهد. با بدتر شدن مشکلات مرزی هند با چین و تشدید فشار چین بر ژاپن در دریای چین شرقی، کوآد بهطور پیوسته در حال تبدیل شدن به یک گروه منسجمتر و متحدتر است. همچنین طرفهای سوم بیشتری، با دیدگاه اتحادیه اروپا (EU) در مورد چین بهعنوان یک «رقیب سیستمی» روبرو میشوند. بریتانیا، فرانسه و آلمان اکنون گشتهای دریاییشان را به دریای چین جنوبی میفرستند.
روند یا گرایش دوم چین این است که در حال افزایش استفاده از ابزارهای غیرنظامی اجباری -بهویژه «دیپلماسی اجبار» و سایبری- است. یک مطالعه اخیر نشان داد که طی 10 سال گذشته، 152 مورد از این دیپلماسی اجبار، بر روی 27 کشور و اتحادیه اروپا تاثیر گذاشته است. تاکتیکهای سایبری چین از سال 2018 شدت بیشتری گرفته و بر سرقت مالکیت معنوی و اسرار صنعتی متمرکز شده است. تغییر اخیر، در هر صورت بهمنظور استفاده از توان سایبری برای وارد کردن آسیب به دیگران بهعنوان بخشی از عملیات منطقه خاکستری صورت گرفته است. در مثال اخیر، چین یک کارزار سایبری گسترده را علیه شبکه برق هند راه انداخت که در راستای همخوانی با درگیریهای مرزی سال 2020 بین این دو کشور صورت گرفت. دیپلماسی اجبار و سایبری دارای مزایای عمده از نظر دسترسی جهانی هستند. فعالیتهای منطقه خاکستری چین اکنون میتواند بر ملتهای بسیار دور هم تاثیر بگذارد.
گرایش سوم، حرکت محسوس بهسمت اقدامات خشونتآمیزتر است؛ حتی اگر این اقدامات شامل حملات مسلحانه نباشد. در ژوئن 2020، سربازان «ارتش آزادیبخش خلق چین» (PLA) بیست سرباز هندی را در یک درگیری مرزی کشتند. پیش از این، اقدامات منطقه خاکستری چین شامل کشتن دیگران نمیشد. در همان سال، همچنین یک کشتی جنگی نیروی دریایی چین، بهسمت ناو ضد زیردریایی نیروی دریایی فیلیپین موسوم به BRP Conrado Yap در جزایر «اسپراتلی» نشانه رفت. در حوزه دریایی، این میتواند بهعنوان یک اقدام خصمانه تلقی شود و بهنظر میرسد اولین بار است که یک کشتی جنگی چینی مستقیماً یک کشتی دولتی فیلیپین را در دریای چین جنوبی تهدید میکند. حادثه دوم مربوط به یک کشتی جنگی نیروی دریایی چین بود که با لیزر بهسمت هواپیمای «پی-8» گشتی نیروی دریایی آمریکا نشانه رفت. نیروی دریایی ایالات متحده بیدرنگ این اقدام را «ناایمن و غیرحرفهای» خواند. این گامی جدید بود، زیرا چنین اقداماتی، در حالیکه در چند سال گذشته افزایش یافته بود، قبلا از کشتیهای ماهیگیری چینی نشات میگرفت، نه کشتیهای جنگی نیروی دریایی چین.
5-1-1 کارتهای سرنوشتساز
• استقبال از جنگ ترکیبی (هیبریدی): در حالیکه چین از طریق فعالیتهای منطقه خاکستری خود، نظم بینالمللی موجود را بیثبات میکند، روسیه نیز از طریق جنگ ترکیبی دست به این کار میزند. چین ممکن است در مرحلهای وسوسه شود که تداوم مناقشه را یک درجه تغییر دهد؛ به این صورت که از فعالیتهای منطقه خاکستری فراتر رفته و مدل ترکیبی روسیه را بپذیرد. هدف فعالیتهای منطقه خاکستری چین، کسب مزیت استراتژیک پایدار نسبت به دیگری است. در مقابل، نیروهای مسلح روسیه، جنگ ترکیبی را بهعنوان جنگی تعریف میکنند که در آن ابزارهای مورد استفاده، از جمله عملیات نظامی، از یک کمپین اطلاعاتی پشتیبانی میکند. هدف این کمپین، کسب «کنترل بر جهانبینی و جهتگیری اساسی یک دولت»، تغییر همترازی ژئواستراتژیک آن و شکل دادن به حکومت آن است. فعالیتهای منطقه خاکستری چین بهقصد آزار دیگران صورت میگیرد، اما مدل جنگ ترکیبی روسیه در تلاش برای تغییر رژیم در یک کشور است.
• جنگهای نیابتی: چین ممکن است نخواهد بهسمت جنگهای ترکیبی برود. با این حال، فعالیتهای منطقه خاکستری آن میتواند شامل پشتیبانی از جنگهای نیابتی شود. در جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده از طریق کشورهای مختلف، بهطور نیابتی با یکدیگر جنگیدند. وقتی هم که جنگهایی در کشورهای مختلف مانند اتیوپی، آنگولا، نیکاراگوئه و افغانستان بین این دو ابرقدرت شکل گرفت، عرصه حمایت آشکار و پنهان از کشورها و نیروهای نیابتیشان بر همه پیدا شد. اگر تنش بین آمریکا و چین بهسمت یک جنگ سرد جدید برود، میتوان شاهد بازگشت جنگهای نیابتی بود.
• بازی با کارت روسیه: این احتمال وجود دارد که روسیه و چین به طور فعال با هم همکاری کنند. اینجا، در مورد همافزایی که اقدامات ترکیبی آنها ممکن است ایجاد کند، ابهاماتی وجود دارد؛ بهویژه اینکه روسیه چگونه میتواند تلاشهای منطقه خاکستری چین را تقویت کند. امروز، چین عمدتا از روابطش با روسیه برای پر کردن شکافهای موجود در تواناییهای نظامی خود و سرعت بخشیدن به نوآوریهای فناوری خود استفاده میکند. از نظر فعالیتهای منطقه خاکستری، توسعه جدید یعنی انجام گشتهای هوایی مشترک چین و روسیه در دریای چین شرقی. اولین مورد در ژوئیه 2019 با همکاری نظامی دو کشور بهعنوان «دوران جدید» اعلام شد، اما با شلیک گلولههای هشداردهنده جنگندههای کرهجنوبی به هنگام نفوذ یکی از هواپیماهای روسی به حریم هوایی کره، بهپایان رسید. . با توجه به این شکست، تلاش دوم تا اواخر دسامبر 2020 انجام نشد. با این وجود، چنین گشتهایی به امکانات روسیه و چین حداقل برای هماهنگی اقدامات در مناطق مرزی خود اشاره دارند. بهعنوان مثال، روسیه ممکن است عملیات جنگ ترکیبی را در اروپا انجام دهد، در حالیکه چین فعالیتهای همزمان منطقه خاکستری را در دریاهای چین جنوبی و شرقی افزایش میدهد. چنین رویکردی از کار کردن با یکدیگر -اما بهطور جداگانه- میتواند بر هر گونه واکنش غربی تاثیر بگذارد.
• تصویر آینهای: اگر چین از فعالیتهای منطقه خاکستری خود راضی باشد، این احتمال وجود دارد که دیگران نهتنها از این تکنیک استفاده کنند، که از آن علیه چین بهره ببرند. چین بیش از هر کشور دیگری، مرز با همسایگانش دارد و این امر، فضای قابلتوجهی برای اقدامات شرورانه دیگران علیه این کشور باقی میگذارد. علاوه بر این، حزب کمونیست با مشکلات داخلی زیادی مواجه است و پیوسته نگران ثبات داخلی است. فعالیت در منطقه خاکستری در درازمدت، که بر پایه استفاده از ابزار متنوع، ابهام، باقی ماندن در خطوط قرمز صورت میگیرد، می تواند تبدیل به دردسر برای خود چین شود و مزیت استراتژیک را از این کشور به دیگران منتقل کند. شمشیر منطقه خاکستری چین ممکن است دو لبه شود و آنگاه است که به سازنده خود آسیب وارد خواهد کرد.
