در طول تاریخ ایالات متحده، همیشه دو حزب سیاسی غالب وجود داشته است: دموکرات و جمهوریخواه. در انتخابات گذشته، این دو حزب همواره دو سکوی اصلی برای کاندیدای احتمالی ریاست جمهوری باقی ماندهاند. به این ترتیب، این دو حزب بیشترین بودجه در معرض دید را برای مقاماتی که در انتخابات شرکت میکنند را فراهم میکنند. به همین ترتیب، خطوط روابط درونی این دو حزب عمیق است، به این معنی که برخی از خانوادهها در سراسر کشور برای چندین دهه بهعنوان رایدهندگان جمهوری خواه/دموکرات ثبتنام کردهاند. بنابراین، تحت تاثیر قرار دادن آرای افرادی که نسب وابستگی به یک حزب خاص دارند، به طور فزاینده ای سخت شده است، که این سوال را مطرح می کند که آیا این سیستم دو حزبی به نظام سیاسی ایالات متحده آسیب میزند؟
همانطور که قبلاً گفته شد، دو حزب سیاسی اصلی، دموکرات و جمهوریخواه، برای قرنها در ایالات متحده وجود داشته اند، که باعث شده بسیاری از خانوادهها ریشهشان را در یک حزب خاص ببینند. بنابراین، آنها ممکن است احساس کنند محکوم به رأی دادن به حزبی هستند که خانوادهشان نسلها از آن حمایت کردهاند. در نتیجه، این افراد ممکن است برای رای دادن به روش خاصی تحت فشار باشند و در نتیجه بر عقاید و طرز فکر سیاسی آنها تأثیر بگذارد. حتی بیشتر از این، این باعث میشود که آنها نتوانند بهترین نامزد را با توجه به تعصب ضمنی شناسایی کنند. با توجه به حضور طولانیمدت این احزاب در داخل ایالات متحده، فضای زیادی برای این رفتار در چند دهه و حتی قرنهای گذشته وجود دارد.
مسئله دیگری که ممکن است از سیستم دو حزبی بهوجود بیاید، از میزان بودجه بالای دموکرات ها/جمهوری خواهان برای نامزدهایشان ناشی میشود. در حالی که افرادی مانند دونالد ترامپ و جو بایدن از حمایت احزاب اصلی برخوردارند که شامل اعضای ثروتمند نیز میشود، افرادی که مستقل از یک حزب اصلی شرکت میکنند، بودجه لازم برای بازاریابی خود را ندارند. در نتیجه، فردی که به طور مستقل جلو میآید، ممکن است صرفاً در معرض دید عموم قرار نگیرد، زیرا سرمایه کافی برای رقابت با کمپینهای چند میلیون دلاری دموکراتها/جمهوریخواهان به دست نیاورده است. بنابراین، ممکن است یک سیاستمدار مستقل و بسیار شایسته نادیده گرفته شود که میتواند سیستم سیاسی را از استفاده از حداکثر پتانسیل او محروم نماید.
در نهایت، نظام دو حزبی اختلاف زیادی را بین احزاب سیاسی و خود رأیدهندگان ایجاد کرده است. با توجه به اینکه این دو حزب تقریباً برای هر موضوعی در دو طرف طیف قرار دارند، هرکسی که به یک حزب خاص وابسته است مستقیماً با ایدئولوژیهای طرف مقابل مخالف است. در نتیجه، این امر باعث ایجاد اختلافات زیادی در سنا و کنگره شده است که اغلب از تصویب بهموقع لوایح جلوگیری میکند. در نتیجه، شهروند عادی آمریکایی از شکاف در سیاست آسیب میبیند که اغلب منجر به عدم اقدام به موقع برای حل مسائل مبرم میشود. بنابراین، بدیهی است که نظام سیاسی دو حزبی ممکن است در مواقعی برای مردم عادی در ایالات متحده مضر باشد.
حزب جمهوریخواه در سال 1854 پس از جایگزینی با حزب ویگ تاسیس شد و سپس به همراه حزب دموکرات، بر صحنه سیاسی آمریکا حاکم شدند و پیوسته تاکنون یکی از دو حزب پیروز در انتخابات، از میان این دو بوده است.
یکی از اصلیترین دلایلی که باعث عدم حضور قدرتمند حزب سوم میشود، ساختار سیستم انتخاباتی آمریکاست. آمریکا سالهاست که داعیه آزادی دارد اما دارای یک نظام دو حزبی است. وقتی به کشورهای مطرح اروپایی نگاه میکنیم، یک نظام چند حزبی را میبینیم که حزب سوم در آن فعالیت قابل توجهی در انتخابات دارد. اما در سیستم انتخابات آمریکا خودش بهعنوان نگهدار نظام دو حزبی حاکم میکند و تقریبا شانسی برای یک حزب سوم در انتخابات باقی نمیماند.
احزاب مهم سومی در تاریخ آمریکا بهوجود آمدند که تا به امروز فعالیت داشتهاند اما حتی قدرت تهدید دو حزب اصلی در انتخابات را هم نداشتهاند. علت مشخص آن هم این است که موانعی بر سر راه موفقیت اینگونه احزاب وجود دارد.
1.موانع ساختاری
نوع و ساختار سیستم انتخاباتی آمریکا که دارای شورای انتخاباتی و سیستم انتخاباتی Winner-take-all (همه آرا برای برنده) باعث شده تا شاهد وجود حزب سوم با دوام در آمریکا نباشیم. طبیعتا در چنین فضایی مردم علاقهای به رای دادن به حزب سوم ندارند و نامزدها هم انگیزههای پیوستن را از دست میدهند.
*شورای انتخاباتی
سیستم شورای انتخاباتی در راستای تقویت نظام دو حزبی عمل میکند. برای انتخابات ریاست جمهوری در هر دوره، پنجاه ایالت به همراه منطقه کلمبیا درگیر انتخابات میشوند. در این بین، فقط دو ایالت نبراسکا و مِین از سیستم همه آرا برای برنده پیروی نمیکنند. اینجاست که اگر یک نامزد بتواند اکثریت نسبی آرا را در یک ایالت کسب کند، عملا تمام آرای آن ایالت در شورای انتخاباتی که برابر با تعداد نمایندگان هر ایالت در کنگره است را بدست میآورد. در این شرایط، سیستم کاملا به ضرر حزب سوم است؛ چرا که شانس کمتری برای بردن آرای شورای انتخاباتی دارد.
در انتخابات آمریکا، سیستم اینگونه طراحی شده که اگر شخصی میخواهد ریاست جمهوری را بدست آورد، باید 270 رای شورای انتخاباتی را کسب کند. همین امر موجب میشود که رایدهندگان تحت فشار قرار گرفته و در طرفداران دو کاندیدای اصلی ادغام شوند. شرط 270 رای، از طرفی باعث میشود که نامزد حزب سوم برای پیروزی در انتخابات، ناچارا به یکی از احزاب اصلی بپیوندد. در صورتی که اگر یک حزب سوم قوی وجود داشت، احتمال اینکه هیچکدام از احزاب پیروز انتخابات نشوند بالا میرفت و کار به تصمیم مجلس نمایندگان واگذار میشد. اما از آنجایی که آمریکاییها دوست ندارند مجلس نمایندگان برنده انتخابات را تعیین کند، کارها در همان مراحل ابتدایی تمام میکنند.
در این میان، وجود قوه مجریه تکحزبی، به ثبات سیستم دو حزبی کمک میکند. سیستم کابینه در دولت آمریکا، مثل بسیاری از نقاط اروپا سیستم ائتلافی نیست. بنابراین یک حزب در راس قدرت قرار میگیرد که با دوباره به ثبات سیستم دو حزبی اضافه میکند.
1-2 انتخابات مقدماتی
انتخابات مقدماتی یکی دیگر از موانع ساختاری است. در بستر انتخابات مقدماتی است که رقبا فضایی را ایجاد میکنند که تا برای نامزدی حزب خود تلاش کنند و همین امر کاملا به سیستم دو حزبی کمک میکند. چرا که از تشکیل حزب سوم خودداری میشود. احزاب سوم شانس کمی برای پیروزی در انتخابات دارند؛ به همین دلیل آنهایی که به دنبال به چالش کشیدن رهبری و سازماندهی احزاب اصلی هستند، به فعالیتهای درونحزبی روی میآورند. اینجاست که کار به تسلط جمهوریخواهان و دموکراتها کشیده شده است. وانگهی، انتخابات مقدماتی این قدرت را دارد که با جل توجه مردم به سمت رقابت درونی دو حزب اصلی، احزاب غیراصلی را تضعیف کند.
2. موانع حقوقی
محدودیت دسترسی به برگه رای یک مانع حقوقی برای احزاب سوم محسوب میشود. در حالیکه نام کاندیدای دو حزب اصلی بصورت خودکار بر روی برگههای رای تمام ایالتهاست، نامزد حزب سوم باید برای دسترسی به برگه رای در هر ایالت اقدام نماید. هر ایالتی قوانین خود را دارد و کاندیداها باید پیشنیازهای مرتبط را برآورده کنند تا بتوانند به برگه رای دسترسی داشته باشند. تعریف بازیگران سیاسی قانونی در هر ایالت متفاوت است و بیش از پنجاه تعریف مجزا از حزب سیاسی به منظور دسترسی به برگه رای وجود دارد. تقریبا در تمام ایالتها کاندیداهای مستقل و از احزاب سوم باید برای نامزدی خود امضا جمع کنند و تا تاریخ معینی آن را تحویل دهند تا نامشان در برگه رای ظاهر شود. حزب سومیها باید بابت برگه رای پول بپردازند و در بسیاری از ایالتها افرادی را که بهطور رسمی بهعنوان اعضای حزبشان ثبت نام کردهاند را شناسایی کنند.
تعداد امضاهای مورد نیاز در هر ایالت هم متفاوت است و در 12 ایالت، حزب غیر اصلی باید درخواستهایی مجزا برای هر نامزد سنا و مجلس نمایندگان جمعآوری کند. علاوه بر این، موعد تحویل درخواستهای امضاشده در هر ایالت متفاوت است. از آنجایی که در برخی ایالتها موعد تحویل درخواستها زود است، این مسئله موجب آزار نامزدها میشود. مثلا در کالیفرنیا موعد تحویل درخواستها از اوایل ژوئن تا اوایل آگوست است و یا در ایندیانا از اول آگوست تا اول سپتامبر. برخی ایالتها کار را سختتر گرفته و درخواستها باید به مهر و امضای سردفتر اسناد رسمی برسد. در برخی موارد هم فقط رایدهندگان ثبتشده میتوانند درخواستها را امضا کنند. اینجاست که نه تنها ماندن در برگه رای سخت است، که ماندن در برگه رای برای انتخابات بعدی مشکل است. شرایط ماندن در برگه رای در هر ایالت متفاوت است. مثلا در آلاباما اگر یک حزب 20 درصد آرا را در انتخابات پیشین کسب کرده باشد، میتواند در برگه رای برای انتخابات بعدی باشد. در کارولینای جنوبی اوضاع فرق میکند. ماندن یک حزب در برگه رای منوط به این است که هر چهار سال یکبار، دست کم یک نامزد را معرفی کند.