5-1-2 شکل فعالیتهای آینده منطقه خاکستری چین
به طور کلی، فعالیتهای منطقه خاکستری شامل دنبال کردن هدفمند اهداف سیاسی از طریق عملیات طراحیشده دقیق است. حرکت محتاطانه بهسمت اهداف بهجای جستجوی سریع نتایج قطعی، باقی ماندن در زیر آستانههای کلیدی برای جلوگیری از جنگ و با استفاده از تمامی ابزارهای قدرت ملی اعم از ابزارهای غیرنظامی و غیرفیزیکی. این ویژگیها نشان میدهد که فعالیتهای منطقه خاکستری از نظر کاربرد در شرایط خاص، دارای دو متغیر مهم هستند: آیا اقدامات بهصورت خشونتآمیز یا غیرخشونتآمیز انجام میشود و آیا از ابزار غیرنظامی یا نظامی استفاده میگردد.
محرکهای منتج از این متغیرها، چهار مورد هستند که در شکل زیر نشان داده شده است. اینها روشهایی هستند که در آینده فعالیتهای منطقه خاکستری چین ممکن است صورت بگیرند. هیچیک از این چهار گزینه، محتملتر از سایرین در نظر گرفته نمیشود، اما آنچه در واقع رخ میدهد، در محدوده وسیعی از احتمالات در نظر گرفته میشود.
«طبق قاعده بازی کن» آینده خوشبینانهای است که چینیها در آن نقش یک ذینفع مسئول را دارد که به قوانینی که در آنها با دیگران بهتوافق رسیده، پایبند است. استراتژی «بههر قیمتی» را میتوان از هماکنون یک وخامت جزئی و شاید یک چشمانداز کوتاهمدت دید. «آزمودن اقدامات فراتر از حد و مرز» آیندهای تکاملیافته است که در آن از ارتش چین استفاده بیشتری میشود اما بهروشی غیرخشونتآمیز. «طبق دستور عمل کن» یک احتمال تقریبا بدتر است که مسلما در محدوده فعالیتهای منطقه خاکستری است. خطر شکست صلح و شروع درگیریهای مسلحانه جدی وجود خواهد داشت. یک نشانگر و هشدار در این مورد ممکن است سرنگونی یک وسیله نقلیه هوایی بدون سرنشین مانند پهپاد جاسوسی «نورثروپ گرومن امکیو-۴سی تریتون» باشد.
روندهای بلندمدت، کارتهای سرنوشتساز و شکل اقدامات آتی چین برای ارائه یک نمای کلی از احتمالات منطقه خاکستری در سطح استراتژیک و تاکتیکی ترکیب میشوند، اما نباید آینده را لزوما رو به بدتر شدن تصور کرد. از آنجایی که فعالیتهای منطقه خاکستری در راستای خواست بالاترین سطوح رهبری حزب کمونیست چین انجام میشود، آشکارا به چیزی در آینده بهنام «بازی بر اساس قوانین چین» برمیگردد. با این حال، کشتن بیست سرباز هندی در مرز هند، یک اتفاق بسیار نگرانکننده است. فعالیتهای میانمدت منطقه خاکستری چین توجه بسیاری را برخواهد انگیخت و اگر چینیها نتوانند تعادل بازی را حفظ کنند، میتوان شاهد اتفاقاتی نظیر آن بود.
5-2 روسیه
فعالیتهای منطقه خاکستری روسیه از ان جهت زبانزد است که میل به استفاده قوی از کمپینهای جنگهای سایبری و اقدامات تهاجمی در قالب عملیاتهای محرمانه در خارج از کشور دارد. فعالیتهای برجسته روسیه در منطقه خاکستری در سالهای اخیر شامل برگزاری کمپینهای تاثیر بر انتخابات و هک شبکههای زیرساختی مثل برق و موارد متعددی از اطلاعات شخصی شخصیتهای رسمی کشورهای دشمن، پاسخ انتقادی از سوی آمریکا یا متحدانش را در پی داشته است، اما هیچ اقدامی در حد بازدارندگی جدی در مورد عملیات آینده از این نوع را از سوی آمریکا و غرب شاهد نبودهایم.
با این حال، روسیه تنها کشوری نیست که عملیات خاکستری علیه آمریکا و منافعش در سال های اخیر صورت داده است. چین، ایران و کره شمالی، همه در فهرست کشورهایی هستند که تاکتیکهای منطقه خاکستری خود را در مبارزه مداوم با آمریکا بهمنظور کاهش یا از بین بردن مزایای این کشور در حوزههای مختلف بهکار میگیرند و عمیقا موجب نگرانی آن شدهاند.
5-3 ایران
نشنال اینترست مینویسد: یکی از برجستهترین اقدامات تاریخ منطقه خاکستری، شکار پهپاد جاسوسی «نورثروپ گرومن آرکیو-۴ گلوبال هاوک» آمریکا توسط ایران در سال 2019 بود که نمونهای قدرتمند از فعالیت در منطقه خاکستری محسوب میشود. آمریکا مدعی شده که پهپاد مذکور هرگز از حدود 21 مایلی سواحل ایران فراتر نرفته، اما ایران با رد این ادعا، اعلام کرده که این پهپاد تا 8 مایلی سواحل این کشور آمده و عملا وارد حریم خصوصیاش شده است (آبهای بینالمللی، از 12 مایلی سواحل یک کشور آغاز میشود و ورود به 8 مایلی یعنی تخلف قوانین بینالمللی و نقض حریم ایران). سپاه پاسداران ایران، گلوبال هاوک را با موشک زمین به هوای «اس-125» ساخت روسیه شکار کرد و هزینه آن برای نیروی دریایی آمریکا، 220 میلیون دلار بود.
نورثروپ گرومن آرکیو-۴ گلوبال هاوک
5-4 کره شمالی
آزمایش موشکهای بالستیک از سوی کره شمالی، در حیطه اقدامات خصمانه منطقه خاکستری تلقی میشود، اما شایان ذکر است که فعالیتهای منطقه خاکستری شامل قدرت نرم نیز هستند. مثل کمپینهای روایی کرهشمالی. در حالیکه چین نفوذ خارجی قدرت نرماش را بهشکل سرمایهگذاری جلو میبرد و روسیه غالبا عرصهای از فعالیتهای مخرب را در فضای مجازی در دست گرفته، کره شمالی به روایت چینی از آمریکا توجه میکند که آن را بهعنوان یک «امپراتور قلدر» در اقیانوس آرام میشناسد.
دولت ترامپ سعی در ایجاد فشار بر «کیم جونگ اون» کرد تا کره شمالی را از مسیر سلاح هستهای و موشکهای بالستیکاش دور کند. در عوض، کیم نقش رهبری کارآزموده را ایفا کرد و با زیرکی آمریکاییها را در آستانهی در معطل نگه داشت. حقیقت این است که تلاشهای هستهای کیم بهمنظور بالا بردن توان چانهزنی در مذاکرات بینالمللی صورت گرفت و حکومت کره شمالی، بهسادگی ارزش کار را در بیاعتبار کردن رویکرد یک رییس جمهور قطبگرا در صحنه جهانی دید. چیزی که به آن میگویند بازی در منطقه خاکستری.
تغییر نقش از یک جنگطلب به یک قربانی، بهخودی خود یک عمل چندان خصمانه محسوب نمیشود – اما هماهنگی بین روایت بهسبک کره شمالی و بیانیههای عمومی چین، با نیت خاصی صورت گرفت. غیرمشروعسازی موضعگیری آمریکا در شبهجزیره کره در جهان مطبوعات، نهتنها به چین چهره رهبر دیپلماسیدان معقول منطقه بخشید، که بیانیههای انتقادی آمریکا علیه اقدامات تهاجمی چین را بیاعتبار کرد.
نقد و تحلیل کارشناسان بر عملکرد آمریکا در منطقه خاکستری در قبال رقبا
وضعیت آمریکا بهعنوان رهبر جهانی تضمین میکند که با چالشهای متعدد و دائمی منطقه خاکستری مواجه خواهد شد. آمریکا دارای منافع امنیت ملی در سرتاسر جهان است و مجموعه ای از بازیگران سرکش دولتی و غیردولتی وجود دارند که خود را حداقل تا حدی با ایستادگی در مقابل آمریکا و ارزش های آن تعریف میکنند. ایالات متحده میتواند بهطور انتخابی از برخی چالشهای (اما نه همه) مناطق خاکستری اجتناب کند. برای مثال، گستردگی حمله 11 سپتامبر القاعده مستلزم پاسخ قاطع آمریکا بود؛ در حالیکه اقدامات سایر گروه های تروریستی کمتر شناختهشده به سطحی نرسیده است که نگرانی قابل توجهی برای دستگاه امنیت ملی این کشور باشد.