در مجموع، پرداخت هزینههای دسترسی به برگه رای نهتنها از حیث مادی که از حیث معنوی انرژی زیادی از احزاب غیر اصلی میگیرد. یک نمونه روشن آن «رالف نادر» است که در سال 2004 با محدودیت زیادی برای دسترسی به برگه رای مواجه شد و نامش در لیست نامزدهای 34 ایالت ظاهر شد. دموکراتها که نگران شده بودند او مثل سال 2000 شانس برد نامزد دموکرات را پایین بیاورد، در 18 ایالت از او شکایت کردند و امضاهای جمعآوری شده برای درخواست نامزدی او را مورد سوال و تردید قرار دادند. نتیجه این شد که نام نادر در برگه رای ایالتهای پنسیلوانیا، اوهایو و 14 ایالت دیگر وجود نداشت. او نیز علت بدست آوردن کمتر از 1 درصد آرا در سال 2004 را عدم دسترسی به برگه رای در تمام ایالتها اعلام کرد.
3. موانع اقتصادی
احزاب سوم با کمبود منابع مالی دست و پنجه نرم میکنند. انتخابات پیوسته در حال پرهزینهشدن در آمریکاست و رقبا هم باید به مثابه این موضوع پیش بروند. کمبود منابع مالی، تامین بودجه را بهخطر میاندازد که میتواند بزرگترین مانع باشد.
تا پیش از سال 1970 اجباری برای افشای منابع مالی در انتخابات نبود اما در سال 1971 «قانون کمپین انتخابات فدرال» تصویب شد و در سال 1974 هم اصلاحیههایی به آن اضافه شد. طبق این قانون محدودیتهایی برای کمکهای مالی به کمپینهای انتخاباتی اعمال شد. همچنین سیستم تخصیص بودجه عمومی به کمپینهای انتخاباتی را بوجود آورد و کمیسیون انتخابات فدرال را بهمنظور اجرای قوانین تاسیس کرد. در هر صورت، قانون مذکور کاملا به نفع دو حزب اصلی تمام شد. چرا که کمیتههای ملی آنها توانستند از آن بهره ببرند تا به اندازه نیاز برای هزینههای حقوقی و حسابرسی خود پول جمع کرده و خرج کنند. علاوه بر این، کمیتههای محلی و ایالتی دو حزب اصلی هم میتوانند از آن بهرهمند شوند. سیستم اختصاص بودجه این قانون در انتخابات مقدماتی باعث میشود که نامزدهای جدی به دنبال نامزدهای اصلی بیفتند چرا که شانسشان با بودجهای که در اختیار آنها قرار میگیرد، خیلی بیشتر میشود. طبق تعریف این قانون، حزب اصلی حزبی است که 25 درصد و یا بیشتر آرای بهدست آمده توسط همه نامزدها را کسب کرده باشد. این قانون به احزاب اصلی اجازه میدهد که بودجه عمومی کامل برای کمپین انتخاباتی مرحله نهایی و بودجه عظیمی را برای بدست آوردن نامزدی احزاب اصلی در اختیار داشته باشند. حال آنکه نامزدهای احزاب غیراصلی، سهمی بسیار کمتر را دریافت میکنند و همه آنها هم شرایط دریافت بودجه عمومی را ندارند.
قانون کمپین انتخابات فدرال به ما میگوید که حزب غیر اصلی یک حزب سیاسی است که نامزد آن بین 5 تا 25 درصد آرای عمومی در انتخابات ریاست جمهوری را کسب کند. یک حزب سیاسی جدید و یا نامزد مستقلی که برای اولین بار در انتخابات شرکت میکند، وقتی بعد از انتخابات همگانی بیش از 5 درصد آرا را بدست آورده باشد، میتواند از بودجه عمومی بهرهمند شود و دریافت این بودجه بعد از انتخابات همگانی عملا هیچ کمکی به حزبهای سوم نمیکند. احزاب اصلی میتوانند برای انتخابات مقدماتی خود بودجه دریافت کنند اما احزاب غیراصلی که انتخاب مقدماتی ندارند، بودجهای شامل حالشان نمیشود. مزایایی که قانون کمپین انتخابات فدرال در اختیار نامزدهای مستقل قرار میدهد، واقعا کمتر است. طبق این قانون کمکهای فردی به یک نامزد تا سقف 1000 دلار و کمکهای کمیتههای کنشوری تا سقف 5 هزار دلار است. از آنجایی که حامیان احزاب غیر اصلی هم کمتر هستند، اینجاست که هزینه تبلیغات نامزد غیر اصلی در نمیآید. قانون کمپین انتخابات فدرال کمک افراد و کمیتههای کنشوری سیاسی را محدود میکند اما در مقدار پولی که میتوان به احزاب کمک کرد، محدودیتی قائل نمیشود. اینجاست که حامی یک نامزد حزب اصلی میتوان هم 1000 دلار به نامزد مربوطه کمک کرده و هر چقدر که دلش میخواهد در اختیار حزب او بگذارد اما حامی یک نامزد مستقل فقط همان 1000 دلار را میتواند به او کمک کند؛ چرا که حزبی برای کمک وجود ندارد.