دولت-ملتها سنگ بنای قوی نظام بینالملل باقی میمانند، اما چالشهای بیشماری که با آنها مواجهاند، سریعتر از قدرت دولتها در حال گسترش و تقویت هستند. هر نظام بینالمللی که سطح معقولی از نظم جهانی را حفظ میکند، باید بازیگران قدرتمند غیردولتی متعدد و منابع متعدد مشروعیت و حکومت را در نظر بگیرد.
اطمینان نسبی که آمریکا در مواجهه با اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد تجربه کرد، در مقایسه با چشمانداز بینظم جهانی امروزی، سادهتر به نظر میرسد. برخورد با دولت-ملتها آسان تر است، زیرا آنها عموما از قوانین تعیینشده پیروی میکنند. قوانینی که معمولا به نفع آمریکاست. سادگی ظریفی در ذات دولت-ملتها وجود دارد. آنها مرزهای خود را کنترل میکنند، انحصار استفاده مشروع از زور را دارند و بر جمعیت خود حکومت میکنند. یک نهاد واحد و متمرکز وجود دارد که میتوان با آن مذاکره کرد و رویدادها میتوانند با سرعت در مسیر دیپلماسی پیش بروند. در طول جنگ سرد، حتی زمانیکه دولت-ملتها انتخابهای عمدی برای مشارکت در فعالیتهای منطقه خاکستری داشتند، واکنشهای آمریکا همچنان بر اساس قوانین روابط دولت با دولت کنترل میشد. امروز اینطور نیست. آنچه امروزه متفاوت است، تعداد فزاینده بازیگران بالقوه منطقه خاکستری، ابزارهای در دسترس آنها و سرعت تغییر است. برای مثال، برای سخنگوی وزارت امور خارجه بسیار سادهتر بود که به پیامهای بهشدت کنترلشده خبرگزاری «تاس» در دوران شوروی پاسخ دهد تا اینکه پاسخی آماده به هزاران حساب توییتر مرتبط با داعش و حامیاناش بدهد. گرایش بهسمت درگیریهای منطقه خاکستری، بهطور فزایندهای به بوروکراسیهای ریشهدار دولتی آسیب میرساند.
جهانی شدن همچنین تاثیر فوق العادهای بر چالشهای منطقه خاکستری دارد و آمریکا تازه در حال درک پیامدهای آن هستیم. به طور خاص، جهانیسازی بهطور ریشهای شیوهی جریان اطلاعات را تغییر داده و فناوری و ابزارهای ارتباطی را که زمانی در اختیار انحصاری دولت-ملتها بود، در اختیار افراد قرار داده است. در حالیکه نمیتوان دقیقا دانست که این روند بزرگ چگونه جهان را تغییر میدهد، اما پتانسیل ایجاد تغییرات اجتماعی، چشمگیر است. اختراع حروف متحرک در قرن پانزدهم منجر به تغییرات اساسی در زبان، میزان سواد، نحوه انتشار ایدهها و ساختار جامعه شد. همانطور که نخبگان باسواد اروپا مجبور بودند خود را با تغییرات وفق دهند، کشورهای امروز نیز باید ساختارهای حاکمیتی فعلی خود را به گونهای توسعه دهند که محیطی بهسرعت در حال تغییر را بتوانند درک کنند.
سربازان نیروهای ویژه ارتش آمریکا در کنار نیروهای مغولستان در حال تیراندازی تمرینی با تفنگ پیشرفته
ملتها و جمعیتها اکنون به شیوههایی بیسابقه، بههمپیوسته و وابسته هستند. در مجموع، شاهد کاهش اثربخشی حکومتهای متمرکز هستیم؛ در حالیکه ابزارهای موجود در اختیار بازیگران غیردولتی، بسیار است. همانطور که آمریکا در 15 سال گذشته تجربه کرده، هزینه عملیاتهای رزمی بزرگ، بسیار بالاست. منطقه خاکستری، قویا گسترش یافته و کشورها حتی نسبت به شرکت در جنگ علنی خودداری میکنند و اکنون میتوانند ابزارهای کمتر متعارف اهرمی را بیابند و از آنها بهره ببرند. برای مثال، وابستگی اروپا به منابع انرژی روسیه و نگرانی آمریکا در مورد تشدید بالقوه این وضعیت کنترلنشده، واکنش غرب نسبت به تهاجم واقعی روسیه به شرق اوکراین را کاهش داد.
یکی از چالشهای مهم برای آمریکا این است که اقدامات قاطع در منطقه خاکستری توسط ساختارهای تصمیمگیری خودکامه یا متمرکز، بسیار آسانتر از دولتها و ائتلافهای دموکراتیک و اجماعساز انجام میشود. کشورهایی که مدعی دموکراسی هستند، دستشان در کنترل یکپارچه اهرمهای قدرت بسته است. اما آن را در منطقه خاکستری بهکار میگیرند، چرا که سرعت تصمیمگیری و وحدت تلاش را در این منطقه را برای آنها آسان میکند. چالشهای منطقه خاکستری، این توان را دارند که چندین ابزار قدرت را بهطور همزمان در خدمت اهداف و اقدامات در یک منطقه جغرافیایی نسبتا محدود درگیر کنند و قد و اندازهای بیشتر از آرزوهای یک ایالت خودمختار مثل «باسک» دارند. در مقابل، بسیاری از گروههای شبهنظامی در لیبی به جنبشهای شورشی گستردهتر جهانی مانند القاعده یا داعش وفاداری بودهاند. این گروهها چالشی در منطقه خاکستری ایجاد میکنند که ارزش منابع و اقدام اختصاصی را دارد؛ چالشی که میتواند به خطر امروز برای کشورها تبدیل شود. مصداق اصل و گزاره لاتین Obsta principiis که یعنی «حواست به چیزهای بد وقتی کوچک هستند و هنوز بزرگ نشدند، باشه!».
مهمتر از همه، جنگ سنتی و چالشهای منطقه خاکستری ماهیت متفاوتی دارند و به فرهنگها، رویکردها و اقدامات متفاوتی نیاز دارند. در حالیکه آنها ظاهرا به یکدیگر شباهت دارند و درگیر برخورد خشونت آمیز ارادهها هستند، به رویکردهای اساسی متفاوتی نیاز دارند. در واقع، رقبای آمریکا معمولا کار در منطقه خاکستری را انتخاب میکنند، زیرا میخواهند از جنگ تماممقیاس و پیامدهای آن از سوی آمریکا اجتناب کنند. هیچ راهحل جهانی برای چالشهای منطقه خاکستری وجود ندارد، اما منطق این بازیگران در اجتناب از جنگ در مقیاس بزرگ، منطقی پرثبات است. برای ایالات متحده، پیوسته بهدنبال تقویت فرماندهی برای دستیابی به نتایج سریع و موثر مفید بوده است. برخلاف حکومتهای متمرکز، هیچ شخص واحدی در دموکراسیها نمیتواند همه اقدامات را در منطقه خاکستری هدایت کند. در دموکراسیها، اصول سازماندهی موجب اصطکاک بوروکراتیک شدید میشود که نهایتا به سخت شدن کار استراتژیک و عملیاتی میانجامد. در بهترین حالت، میتوانیم شاهد همسویی اهداف و اقدامات بین کشورها و سازمانهای متفاوتشان باشیم و در بدترین حالت، شاهد خودفلجی یک کشور خواهیم بود و متوجه میشویم که پیوسته دیر به بازیگران خودکامه منطقه خاکستری واکنش نشان میدهد.
ایالات متحده آمریکا، در ابتدای تشکیلاش، اغلب در هنگام رویارویی با قدرتهای مستقر از استراتژیهای منطقه خاکستری استفاده میکرد. زمانی که این کشور به قدرت برتر جهانی تبدیل شد، این پویایی معکوس شد. معماری کنونی امنیت ملی آمریکا عمدتا از قانون امنیت ملی 1947 نشات میگیرد که طبق مفهوم سازمانبخش بنیادیناش، بهجای بهچالش کشیدن نظم جهانی، بر حفظ نظم جهانی تاکید دارد. تا حدی بهدلیل این تعهد استراتژیک به وضعیت موجود، آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم، برای چالشهای منطقه خاکستری سازماندهی نشده است و اغلب به خوبی به آنها پاسخ نداده است. از بسیاری جهات، ایالات متحده در قوانین، سیاستها، مدلهای ذهنی و رویکردهایی که برای مقابله با منطقه خاکستری بهکار میرود، تفاوت چشمگیری با کشورهای دیگر دارد. واکنش آمریکا به چالشهای منطقه خاکستری، یا بیش از حد نظامی یا بیش از حد محدود است. از آنجایی که این چالشها معمولا در عرصههای حقوقی و سیاسی دارای ابهام هستند، نمیتواند چالشها را بهعنوان «صرفا در زمان صلح» یا «صرفا جنگی» بشناسد. آمریکا مفاهیم و مدلهای روشنی برای استفاده از ابزارهای اجرای قانون و اقدام نظامی در دست دارد، اما در میانه راه دست و پا میزند و گم شده است.
از آنجایی که سازمانهای دولتی ایالات متحده بهطور جداگانه برای دستیابی به اهداف سازمانی فردی خود تلاش میکنند، بهندرت از روشهای یکپارچه برای حمایت از اهداف گستردهتر دولت استفاده میکنند. در دورانی بهدور از جنگ سرد، آمریکا به ساختاری جدید برای قرن بیست و یکم نیاز دارد. ساختار جدید امنیت ملی باید پاسخگو، یکپارچه و سازگار باشد. بنابراین این کشور نیاز به یک بازسازی اساسی در زیرساختهای امنیتی خودش دارد که امریست دشوار و زمانبر.
آمریکا قدرتمندترین و مجهزترین ارتش در تاریخ جهان را دارد که برای پیروز شدن در جنگهای سنتی در برابر رقبا که دارای ارتش های متعارف بزرگ هستند، طراحی شده است. این ابزار سطح بالا، اغلب ابزار مناسبی برای استفاده در منطقه خاکستری نیست؛ با این حال اغلب سیاستمداران آمریکایی بهطور پیشفرض به ارتش و واژگان و عبارتهای منطبق با آن یعنی «تسخیر ابتکار عمل» «پیروزی» و «مراکز ثقل» تاکید دارند. چیزهایی که در میدان منطقه خاکستری چندان کمکی به این کشور نمیکنند.
«اریک پرینس» متخصص تحلیل منطقه خاکستری معتقد است در حالیکه سازمان سیا بهطور موثر جنگهای نیابتی را در دهه های 1970 و 1980 با استفاده از ابزارهای غیردولتی مدیریت میکرد، اما حالا رقبای آمریکا در بازیگران موثرتری در صفحه شطرنج منطقه خاکستری جهانی نسبت به این کشور هستند. پیادهنظام این بازی شامل داراییهای غیرقابل انکار مفیدی همچون سربازان بدون پرچم مسکو در کریمه، اوکراین، سوریه و جاهای دیگر، و «شبهنظامیان دریایی» پکن در دریاهای چین جنوبی و شرقی است.
اریک پرینس
وی معتقد است: چینیها و روسها از یک قابلیت ترکیبی استفاده میکنند تا دائما میزان فشاری که میتوانند اعمال کنند و نفوذی که می توانند بهدست آورند را افزایش دهند، اما آمریکا هم با اینکه زمین بازی خود را میشناسد، اما تا زمانیکه برای پاسخگویی به این رویکرد هوشمندتر و هماهنگتر شود، پوتین و حزب کمونیست چین همچنان از تاکتیک خود نهایت استفاده را خواهند کرد.
پرینس در جستاری با عنوان «از مسکو، بدون عشق» مینویسد: «گروه واگنر» که ناماش را از نام جنگی بنیانگذار روسی خود که بهنوبه خود یک رهبر ارکستر جنگ است، وام گرفته است، میتواند بهطور موثر دامنه سیاست خارجی دولت روسیه را در حالیکه به عنوان یک نهاد تجاری عمل میکند گسترش دهد و بسیار زیرکانه بهعنوان بازوی غیرمستقیم دولت روسیه عمل کند. واگنر یکی از مخوفترین و خطرناکترین «شرکتهای امنیتی قراردادی» دنیاست که هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر عملیاتی موثر و گسترده است. این شرکت طیفی از خدمات را ارائه میدهد و در مناطق غنی از منابع مثل شمال و جنوب آفریقا فعالیت دراد. خبرنگارانی که سعی در کند و کاو در مورد این گروه داشتهاند، با سرنوشتی شوم روبرو شدهاند و از دسامبر 2021، بهدلیل نقض حقوق بشر، از سوی اتحادیه اروپا تحریم شده است.
نیروهای ویژه نقابدار روسیه در مکانی ناشناس. تعدد نیروهای ویژه و واحدهای هوابرد روسیه به این معنی است که این کشور دارای طیف گستردهای از نیروهای سابق موجود در بازار شرکتهای امنیتی قراردادی است
منبع عکس: اسپتناز آلفا
این کارشناس منطقه خاکستری میگوید: واگنریها بهعنوان یک شرکت جستجوی منابع عمل میکنند. من نمیدانم که آنها بهخودی خود از حمایت دولتی برخوردارند یا نه، اما وقتی به آفریقای مرکزی، یا موزامبیک و یا سوریه میروند، بهدنبال هیدروکربن، طلا و مواد معدنی هستند. رسانهها قویا مدعی هستند که واگنر در جمهوریهای خودمختار منطقه «دونباس» که غنی از زغال سنگ و روسیزبان هستند، مشغول است. بحث دستیابی به منابع طبیعی و معدنی در سوریه از سوی واگنر، منجر به بزرگترین طوفان خبری شد که تا به حال علیه این گروه رخ داده است.
آسیا تایمز مدعی شده که در فوریه 2018، یک گروه جنگی از نیروهای طرفدار بشار اسد، مجهز به زرهپوش و توپخانه -که طبق شایعات تحت رهبری پیمانکاران گروه واگنر بودند- در یک میدان نفتی در نزدیکی شهرک «خشام» در نزدیکی رود فرات پیشروی کردند. این منطقه در اختیار جنگجویان مخالف اسد تحت عنوان «نیروهای دموکراتیک سوریه» که مورد حمایت آمریکا بودند قرار داشت. در درگیری پس از آن، حملات هوایی آمریکا باعث نابودی گروه جنگی مذکور شد. تعداد پیمانکاران روسی کشتهشده مشخص نیست و تخمینها از دهها تا صدها نفر متغیر است. آنها بهدنبال یک میدان نفتی بودند که تا 400 هزار بشکه در روز تولید میکرد.
درگیری مذکور یکی از نادرترین درگیریها در منطقه خاکستری بود. با این حال، عملیاتهایی که از قلمرو روسیه سرچشمه میگیرد، به جنگجویان واگنر محدود نمیشود -و این فعالیتها به گروههای دیگر نیز واگذار میشود. وقتی به حملات باجافزاری علیه آمریکا و غرب نگاه کنید، متوجه میشوید که حدود 60 درصد از آنها به آدرسهای IP واقعی در روسیه بازمیگردند.
پرینس در ادامه میافزاید: این نوع حملات باجافزاری سایبری در برخی موارد ممکن است توسط یک دولت حمایت یا تشویق شوند، اما در بسیاری از موارد، عاملان وارد یک منطقه خاکستری واقعا غیرقابلکنترل میشوند. با این حال، خطرات نظامی واقعی هستند و نیروهای مسلح آمریکا ممکن است بهطور موثر با آنها مقابله نکنند. بیتوجهی به اهمیت موضوع تا حدی بالا گرفت که «نیکولاس چایلان» -مدیر واحد نرمافزار نیروی هوایی آمریکا- در یک استعفای پر سر و صدا در سپتامبر 2021، از ادامه همکاری کناره گرفت. بهگفته یک نشریه نیروی هوایی آمریکا، ناکارآمدیهای بوروکراتیک و سیلوبندیهای تقسیمی مناطق مختلف نیروهای مسلح آمریکا او را ناامید کرده بود. چایلان در بیانیه تودیع خود مینویسد: «خب، ما داریم میبازیم … باختیم … به هیچجا نرسیدیم و من میروم». این یک بیانیه بسیار شگفتانگیز بود.
چایلان
با این حال، نقدی که بسیاری از کارشناسان به پرینس وارد میکنند این است که با وجود دانش گستردهای که وی در زمینه شناخت و تحلیل منطقه خاکستری دارد، اما وقتی صحبت از استفاده توهینآمیز از قابلیتهای سایبری می شود، او همانند بسیاری از آمریکاییهای متعصب، خود آمریکا را نمیبیند و انگشت اتهام را بهسمت آنسوی اقیانوس آرام یعنی روسیه و چین میگیرد.