اگر نامزد حزب اصلی یا غیر اصلی بتواند دست کم 5 هزار دلار در اندازههای 250 دلاری یا کمتر را از 20 ایالت جمعآوری کند، برای کمپین انتخاباتیاش بودجه فدرال در اختیار او قرار میگیرد. مشکل اینجاست که نامزدهای احزاب غیر اصلی مشمول بهرهبرداری از چنین شرایطی نمیشوند، چرا که افراد و کمیتههای کنشوری کمتری به آنها کمک میکنند. به دلیل محدودیتهایی که قانون کمپین انتخاباتی برای تامین بودجه رقابتهای انتخاباتی ایجاد میکند، احزاب غیر اصلی در صورتی که از پذیرفتن بودجه عمومی سر باز بزنند میتوانند بهتر عمل کنند. چرا که در این صورت دیگر محدودیتهای این قانون شامل حالشان نمیشود. مثلا در انتخابات 1992، «راس پرو» با استفاده از سرمایه شخصیاش وارد عرصه رقابت شد و 19 درصد آرای عمومی را هم بدست آورد. این سرمایه شخصی موجب شکلگیری حزب اصلاحات پس از انتخابات 1992 شد. رای 19 درصدی، پرو را مشمول دریاقت 2/29 میلیون دلار از بودجه فدرال برای انتخابات 96 کرد. اما قبول این مبلغ باعث شد که تمام محدودیتهای قانون کمپین انتخابات فدرال اعمال شود و موانعی بر سر راه پرو در انتخابات 96 بوجود بیاید. دلیل این امر مشخص بود: پرو در مقایسه با نامزدهای احزاب اصلی از بودجه کمتری برای کمپیناش برخوردار بود و تنها توانست 50 هزار دلار از سرمایه شخصیاش برای تبلیغات استفاده کند. در کل، تفاوت زیادی بین منابع مالی در اختیار احزاب اصلی در مقایسه با احزاب غیر اصلی و نامزدهای مستقل وجود دارد. نامزد حزب اصلی تنها با دریافت بودجه فدرال، دست کم 85 میلیون دلار جلوتر از یک نامزد مستقل است. این در حالی است که طبق قانون کمپین انتخابات فدرال، نامزد حزب سوم و یا نامزد مستقل جدید، بعد از انتخابات در صورت بدست آوردن 5 درصد از آرا از بودجه فدرال بهرهمند میشود. واقعیت این است که زمانی که نامزد مستقل یا نامزد حزب سوم به پول نیاز دارد از آن بهرهمند نمیشود و همچنان هم تمام مقررات و محدودیتهای قانون کمپین انتخابات فدرال برای او اعمال میشود.
از طرف دیگر، نامزدهای حزب سوم باید هزینههای زیادی را خرج دسترسی به برگه رای کنند. این نامزدها باید وقت و هزینه زیادی را صرف بهدست آوردن کمکهای مالی برای کمپین خود کنند. آنها دارای ساختار سازمانبندی شده و تخصصی که احزاب اصلی دارند نیستند و چون شانس کمی برای پیروزی دارند، افراد کمی حاضر میشوند در کمپین آنها سرمایهگذاری کنند.
امروزه بحث استفاده از فناوری مدرن انتخاباتی از اهم موضوعات برای نامزدهاست و آنها باید مشاورانی را استخدام کنند که در این زمینه به آنها راهنمایی بدهند. شرکتهایی که این نقش را برعهده دارند، هزینههای هنگفت میلیون دلاری میگیرند. اینجاست که احزاب سوم که بودجه قدرتمندی ندارند، به مشکل برمیخورند. این در حالی است که بررسی هزینه صرفشده برای رقابتهای انتخاباتی و نتایج انتخابات نشان میدهد که میزان صرف هزینه از سوی یک نامزد میتواند بر نتیجه تاثیر بگذارد و نابرابری زیادی در منابع مالی به رقابت نامزدهای غیر اصلی لطمه میزند.
تله سیستم دو حزبی
نظرسنجی جدید گالوپ نشان میدهد که نارضایتی از سیاست دو حزبی در بالاترین حد خود قرار دارد و 62 درصد از آمریکاییها میگویند که دموکراتها و جمهوریخواهان در نمایندگی از رایدهندگان خود چنان ضعیف عمل میکنند که به حزب سوم نیاز است.
«کریستوفر اینگراهام» در یادداشتی در واشنگتن پست نوشته است: اما با نگاه به پویایی حاصل جمع صفر و «برنده همه چیز را میبرد» در انتخابات ایالات متحده، با وجود دادههای نظرسنجی که نشان میدهد نیمی از آمریکاییها با هیچ حزبی همذاتپنداری نمیکنند و خود را مستقل میخوانند، تقریباً برای احزاب سوم غیرممکن است که در انتخابات شرکت کنند. کسانی که خواهان تغییر هستند – از جمله بسیاری از دانشمندان و برخی قانونگذاران – شنیده نمیشوند. مشکل ذاتی سیستم فعلی ما این است که کل طیف افکار سیاسی را فقط به دو حزب تبدیل میکند. آنها می گویند هشدارها مبنی بر عقب نشینی ملت به سمت خودکامگی – که عمدتاً به دلیل دور شدن حزب جمهوری خواه از هنجارهای دموکراتیک است – فوریت بیشتری را به همراه دارد و معکوس کردن روند دوران ترامپ به چیزی رادیکال نیاز دارد: تجزیه احزاب دموکرات و جمهوری خواه.
همانطور که «لی دروتمن» -دانشمند علوم سیاسی در بنیاد آمریکای جدید- در کتاب خود با عنوان «شکستن حلقه عذاب دو طرفه» توضیح میدهد، سیستم کنونی چیزی شبیه یک تصادف تاریخی است. این نتیجه ناخواسته روش انتخابات با اکثریت ساده است که در آن آرای نامزدهای حزب سوم عملا «هدر میرود».
دروتمن مینویسد: «با توجه به تنها دو انتخاب قابل اجرا، همه رایدهندگان باید خود را با یک دیدگاه هماهنگ کنند، که نگاه دوسوگرایانه آنها را دشوار میکند». به عنوان مثال، نظرسنجیهای مرکز تحقیقات پیو حداقل 9 گونهشناسی سیاسی متمایز را در ایالات متحده مورد بررسی قرار دادهاند. این در حالیست که نظرسنجیهای گالوپ نشان میدهد که کمتر از 4 نفر از هر 10 نفر معتقدند که دو حزب بزرگ «وظیفه کافی برای نمایندگی مردم آمریکا را انجام میدهند».
«متیو شوگارت» -استاد بازنشسته علوم سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا- معتقد است که عملاً سه بخش عمده سیاسی در ایالات متحده در حال کار است. دموکراتها و جمهوریخواهها که کشور را تقریباً 50/50 بینشان تقسیم میکند. سوی دیگر، سرمایه داری/سوسیالیستی وجود دارد که افراد چپ افراطی مانند سناتور برنی سندرز -که خواستار بازنگری کلی سیستم اقتصادی شده است- در مقابل تقریباً همه افراد چپ یا راست قرار میگیرد.