«مایکل هانلون» مدیر پژوهشی اندیشکده «بروکینگز» معتقد است: با توافق قوی و عمیق دو حزبی، جامعه امنیت ملی آمریکا اکنون بر خطرات جنگ علیه روسیه یا چین به عنوان اولویتهای اصلی برای سیاست دفاعی و تخصیص منابع متمرکز شده است. سی سال پس از فروریختن دیوار برلین، این یک تحول قابل توجه و هوشیارانه است که بهسبب خیزش چین و بدخواهی روسیه شکل گرفته است. به نظر میرسد احتمال بیشتری وجود دارد که حمله روسیه یا چین در مقیاس کوچک علیه بخشی از قلمروی متحدان آمریکا صورت بگیرد که کمتر مربوط به تصرف اراضی است؛ و بیشتر به بحث بهچالش کشیدن نظم جهانی به رهبری آمریکا برمیگردد. چنین حملهای تلاشی از سوی پکن یا مسکو برای تضعیف یک اتحاد دوجانبه بزرگ، و یا ناتو خواهد بود. اگر چین یا روسیه اقدامی تهاجمی انجام دهند که در عین حال از نظر مقیاس فیزیکی کوچک و در عین حال از نظر پیامدهای احتمالی استراتژیک باشد، آمریکا و متحدانش چه باید بکنند؟ موارد مورد اشاره میتواند شامل تصرف جزیره «سنکاکو» توسط چین، حمله خشونتآمیز چین به جزیرهای غیرمسکونی که حق مالکیت آن در اختیار فیلیپین است، یا تصرف محدود بخشهایی از برخی از کشورهای حوزه بالتیک باشد که مسکو ممکن است با ادعای وجود مردم روسیزبان در آن مناطق، تصرفطلبی خود را توجیه کند.
هانلون در ادامه میافزاید: امروز، واشنگتن ممکن است نسبت به چنین سناریویی بیش از حد واکنش نشان دهد. تشکیلات نظامی امروز آمریکا و جامعه امنیت ملی تمایل دارند این دیدگاه را داشته باشند که شکست دادن چین یا روسیه در نبرد در هر جایی که ممکن است متحدی مورد حمله قرار گیرد، یک هدف واقعی و اساسی است. دفاع مستقیم و پاسخ سریع به تهاجم، اصول اساسی استراتژی کنونی است. کافی است که نگاهی به ماده 5 معاهده ناتو بیندازیم. در یک بحران معین، ممکن است یک رئیس جمهور خاص این فرهنگ استراتژیک رایج را نادیده بگیرد، اما این فرهنگ عمیقا در جامعه دفاعی مدرن آمریکا ریشه دارد. اما چنین استراتژی، در حالیکه باید بهعنوان یک گزینه حفظ شود، مطمئنا پاسخ اولیه درستی نخواهد بود. چرا که از نظر استراتژیک و نظامی بسیار پرخاشگر است. در عوض، آمریکا و متحدانش نیاز به توسعه استراتژیهای دفاع نامتقارن و ضد حمله دارند. یک دفاع نامتقارن، ابزارهای اقتصادی دولتداری و جنگ را در برنامههای جنگی ترکیب کرده و در هم میپیوندد. در واقع، عناصر فعال استراتژی بر جنگ اقتصادی متمرکز خواهند بود. پاسخهای نظامی مهم است، اما اغلب در نقش پشتیبانی بهمنظور ایجاد یک خط دفاعی در برابر هرگونه پیشروی بیشتر دشمن و شاید برای حمایت از اجرای تحریمهای اقتصادی عمل میکند.
یک جوخه از نیروهای دریایی آمریکا در تمرینات رزمی عملیات ویژه شهری در یک مکان نامشخص
منبع تصویر: آسوشیتدپرس
چین به تقویت نظامی در دریای چین جنوبی دست یافته است، میلیاردها دلار از داراییهای معنوی آمریکا را در دست گرفته و حملات سایبری مستمری را انجام میدهد. سوی دیگر، روسیه متهم به دخالت در انتخابات 2016 آمریکاست، از «مردان سبز کوچک» نقابدار در اوکراین استفاده کرد، و فعالانه به ترویج اطلاعات نادرست میپردازد. در گزارشی جدید از اندیشکده «شورای آتلانتیک» آمده است: اکنون نوبت واشنگتن است که در مورد منطقه خاکستری جدی شود؛ بهویژه در مورد جنگ اطلاعاتی و سایبری. این اصطلاح برای توصیف اقدامات رقابتی که زیر «آستانه تعارض» رخ میدهد، استفاده میشود.
توصیههای اندیشکده مذکور در حالی مطرح میشود که دولت بایدن، استراتژی امنیت ملی و دفاع ملی خود را تکمیل کرده است و انتظار می رود ظرف چند هفته آینده تا فوریه 2022 منتشر شود. استراتژیای که به جنگ منطقه خاکستری یا ترکیبی میپردازد.
در گزارش شورای آتلانتیک که با مدیریت و نظارت «کلمنتاین استارلینگ» -معاون رئیس اندیشکده و رئیس واحد «دفاع پیشرو»- نوشته شده، سرهنگ دوم «تایسون وتزل»، «کریستین تروتی» -معاون واحد «دفاع پیشرو»- و «چاک هیگل» -وزیر دفاع سابق- بر این نکته تاکید کردهاند: «ایالات متحده باید در جاییکه رقابت با چین و روسیه امروز انجام میشود، در درجه اول با ایفای نقش تقویتشده در رقابت منطقه خاکستری واکنش نشان دهد».
در این گزارش آمده که «نیاز به ایجاد هماهنگکنندههای رقابت استراتژیک جدید در شورای امنیت ملی، علاوه بر دسترسی مستقیم به رئیسجمهور، و همچنین راهبرد جدید پیامرسانی کل دولت با هدف مقابله با روایتهای ضد آمریکایی و تقویت نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین است. همچنین، پنتاگون نقش حمایتی در اجرای فعالیتهای جنگ هیبریدی تهاجمی و دفاعی که با ارزشهای ایالات متحده مطابقت دارد، ایفا خواهد کرد».
پیشتر، دکتر «کالین کال» -معاون سیاست وزیر دفاع آمریکا- در دسامبر 2021 گفت که مفهوم کلی «بازدارندگی یکپارچه» وزارت دفاع -بهعنوان بخش کلیدی استراتژی دفاع ملی آینده- سراسر طیف درگیری از جنگ با شدت بالا تا منطقه خاکستری را در برمیگیرد. وی این مفهوم را شامل سایر ابزارهای قدرت ملی دانست: ابزارهای اطلاعاتی، اقتصادی، مالی، فناوری و مربوط به اتحادها.
کالین کال
نویسندگان گزارش شورای آتلانتیک این استدلال را دارند که این ماموریت، زمانی که کشورهای متخاصم با منافع آمریکا، بهطور فزایندهای زیر آستانه درگیریهای سنتی برای بهچالش کشیدن قوانین و هنجارهای بینالمللی -بهویژه در نقاط حساسی چون اوکراین و تنگه تایوان- عمل میکنند، اهمیت بیشتری پیدا میکند. هر چند که وزارت دفاع آمریکا گامهای مهمی برای رقابت در منطقه خاکستری برداشته است، اما نویسندگان این مقاله خواستار «جابجایی سازمانی پارادایم» برای ارتش آمریکا شدهاند.
وزارت دفاع آمریکا شروع به تمرکز بیشتر روی مقابله با تلاشهای جنگ ترکیبی رقبای استراتژیک آمریکا کرده است، اما تمرکز قدرتمندی نیز روی خرید تجهیزات جدید و آماده شدن برای جنگ آینده دارد. وتزل که یکی از اعضای ارشد شورای آتلانتیک نیز هست، به «دیفنس نیوز» گفته: «همه قبول داریم که آمریکا باید در منطقه خاکستری نقش «دفاعکننده» را داشته باشد، اما قصد ما این بود که روی این واقعیت تمرکز کنیم که بتوانیم «تهاجم» در منطقه خاکستری را هم صورت دهیم».
بهعنوان مثال، در حالی که ولادیمیر پوتین -رئیس جمهور روسیه- سربازان خود را در امتداد مرز اوکراین متمرکز کرده و مدعی است که اوکراین و غرب متجاوز هستند، دولت آمریکا -تحت رویکردی فعالتر برای جنگ در منطقه خاکستری- بهطور مداوم و بیشتر بر روی این متمرکز شده که پوتین را تنها آنتاگونیست داستان نشان دهد. در این راستا وتزل میگوید: «ما باید در حوزه اطلاعات، روایتها را کنترل کنیم؛ باید بسیار شفافتر با روایتهای نادرست رقیب مقابله کنیم و روایت خودمان را ارائه بدهیم».
30 دسامبر 2021/ یک سرباز اوکراینی در نزدیکی یک موقعیت جنگی علیه جداییطلبان طرفدار روسیه در منطقه دونتسک
گزارش وسیع شورای آتلانتیک، توصیههایی نیز با هدف بازدارندگی یا پیروزی در یک درگیری متعارف و همچنین فعالیتهای منطقه خاکستری ارائه کرد. از جمله نتایج دیگر این گزارش این بود:
• وزارت دفاع آمریکا به اصول راهنما برای جنگ هیبریدی نیاز دارد. این وزارتخانه باید بهعنوان بخشی از تلاشهای بینسازمانی واحد عمل کند، روی قابلیتها و آموزشهای «زیر آستانه» جنگ سرمایهگذاری نماید، تنها در مواردی که از نظر استراتژیک مهم است مشارکت کند، برای تقویت نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین از پیامهای استراتژیک استفاده کند و به آرمانهای آمریکایی پایبند باشد.
• آمریکا به یک ابزار جنگ ترکیبی نیاز دارد. این بهمعنای ایجاد هنجارهای دیپلماتیک و همچنین نام بردن از، شرمسار کردن و تحریم بازیگران بد است – در تمام این مدت، وزارت دفاع میتواند در صحنه حضور داشته باشد، «حملات محرومسازی از سرویس» (بندآوری خدمات/ DoS) را انجام دهد، و اقدامات فیزیکی یا غیرفیزیکی را علیه نیروهای نیابتی یا مزدور انجام دهد.
• عملیات هیبریدی میتواند بازدارندگی متعارف را بهبود بخشد. دشمنان از جنگ هیبریدی استفاده خواهند کرد تا زمانی که بتوانند یک بازدارنده قهری علیه آمریکا و متحداناش بهدست آورند. حفظ تعامل با چین و روسیه برای همکاری و رقابت، تا زمانی که ممکن است، بهنفع آمریکاست – اما ایالات متحده باید در مشارکت فعالانه و شکل دادن به منطقه خاکستری بهتر عمل کند.
• «مرکز تعامل جهانی» وزارت امور خارجه آمریکا، به تقویت بودجه و مقامهایی نیاز دارد تا «پیامرسانی استراتژیک و کمپینهای عملیات تهاجمی اطلاعات کل دولت را رهبری کند و همچنین باید تلاشهای کل کشور را برای تعامل با شرکتهای رسانههای اجتماعی، شرکا و با متحدان بهمنظور ایجاد یک کمپین منسجم و موثر برای مقابله با اطلاعات نادرست رهبری کند.
7 مارس 2021/ تعدادی از 220 فروند کشتی چینی در آبسنگ «ویتسان»/ دولت فیلیپین پس از مشاهده کشتیهای ماهیگیری که فکر میکرد خدمه شبهنظامیان هستند، ابراز نگرانی کرد
«کریستین تروتی» -دستیار مدیر پروژه دفاع پیشروی شورای آتلانتیک- معتقد است: «سرمایهگذاری در رقابت منطقه خاکستری میتواند بهمعنای دستیابی به ابزارهای سایبری بیشتر و همچنین ایجاد سازمانی برای «اپراتورهای اطلاعاتی» باشد که بهسرعت اطلاعات نادرست یا اطلاعات نادرست را دریافت کرده و به آن پاسخ میدهند. آنها با نگاه به قابلیتهایی که نیاز دارند، باید واحدهای متمرکز در منطقه موردنظرشان را ایجاد نمایند. سپس شروع به توسعه تاکتیکها، تکنیکها و رویههایی خواهند کرد که در عملیاتهای منطقه خاکستری یا عملیاتهای جنگ ترکیبی مورد استفاده قرار خواهند گرفت».
کریستین تروتی
برای رقابت با دشمنانی که در حال حاضر درگیری را بخشی از یک تسلسل میدانند (هم در مقابل جنگ و هم در مقابل صلح)، وزارت دفاع آمریکا و سرویسهای مسلح مربوطه تلاش کردهاند با رقابت روزانهی زیر آستانه درگیریهای مسلحانه، اصول جنگ اطلاعاتی را بپذیرند.
مسئولان و کارشناسان آمریکایی طی چند سال اخیر اذعان کردهاند که در پاسخ به یک رویداد پس از وقوع آن، خیلی دیر عمل میکنند. از نظر آنها نیروها باید دائما در منطقه و علیه عوامل مخرب درگیر باشند تا فعالیت آنها را به چالش بکشند و در صورت تشدید شرایط، قدرت جمعآوری اطلاعات و دسترسی مناسب را داشته باشند.
وزارت دفاع و نیروهای مسلح نیز خود را برای هماهنگی و ادغام بهتر آن رشته های مختلف سازماندهی کرده اند. آنها در حال حاضر در حال توسعه دکترین جدید در این مسیر هستند.
این نخستبار نیست که استراتژی دفاع ملی آمریکا، درگیری منطقه خاکستری را در اولویت قرار میدهد. در سال 2019، وزارت دفاع اصلاحیهای را برای استراتژی دفاع ملی نوشت که بر جنگ نامنظم با هدف عملیات در محیط اطلاعاتی متمرکز بود.
در جدیدترین لایحه سیاست دفاعی که در 27 دسامبر به امضا رسید، کنگره از وزارت دفاع خواست تا گزارشی در مورد اجرای استراتژی جنگ نامنظم ارائه کند. برخی از اعضای کنگره همچنین نسبت به پیشرفت در حوزه جنگ اطلاعاتی ابراز تردید کردهاند و این سوال را مطرح کردهاند که چه کسی مسئول برخی مناطق است و چگونه این وزارتخانه بر فعالیتها در راستای اطمینان از موفقیت نظارت خواهد کرد.
«جیم لانگوین» -رئیس کمیته سایبری، فناوریهای نوآورانه و سیستمهای اطلاعاتی مجلس نمایندگان- در جلسه استماع 30 آوریل 2021 گفته است: بهنظرم مدیریت وزارت دفاع در سازگاری با ماهیت متغیر جنگ در این حوزه ضعیف بوده است. در بسیاری اوقات، بهنظر میرسد که قابلیتهای مرتبط با اطلاعات مربوطه مراکز عالی با ساختارهای مدیریتی و رهبری یکپارچه نمیشود و همین امر هماهنگی حیاتی را دشوارتر میکند. علاوه بر این، پنتاگون پیشرفت محدودی در اجرای عملیات 2016 خود در استراتژی محیط اطلاعاتی داشته است، که شبهاتی را در مورد توانایی ساختار رهبری عملیات اطلاعاتی وزارت دفاع ایجاد میکند.
نیروهای گارد ملی هوایی نیویورک، واشنگتن و مریلند، هواپیماها را در طول «آزمایش تسلط اطلاعاتی بینالمللی 3» در مرکز عملیات هوایی 601 در پایگاه نیروی هوایی تیندال در فلوریدا، در 15 ژوئیه 2021 نظارت میکنند
هرچند که کنگره آمریکا ایجاد یک مشاور اصلی عملیات اطلاعاتی را در سال 2020 هدایت کرد، برخی در کنگره نگرانند که آنطور که در نظر گرفته شده است محقق نشود. «پل استاکتون» -دستیار سابق وزیر دفاع در امور دفاع از کشور- به دیفنس نیوز گفته است: آنجا که ما کوتاهی کردهایم، خطر این است که چین و روسیه عملیاتهای جنگ ترکیبی را بر ضد خود ایالات متحده انجام دهند. من درباره مردان سبز کوچکی که از مرزهای ما به داخل کشورمان سرازیر شوند صحبت نمیکنم؛ این هرگز اتفاق نخواهد افتاد. بلکه موضوع استفاده از اطلاعات ترکیبی و حملات سایبری برای مختل کردن عملیات دفاعی آمریکا در داخل کشور است.
استاکتون که اخیرا مقالهای با عنوان «مقابله عملیات اطلاعاتهای اجباری در بحرانهای آینده» نوشته است، از این موضوع سخن گفته که وزارت دفاع آمریکا در همکاری با متحدان و شرکای ناتو در آسیا بهمنظور آماده شدن برای مقابله با تهدیدات منطقه خاکستری، پیشرفتهایی داشته است.