اما برجستهترین آن در دوران پس از ترامپ، انشعاب دموکراتیک/اقتدارگرایانه در جناح راست است. شوگارت نوشته: «در این مورد، بخش طرفدار دموکراسی از چپترین دموکراتهای بزرگ تا جایی نزدیک به میانه حزب جمهوریخواه گسترش مییابد. در طرف دیگر، جناح ترامپی حزب جمهوری خواه است که خود را کاملاً مایل به کنار گذاشتن دموکراسی و حتی ترویج/تحمل خشونت سیاسی برای پیشبرد برنامه سیاسیاش نشان داده است».
در حالی که جناح ضد دموکراتیک در حزب جمهوری خواه بخش کوچکی از کشور است، اما قدرتمندترین گروه درون حزبی است. اکثر جمهوریخواهان کنگره از تایید پیروزی جو بایدن در انتخابات خودداری کردند و ادعاهای ترامپ در مورد تقلب در رأیدهی را تکرار کردند. در روزی که حامیان ترامپ به ساختمان کنگره آمریکا یورش بردند – حمله ای که منجر به کشته شدن یک افسر پلیس کنگره و چهار نفر دیگر شد – اکثریت جمهوریخواهان مجلس نمایندگان به لغو نتایج انتخابات رای دادند.
این تحلیلگر ادامه میدهد: «تهدید اساسی برای دموکراسی آمریکا در حال حاضر این است که حزب جمهوریخواه تحت تأثیر یک جناح افراطی ضد نظام قرار گرفته است. شما تعدادی از اعضای فردی دارید که هنوز به اصول اولیه دموکراتیک متعهد هستند، اما آنها در درون حزب دست برنده را ندارند».
سایر دموکراسی ها نیز دارای جناح های راست افراطی و ضد دمکراتیک هستند. اما تقریباً همه آن دموکراسیها دارای سیستمهای سیاسی چند حزبی هستند که در آنها برای یک حزب به تنهایی به دست آوردن اکثریت قانونگذاری بسیار دشوارتر است. در کشورهایی مانند ایرلند، آلمان و نیوزلند، احزاب راست میانه و طرفدار دموکراسی معمولاً انگیزه بیشتری برای مشارکت با چپ میانه نسبت به راست افراطی دارند.
پایان دادن به سیاست دو حزبی فقط یک رویای تبناک نیست. اعضای کنگره، به رهبری «دان بیر» -نماینده دموکرات ویرجینیا- در حال بررسی لایحهای با نام قانون نمایندگی عادلانه هستند که این کار را انجام میدهد.
دان بیر
این امر میتواند در ایالتهایی که بیش از یک نماینده دارند، حوزههای مجلس نمایندگان چند عضوی ایجاد کند، و آن مناطق را ملزم میکند که توسط کمیسیونهای مستقل برای به حداقل رساندن تخطئهها عمل کنند و به رایدهندگان اجازه میدهد تا با استفاده از سیستم رأیدهی با انتخاب رتبهبندیشده مانند سیستم ایالت مین، نمایندگانی را در آن مناطق انتخاب کنند.
قانعکنندهترین نظریه مبتنی بر الگوهای تاریخی افول دموکراتیک این است که قطبیت بیش از حد پایههای دموکراسی آمریکایی را شکست و شرایطی را ایجاد کرد که تحت آن یک حزب بتواند هنجارهای دموکراتیک را بدون مجازات بشکند، زیرا پیروزی در کوتاهمدت مهمتر از حفظ دموکراسی برای بلند مدت است. برای اینکه دموکراسی کار کند، احزاب رقیب باید بپذیرند که ممکن است در انتخابات شکست بخورند و این اشکالی ندارد. اما زمانی که حزبها اپوزیسیون سیاسی خود را نه تنها بهعنوان اپوزیسیون، بلکه بهعنوان یک تهدید واقعی برای رفاه ملت میبینند، حمایت از هنجارهای دموکراتیک محو میشود زیرا «پیروزی» به همه چیز تبدیل میشود. سیاست، به نوبه خود، به یک جنگ همه جانبه «ما علیه آنها» فرو میریزد، نوعی «قطببندی مخرب» که بارها و بارها در فروپاشیهای دموکراتیک ظاهر میشود و شباهت قابل توجهی به آنچه در حال حاضر در ایالات متحده میگذرد دارد.
توضیح قابل قبولی برای اینکه چرا سیاست ایالات متحده تا این حد قطبی شده است، وجود دارد، اما بسیاری از این نظریهها روندهای غیرممکنی را توصیف میکنند که در سراسر دموکراسیهای توسعه یافته رخ داده است، مانند ظهور رسانههای اجتماعی و افزایش برجستگی سیاسی جهانی شدن، مهاجرت، و شکاف فرهنگی شهری و روستایی. مطمئناً همه این روندها سهم مهمی دارند. اما اگر آنها به تنهایی عامل غیرلیبرالیسم و فراحزبی در ایالات متحده هستند، پس مشکل باید در تمام دموکراسی های غربی ثابت باشد. اما اینطور نیست.
آنچه در ایالات متحده اتفاق می افتد از چهار جنبه متمایز است.
اولاً، خصومتی که مردم نسبت به احزاب مخالف خود احساس میکنند (آنچه در علوم سیاسی به عنوان قطبیسازی عاطفی شناخته میشود) در چهار دهه گذشته به طور قابل توجهی افزایش یافته است. بر اساس مقاله ژوئن 2020 از اقتصاددانان لوی باکسل، متیو گنتزکوو و جسی ام. شاپیرو، افزایش قطبیت عاطفی در ایالات متحده در مقایسه با هشت کشور دیگر «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی» OECD در بازه زمانی مشابه، بیشترین میزان را دارد.