ایالات متحده آمده است تا رویارویی منطقه خاکستری را به عنوان یکی از مضطرب ترین چالش های استراتژیک خود به رسمیت بشناسد. از کریمه تا سوریه تا دریای چین جنوبی، رقبای ایالات متحده در حال هل دادن، بررسی و آزمایش عزم آمریکا برای اجرای دستور بین المللی مبتنی بر قوانین آن قهرمان شده اند. و در تمام این مکان ها، جهان هنجارهای جهانی طولانی مدت را تماشا کرده است- و منافع آمریکا- به دلیل فشار مداوم و مصمم پکن و مسکو به آرامی فرسایش یافته است. درک بهتر چگونگی فکر کردن و مقابله با فعالیت منطقه خاکستری، چه در سیاست و چه در فناوری، برای آمریکا و متحدانش بیشترین اهمیت را دارد.
«ایان ویلیامز» -کارشناس برنامه امنیت بینالمللی و معاون پروژه دفاع موشکی در اندیشکده مطالعات استراتژیک و بینالمللی آمریکا (CSIS)- معتقد است: آمریکا رویارویی با منطقه خاکستری را بهعنوان یکی از آزاردهندهترین چالشهای استراتژیک خود میداند. از کریمه گرفته تا سوریه و تا دریای چین جنوبی، رقبای ایالات متحده عزم این کشور را برای اجرای نظم مبتنی بر قوانین بینالمللی تحت فشار، بررسی و آزمایش کردهاند؛ و در همه این مکانها، جامعه بینالمللی شاهد این بوده که هنجارهای دیرینه آمریکایی و منافع این کشور بهدلیل فشارهای ثابت و مصمم پکن و مسکو بهتدریج از بین رفته است. درک بهتر نحوه تفکر و مقابله با فعالیت منطقه خاکستری، هم در سیاست و هم در فناوری، برای آمریکا و متحدانش بسیار مهم است.
بهتازگی، CSIS یک پنل شبیهسازی با چندین سناریو اجرا کرد که دشمنان آمریکا، از بخش تهاجمی منطقه خاکستری و تاکتیکهای نزدیک به درگیری برای دستیابی به هدف یا تضعیف عملیات آمریکا استفاده میکردند. شرکتکنندگان این شبیهسازی شامل گروه متنوعی از متخصصان امنیت ملی در امور اطلاعاتی، دیپلماسی و نظامی بودند. اقدامات و بینش شرکتکنندگان در طول این شبیهسازی، دو جنبه مهم در برخورد با فعالیت منطقه خاکستری را برجسته کرد. اول، اطلاعات در مورد موقعیت باید نافذ و قوی باشد -از جمله بینش قطعی در مورد تواناییها، نیات و انگیزههای دشمن- و دوم اینکه زمان مهم است.
تحلیلگران بهطور کلی منطقه خاکستری را بهعنوان «عرصه رقابت بین دولتداری معمولی و جنگ علنی» تعریف میکنند. تاکتیکهای منطقه خاکستری بسیار متفاوت هستند، اما از این نظر رایجاند که زیر آستانه اقدام نظامی پویا قرار دارند و برای محدود کردن خطر تشدید شرایط، کالیبره شدهاند. بهنظر میرسد برخی از تلاشهای منطقه خاکستری هدف خاصی را در نظر دارند؛ آنچنان که در پیوست کریمه به روسیه دیده شد. در برخی موارد، بیشتر شبیه آزار و اذیت عمومی نیروها و منافع آمریکاست. نمونههایی در اینجا عبارتاند از استفاده چین از لیزر برای کور کردن خلبانان آمریکایی در آفریقا (مورد اتهام و اثباتنشده) یا بهاصطلاح «سندرم هاوانا» که آمریکا مدعی شد طی آن کوبا و اطلاعات ارتش روسیه، از طریق «سلاحهای مایکروویو» (بهطور خاص، انرژی پالسی هدایتشده) دیپلماتهای آمریکایی را دچار نوعی آسیب مغزی کردهاند.
الگوی دیگر در رقابت منطقه خاکستری، اثر «قورباغه آبپز» است که در آن حریف گامهای کوچکی را بهسوی یک هدف برمیدارد و بهتدریج وضعیت موجود را تغییر میدهد. یک مثال خوب، نظامیسازی تدریجی چین در دریای چین جنوبی از طریق ادعاهای قانونی اولیه، استفاده از کشتیهای غیرنظامی برای ایجاد مزاحمت و ارعاب رقبا، ساخت جزایر مصنوعی با استفاده از شرکتهای دولتی و در نهایت، نظامیسازی تدریجی جزایر است. و از آنجایی که «مالکیت نهدهم قانون است» (اگر کسی چیزی را در اختیار داشته باشد، حفظ مالکیت آن آسانتر است)، بنابراین پسگرفتن این نوع دستاوردهای استراتژیک پس از تصرف آنها میتواند چالشبرانگیز باشد.
مشارکتکنندگان شبیهسازی مذکور منطقه خاکستری، با دو سناریو مواجه شدند: در مورد اول، آنها با بحرانی در جیبوتی که در آن هواپیماهای آمریکایی با منش نامشخص مورد حمله الکترومغناطیسی قرار میگیرند، برخورد کردند و چین و روسیه در چند سال آینده هر دو در منطقه مذکور حضور نظامی دارند. در سناریوی دوم، روسیه شروع به تجاوز به رشتهجزیرههای «سوالبارد» در قطب شمال میکند -در ابتدا با افزایش جمعیت غیرنظامی خود در آنجا و سپس بدون سر و صدا تجهیزات شبهنظامی و نظامی را تحت پوشش عملیاتهای گسترده استخراج معدنی مستقر میکند. سرانجام، روسیه پس از درگیری بین نیروهای هواییاش با نروژ در نزدیکی این رشتهجزیرهها، حضور نظامی قویتری را برای «حفاظت از شهرونداناش» در نظر میگیرد.
شرکتکنندگان پس از اجرای هر دو سناریو به این نتیجه رسیدند که کمبود هوش اطلاعاتی آمریکا میتواند مسئلهای بسیار صدمهآورد در مقابله با روسیه و چین در منطقه خاکستری باشد. نگرانی دوم این بود که اقدامات آمریکاییها ممکن است به تشدید غیرعمدی شرایط منجر شود. اقداماتی در استفاده از روشهای مخاطرهآمیز جمعآوری اطلاعات مانند شناسایی هوایی نزدیک با استفاده از هواپیماهای خدمه.
نکته دیگر اهمیت زمان بود. در سناریوی سوالبارد، بسیاری از شرکتکنندگان احساس میکردند که روسها در حال حاضر آنقدر قدرتمند هستند که نمیتوان آنها را بدون تحمل هزینهای بسیار بالا شکست داد. در واقع، در حالیکه «مهاجم منطقه خاکستری» از بازی آهسته سود میبرد، «مدافع» باید سریع عمل کند.
ویلیامز معتقد است که آشکارترین راه حل برای آمریکا جهت رفع این چالشها این است که بیشتر به جامعه اطلاعاتیاش تکیه کند تا بهاین وسیله توطئههای منطقه خاکستری را در اولین نقطه شروع ممکن، مدتها قبل از اینکه دشمن به یک واقعیت انجامشده دست یابد (مانند کریمه)، شناسایی کند. آنچنان که یکی از مشارکتکنندگان در شبیهسازی گفته بود: «ایالات متحده باید برای سیاه و سفید کردن منطقه خاکستری زودتر اقدام کند». این بینشها، بازتاب یافتههای مطالعه جامع CSIS در مورد رقابت منطقه خاکستری در سال 2019 است، که در آن خاطرنشان میشود: «ایالات متحده باید در تشخیص کارزارهای رقابتی برآمده از سیگنالهای ضعیف تاکتیکهای منطقه خاکستری، بهتر عمل کند. برای انجام این کار، قابلیتهای اطلاعاتی، نظارتی و شناسایی (ISR) باید کاملا پایدار باشند و با تجزیه و تحلیل سریع درآمیخته شوند تا تصمیمگیرندگان را قادر سازند تا با اطمینان و کارآمدی پاسخ دهند.
ارزش پلتفرمهای اختصاصی ISR ارتش یا جامعه اطلاعاتی در نزد بازیگران منطقه خاکستری بسیار بالاست. هواپیماهای بدونسرنشین دارای مزایای خاصی در رقابت منطقه خاکستری هستند. آنها ذاتا دارای نفس ماندگاری بیشتری نسبت به سایر انواع داراییهای هوایی هستند و هزینههای عملیاتی کمتری دارند. استفاده از سیستمهای بدون خدمه نیز خطر کمتری دارد، زیرا میتوانند در مناطق مورد مناقشه، بدون ایجاد خطر برای پرسنل ایالات متحده عمل کنند. با این وجود، یک عدمتعادل بین عرضه و تقاضا برای این داراییها وجود دارد – مشکلی که بهنظر میرسد همچنان ادامه داشته باشد. «ست جونز» از CSIS این مشکل را ناشی از اشتباه محاسباتی جدی بر اساس ماهیت روزافزون جهانی رقابت امنیتی میداند.