دوم، تغییر در احساس آمریکاییها نسبت به حزب خود و سایر احزاب ناشی از کاهش چشمگیر احساسات مثبت نسبت به طرف مقابل بوده است. در اکثر (اگرچه نه همه) 9 کشور دموکراسیدار، رای دهندگان نسبت به احزاب خود کمی کمتر مشتاق شدهاند. اما فقط در ایالات متحده است که گروهها قاطعانه علیه طرف مقابل روی آوردهاند.
احساس نسبت به حزب مخالف
سوم، بیشتر از سایر کشورها، آمریکاییها احساس میکنند که از حزب خود جدا شدهاند. بر اساس تحلیلی که توسط دانشمندان علوم سیاسی انجام شد، وقتی در نظرسنجی سال 2012 از آمریکاییها خواسته شد هم خود و هم حزب مورد علاقهشان را شناسایی کنند، معلوم شد که بهطور میانگین 1.3 واحد از حزبی که به حمایت از عقاید آنها نزدیک است فاصله دارند. جاناتان رودن معتقد است این شکاف بالاترین تفاوتی است که میتوان در میان پاسخ دهندگان در دموکراسیهای مشابه یافت. این انزوا نیز اهمیت دارد، زیرا به این معنی است که احزاب نمی توانند روی اشتیاق رای دهندگان خود حساب کنند – در عوض، آنها باید مخالفان سیاسی را شیطانی جلوه دهند تا رایدهندگان را بسیج کنند.
چهارمین، و شاید مهمترین، در ایالات متحده، یک حزب به یک حزب مهم غیرلیبرال تبدیل شده است: حزب جمهوریخواه. محققان مؤسسه V-Dem در دانشگاه گوتنبرگ در سوئد احزاب سیاسی را در سراسر جهان زیر نظر برده و ارزیابی کردهاند. یکی از زمینههای بزرگ مطالعه برای آنها، موضوع لیبرالیسم و یا تعهد یک حزب (یا فقدان آن) به هنجارهای دموکراتیک قبل از انتخابات است. و همانطور که نمودار زیر نشان میدهد، از احزاب محافظهکار و راستگرا در سراسر جهان، حزب جمهوریخواه بیشتر از احزاب محافظهکار در بریتانیا یا آلمان با احزاب استبدادی در مجارستان و ترکیه نقطه اشتراک دارد.
ایالات متحده واقعاً از نظر قطبی شدن دارای سیاستی استثنایی است، اما در این موضوع تنها نیست. مردم در کشورهای دارای دموکراسی یا دو حزب بسیار مسلط که بر سیاست آن تسلط دارند -مانند ایالات متحده، کانادا، بریتانیا، و استرالیا – احساسات نامطلوبتری نسبت به اپوزیسیون سیاسی نشان دادهاند.
این الگو ممکن است ارتباطی با تغییر سیاست تشکیل ائتلاف در دموکراسی های متناسب داشته باشد، جایی که تعداد کمی از دشمنان سیاسی همیشه دائمی هستند. این امر همچنین بازتاب چیزی است که روانشناسان اجتماعی در آزمایشات مربوط به رفتار گروهی دریافتهاند: تقسیم افراد به سه گروه به جای دو گروه منجر به خصومت کمتری میشود. بهعبارت دیگر، بهنظر میرسد چیزی در مورد شرایط دوتایی، یا در این مورد، سیستم دو طرفه منحصر به فرد وجود دارد که باعث ایجاد نوعی خوب در برابر شر، تاریکی در مقابل نور، و ما علیه آنها میشود که تصور میشود به ویژه در ایالات متحده برجسته باشد.
در نهایت، هر چه سیستم حزبی دو تایی باشد، نفرت برون حزبی قویتر است. اما در مورد آنچه در ایالات متحده اتفاق میافتد، حتی در مقایسه با سایر دموکراسیهای اکثریتی چیز خاصی نیز وجود دارد. برای مثال، احزاب اصلی راست در کانادا و استرالیا به اندازه همتای آمریکایی خود غیرلیبرال نشدهاند. محققان سیاسی کانادا خاطرنشان میکنند که در کانادا، هویتهای منطقهای اغلب قویتر از هویتهای حزبی ملی است و این منطقهگرایی سیاست کانادا را معتدلتر نگه داشته است. محققان استرالیایی نیز اشاره میکنند که رایگیری با انتخاب رتبهبندی، نیروی تعدیلکنندهای بر سیاست استرالیا اعمال کرده است.
در همین حال، در ایالات متحده سیاست به شدت ملی شده است. شهرها از نظر اجتماعی آزادتر، چند نژادی و جهانوطنی شدند؛ بیشتر بقیه نقاط کشور به ارزش های سنتی تری پایبند بودند و عمدتاً سفیدپوست باقی ماندند، و حومهها به میدان نبرد سیاسی تبدیل شدند. همانطور که رودن در کتاب «چرا شهرها سقوط میکنند» توضیح میدهد، احزاب دارای پایگاههای روستایی اغلب با قدرت انتخاباتی نامتناسبی روبرو میشوند، زیرا مخالفان آنها تمایل دارند بیش از حد رای خود را در نواحی ناهموار متمرکز کنند. به عنوان مثال، این تعصب روستایی به ویژه در سنای ایالات متحده برجسته است.
با این حال، تنها فقدان شکاف شدید شهری و روستایی نیست که دموکراسیهای متناسب را کمتر قطبی میکند. همچنین در انتخاباتی که بیش از دو حزب دارد، اهریمن ساختن اپوزیسیون سود راهبردی روشنی ندارد. به عنوان مثال، در یک انتخابات چند حزبی، حذف یک حزب ممکن است لزوما به حزب دیگر کمکی نکند. از این گذشته، ممکن است طرف دیگری از آن سود ببرد، زیرا حملات منفی معمولاً با واکنش مواجه میشوند. و از آنجایی که احزاب می توانند مواضع قویتری اتخاذ کنند و مستقیماً به رای دهندگان در مورد سیاست متوسل شوند، نیاز کمتری به گرد همآوری حامیان خود با صحبت در مورد وحشتناک و خطرناک بودن طرف مقابل وجود دارد. علاوه بر این، در سیستمهایی که احزاب ائتلافهای حکومتی تشکیل میدهند، شرور جلوه دادن طرفی که اخیراً در ائتلاف با یک حزب بوده است، چندان درست نیست.
نظرسنجی موسسه پیو: جامعه گسیخته از سیستم دو حزبی
قطبی شدن حزبی از دیرباز یک واقعیت زندگی سیاسی در ایالات متحده بوده است. اما به طور فزایندهای، جمهوریخواهان و دموکراتها نه تنها به حزب مخالف، بلکه به افراد آن حزب نیز با دیدی منفی نگاه میکنند. شاید بارزترین تغییر، میزانی باشد که طرفداران حزب مخالف را غیراخلاقی میدانند. در سال 2016، حدود نیمی از جمهوری خواهان (47٪) و کمی بیش از یک سوم دموکراتها (35٪) گفتند که اعضای حزب دیگر بسیار یا تا حدودی غیر اخلاقیتر از سایر آمریکاییها هستند. امروزه ۷۲ درصد از جمهوریخواهان دموکراتها را غیراخلاقیتر میدانند و ۶۳ درصد از دموکراتها همین را در مورد جمهوریخواهان میگویند.
سهم رو به افزایش جمهوریخواهان و دموکراتهایی که معتقدند اعضای احزاب دیگر
غیراخلاقیتر، بیصداقتتر، ذهنبستهتر، بیاستعدادتر و تنبلتر از دیگر آمریکاییها هستند
«حمایت از احزاب سیاسی بیشتر، در میان مستقلها از همه بیشتر است
و در میان حامیان دموکراتها بیشتر از حامیان جمهوریخواهان»
این الگو با دیگر کلیشههای حزبی منفی مشابه است: 72 درصد از جمهوری خواهان و 64 درصد از دموکراتها میگویند که افراد در حزب مخالف نسبت به سایر آمریکاییها ناصادقتر هستند. کمتر از نیمی از هر حزب این را شش سال پیش گفتهاند. اکثریت بزرگ در هر دو حزب همچنین کسانی را که در حزب دیگر هستند نسبت به سایر آمریکاییها بستهتر توصیف میکنند (83 درصد دموکراتها و 69 درصد جمهوریخواهان این را میگویند)، و این احساسات نیز در سالهای اخیر افزایش یافته است.
با این وجود یک ویژگی منفی وجود دارد که جمهوریخواهان به مراتب بیشتر از دموکراتها برای پیوند با مخالفان سیاسی خود مصر هستند. اکثریت 62 ٪ از جمهوریخواهان میگویند دموکرات ها «تنبلتر» از سایر آمریکاییها هستند، که این از 46 درصد مطالعات سال 2019 بالاتر است. فقط 26 درصد از دموکراتها همین نظر را در مورد جمهوریخواهان دارند که از آمار سال 2016 چندان تغییر نکرده است.
نظرسنجی جدید درباره احزاب و حزبگرایی توسط مرکز تحقیقاتی پیو، که بین 6174 آمریکایی بین 27 ژوئن تا 4 جولای 2022 انجام شده، نشان میدهد که این احساسات منفی – این باور که سیاستهای طرف مقابل برای کشور مضر است – تبدیل به عامل اصلی در انتخاب اینکه چرا جمهوریخواهان و دموکرات ها به حزب خود وابستگی دارند، شده است.
این باور که سیاستهای حزب مخالف برای کشور مضر است، بهویژه عامل برجستهای در گرایش مستقلها به احزاب جمهوریخواه و دموکرات است. این تنها موردی است که در میان پنج موردی که در این نظرسنجی شرکت کردهاند، توسط اکثریت مستقلهای متمایل به جمهوریخواه (57 درصد) و مستقلهای با گرایش دموکرات (55 درصد) به عنوان دلیل اصلی گرایش آنها به احزابشان ذکر شده است.
این نظرسنجی نشان میدهد که در حالی که حزبگرایی منفی همچنان گسترده است – و در بسیاری موارد در حال افزایش است – نشانههایی از ناامیدی از سیستم دو حزبی و خود احزاب نیز وجود دارد. این ناامیدی در میان متمایلان حزبی – که تمایل دارند نسبت به حزبیها جوانتر و از نظر سیاسی کمتر درگیر باشند – بیشتر از کسانی که خود را جمهوریخواه یا دموکرات میدانند، آشکار است.
در میان عموم مردم، 39 درصد میگویند که دیدگاههایشان بهخوبی یا بسیار خوب توصیف میشود: «اغلب آرزو میکنم در این کشور احزاب سیاسی بیشتری وجود داشته باشند». 32 درصد دیگر می گویند که این بیانیه دیدگاه های آنها را تا حدودی خوب توصیف میکند، در حالی که 28 درصد میگویند که نظرات آنها را نه خیلی خوب یا اصلا خوب توصیف نمیکند.
قابل توجه است که دموکراتها بیشتر از جمهوریخواهان تمایل به احزاب سیاسی بیشتری را ابراز میکنند: 38 درصد از کسانی که با حزب دموکرات شناسایی میشوند میگویند که تعدد احزاب دیدگاههای آنها را بسیار خوب توصیف میکند، در مقایسه با 21 درصد از جمهوریخواهان. با این حال، این احساسات در میان مستقلها و دیگرانی که با یک حزب همذاتپنداری نمیکنند، برجستهتر است: 48 درصد میگویند که دیدگاههای آنها را بسیار یا خیلی خوب توصیف میکند، از جمله 48 درصد از آنهایی که متمایل به جمهوریخواه و 53 درصد از آنهایی که متمایل به دموکرات هستند.