علاوه بر گسترش منابع اطلاعاتی، ارائه اطلاعات سریع و عملی به تصمیمگیرندگان، نیازمند استفاده از ابزارهای نوآورانه برای پردازش مقادیر زیادی از دادههای دریافتی است. مطالعه منطقه خاکستری 2019 در CSIS بر این نکته تاکید دارد که «هوش مصنوعی و سیستمهای یادگیری ماشینی میتوانند به تحلیلگران در شناسایی سریع الگوهای جدید دادهها و نیتهای استنباطی از طریق ترکیب با ترتیبات سنتی اطلاعاتی کمک کنند». چنین ابزارهایی احتمالا برای شناسایی فعالیتهای بدخیم منطقه خاکستری اهمیت بیشتری پیدا می کنند؛ زیرا دشمنان آمریکا در پنهان کردن عملیاتهای خود ماهرتر میشوند. همانطور که یک تفسیر اخیر در مورد تجزیه و تحلیل هوش منطقه خاکستری میگوید: فعالیتهای پنهانکارانه و تکنیکهای انکار و فریب از ویژگیهای رقابت در منطقه خاکستری هستند. بنابراین نشانهها و هشدار فعالیتهای دشمن، بیشتر بهعنوان موارد عجیب و غریب ظاهر میشوند تا عناصر قابلشناسایی در مجموعه دادهها.
فرهنگ استراتژیک آمریکا تمایل دارد بین جنگ و صلح تمایز قائل شود، و این یکی از دلایلی است که منطقه خاکستری برای آمریکاییها تبدیل به عرصهای ناراحتکننده شده است. با این وجود، آمریکا نمیتواند اثربخشی استراتژیهای منطقه خاکستری که توسط رقبای نزدیکش استفاده میشود را نادیده بگیرد. آمریکا ابزاری برای حفظ قدرت خود در این فضا دارد که شامل توسعه استراتژی صحیح، آموزش و تمرین، نوآوری در فنآوری و برنامه فراگیری هوشمندانه (SAP) میشود.
بیشتر عملیاتهای انجامشده توسط سازمان سیا و همچنین نیروهای عملیات ویژه آمریکا را میتوان بهعنوان عملیات منطقه خاکستری طبقهبندی کرد – شامل اقدامات خصمانهای که در قلمروی خارجی انجام میشود که شکل اقدامات جنگی را بهخود نمیگیرند.
آمریکا از ابزار تحریم اقتصادی برای پاسخ دادن به اقدامات منطقه خاکستری دشمناناش استفاده میکند. اما حقیقت این است که شاید تحریم در سختتر کردن زندگی برای چهرههای خاص این حکومتها نسبتا موثر باشد، اما اینکه بهعنوان یک ابزار بازدارندگی عمل کند، نسبت به کشورهای مختلف کارایی متفاوت دارد. وضعیت کره شمالی در نتیجه تحریمهای جدیدی که آمریکا و متحدانش در سالهای اخیر علیه این کشور وضع کردهاند، بهطور پیوسته بدتر شده است، اما حتی در حالیکه حتی نیروهای نظامی آن بهمعنای واقعی کلمه از گرسنگی رنج میبرند، برنامه هستهایاش همچنان بهعنوان یک عامل بازدارنده باقی مانده است.
قضیه اما در مورد روسیه متفاوت است. اقتصاد روسیه بهشدت تحریم شده و این کشور بهسمت تلاش برای نوسازی نظامی خود رفته و مجموعه نظامی-صنعتی خود را مجبور کرده تا شبهفناوریهایی را با هدف فروش خارجی دنبال کند، نه توانایی استراتژیک. اما در هر حال، روسیه نشان داده که از زمان وضع تحریمهای جدید، میل کمتری به شرکت در فعالیتهای تهاجمی منطقه خاکستری دارد. دلیل خوبی برای این کار در هر دو مورد وجود دارد: آسیب تحریم های اقتصادی در حال حاضر انجام شده است. ارزش بازدارنده تحریم ها در حالی که وضع می شوند کاهش می دهد. شما فقط می توانید همان دلار را چند بار.
منطقه خاکستری پیچیدگیهای خاص خود را دارد. آمریکا مدعی است که اگر یک اقدام منطقه خاکستری را تلافی کند، شکایت قانونی اولیهاش از آن اقدام، بیاعتبار میشود. اگر بهسراغ هک شبکه الکتریکی روسیه در پاسخ به هک کردنهای روسیه برود، هک کردن برای هر دو ملت را بهعنوان یک تمرین دفاعی لازم مشروعیت میبخشد. اگر هم بهدنبال پاسخ دادن از طریق نیروی نظامی متعارف برود، عملا کلید شروع جنگ جهانی جدیدی را بین قدرتهای هستهای زده است.
برآیند
گزارهای عمیق در مورد منطقه خاکستری وجود دارد که میگوید: «جنگ سنتی یک پارادایم است اما جنگ منطقه خاکستری یک قاعده است».
خوب بودن در یک نوع درگیری مثل جنگ متعارف، لزوما به این معنی نیست که یک کشور در نوع دیگری مثل اقدام ضد شورش، خوب عمل کند. جنگ و منطقه خاکستری در برخی موارد مشترک هستند. اما رویکردهای اساسا متفاوتی که برای انجام هر دو مورد نیاز است، نیاز به تخصص را معنا میکنند. همانطور که بسیاری از استراتژیستهای برجسته گفتهاند قدرتها باید دارای دو دسته کلی از نیروهای نظامی باشند. نیروی رده یک باید بر جنگ متعارف تمرکز کند و بهاندازه کافی قدرتمند باشد تا بتواند ارتشهای دولتی دشمن بالقوه را شکست دهد. نیروی رده دو باید بر توانایی عمل در منطقه خاکستری تمرکز نماید. نیروهای رده دو دارای واحدهای کوچکتر، چابکتر و قابل استقرارتر هستند. این دو دسته از نیروها در کار هم دخالتی ندارند و میتوانند در صورت لزوم از یکدیگر حمایت کنند. با این حال، نیروی انسانی، آموزش و تجهیز آنها کاملا متفاوت بهنظر میرسد. این دو نیرو، مجموعه مهارتها، جهتگیریها و ماموریتهای روزانه متفاوتی دارند.
«ابهام» موجود در منطقه خاکستری، برای کشورهای متمایل به جنگ متعارف و کلاسیک، بسیار آزاردهنده است؛ اما بههمان اندازه میتواند برای کشورهایی که آن را میفهمند، جذاب و مفید باشد. در واقع، همین ابهام به آنها کمک میکند تا برای انجام اقدامات در عرصه روابط بینالمللی، اهمیت موقعیتها برای طرفهای درگیر را درک کنند. به این معنا که بازیگران دولتی و غیردولتی میتوانند از خلال فعالیتهای منطقه خاکستری، موقعیت را بسنجند تا قدرت نسبی تعهد داخلی و بینالمللی خود را بدون توسل به خشونت کشندهتر جنگ تعیین کنند. بهطور خلاصه، درگیریهای منطقه خاکستری جایگزین بسیار بهتری برای جنگهای تمامعیار است.
از زمان پایان جنگ سرد و پیروزی بعدی در عملیات طوفان صحرا، آمریکا نشان داده است که هیچ رقیب همتای خود در حوزه نظامی متعارف ندارد. پس جای تعجب نیست که دشمنان آمریکا بهدنبال اجتناب هدفمند از بازی با نقاط قوت او هستند. امروزه در دنیای منطقه خاکستری، تعداد کمی از بازیگران دولتی و غیردولتی پیدا میشوند که آنقدر احمق باشند که نیروهای یونیفورمپوش خود را بهصف کنند و آنها را در معرض خشم کامل قدرت نظامی آمریکا قرار دهند.
آمریکا در حال حاضر بسیاری از ابزارهای مورد نیاز برای تامین و پیشبرد منافع امنیت ملی خود در منطقه خاکستری را در اختیار دارد. با این حال، باید مدلهای سازمانی، فکری و نهادی خود را تکامل ببخشد تا جایی در حد وسط جنگ و صلح بهشکوفایی ذهنی برسد و از پیشبینیپذیری و سختگیری قاطع اقداماتش که از زمان پایان جنگ سرد تاکنون آن را پیش گرفته، اجتناب کند.