به طور کلی، علاقه به داشتن احزاب سیاسی بیشتر در میان جوانان آمریکایی بیشتر از افراد مسن است. تقریبا نیمی از سنین 18 تا 49 سال میگویند که اغلب آرزو میکنند که احزاب بیشتری برای انتخاب وجود داشته باشند (47 درصد میگویند که دیدگاههای آنها را بسیار یا خیلی خوب توصیف میکند). این در مقایسه با 35 درصد از افراد 50 تا 64 ساله و تنها 23 درصد از افراد 65 سال و بالاتر است.
سهم آمریکاییهایی که دیدگاه منفی خود نسبت به دو حزب اصلی در طی دههها حفظ کردهاند
هیچ یک از این دو حزب در میان مردم محبوب زیادی ندارند: تقریباً از هر ده آمریکایی، چهار نفر (41٪) دیدگاه بسیار یا تا حدودی مطلوبی نسبت به حزب دموکرات دارند، در حالی که حتی تعداد کمتری از آنها (37٪) برداشت مطلوبی از حزب جمهوریخواه دارند.
در طول چند دهه گذشته، سهم آمریکاییهایی که نظرات نامطلوب هر دو حزب اصلی را ابراز میکنند، افزایش یافته است: در سال 1994، تنها 6 درصد از مردم دیدگاه نامطلوبی نسبت به احزاب جمهوریخواه و دموکرات داشتند. امروزه حدود یک چهارم (27%) دیدگاه منفی نسبت به هر دو طرف دارند. این دیدگاه به ویژه در میان متمایلان حزبی برجسته است: 44 درصد از مستقلهای متمایل به جمهوریخواه – و سهم یکسانی از طرفداران دموکرات – در حال حاضر دیدگاههای منفی نسبت به هر دو حزب دارند.
حزب دموکرات نسبت به جمهوریخواهان در چندین صفت و ویژگی برتری دارد، بهویژه وقتی صحبت از مدارا با انواع مختلف مردم و بهانهتراشی نکردن برای دیدگاههای نفرتآمیز در میان اعضای حزب خود باشد. حدود شش نفر از هر ده بزرگسال 57 درصد میگویند که عبارت «محترم و مداراکننده با انواع مختلف مردم» حزب دموکرات را بسیار یا تا حدودی خوب توصیف میکند، در مقایسه، 38 درصد میگویند این عبارت حزب جمهوری خواه را توصیف میکند.
در عین حال، تفاوتهای کمتری در دیدگاههای احزاب در مورد احترام به نهادهای دموکراتیک کشور وجود دارد. حدود نیمی از بزرگسالان (51 درصد) که میگویند «به نهادها و سنتهای دموکراتیک کشور احترام میگذارند»، حزب دموکرات را خیلی یا تا حدودی خوب توصیف میکنند، در حالی که 45 درصد میگویند که این قضیه در مورد جمهوری خواهان صدق میکند. هیچ یک از احزاب برای صداقت رتبه بالایی کسب نمیکنند: 43 درصد میگویند که عبارت «حکومت به شیوهای صادقانه و اخلاقی» توصیفکننده حزب دموکرات است، در حالی که 37 درصد، حزب جمهوریخواه را اینگونه توصیف میکنند.
افزایش سهم و تعداد مستقلهای متمایل به دموکراتها که ناامیدی و
سرخوردگی از رهبری حزب را علت عدم همراهیشان با حزب دانستهاند
کسانی که به حزب دموکرات متمایل هستند، انتقادات بیشتری نسبت به رهبران دموکرات پیدا کردهاند. وقتی از آنها پرسیده میشود که چرا به یک حزب تمایل دارند – به جای اینکه با آن همذاتپنداری کنند – میگویند که نمیخواهند به دیدگاههای خود برچسب سیاسی بزنند، در حالی که تقریبا به همان اندازه پیشنهاد میکنند که از رهبری حزبی که به آن تمایل دارند ناامید شدهاند. سهم طرفداران دموکرات که ناامیدی از رهبران حزب را دلیل اصلی عدم ارتباط نزدیکتر با حزب میدانند، از 28 درصد در سال 2016 به 40 درصد در حال حاضر افزایش یافته است. در همین مدت، سهم متمایلان جمهوریخواه که از رهبری حزب جمهوریخواه ابراز ناامیدی میکنند، از 52 درصد به 39 درصد کاهش یافته است.
حامیان جمهوری خواهان بر سر رهبرانی که ادعاهای انتخاباتی اثبات نشده ترامپ را تایید میکنند، اختلاف نظر دارند. حدود نیمی از جمهوریخواهان (51 درصد) میگویند که از رهبران سیاسی خوششان میآید که علنا ادعا میکنند که دونالد ترامپ برنده قانونی انتخابات ریاستجمهوری 2020 بوده است. 17 درصد می گویند که چنین رهبرانی را دوست ندارند، در حالی که 31 درصد هیچ نظری در مورد آنها ندارند. کسانی که به شدت با جمهوریخواهان هویت مییابند – جمهوریخواهان قوی که 70 درصد از کل جمهوریخواهان را تشکیل میدهند – به احتمال زیاد نسبت به کسانی که با شدت کمتر با حزب یا طرفداران جمهوریخواه همذات پنداری میکنند، دیدگاههای مثبتی درباره چنین رهبرانی ابراز میکنند. از هر ده جمهوریخواه قوی، شش نفر (59 درصد) نظرات مثبتی درباره رهبرانی دارند که میگویند ترامپ در سال 2020 پیروز شد، در مقایسه با 31 درصد جمهوریخواهان ضعیفتر و 24 درصد مستقلهای متمایل به جمهوریخواه.
جمهوریخواهان و دموکراتها دیدگاههای مثبت فزایندهای نسبت به خود ابراز میکنند. در حالی که جمهوریخواهان و دموکراتها دیدگاههای منفی فزایندهای نسبت به اعضای حزب دیگر ابراز میکنند، آنها نسبت به افراد حزب خود مثبتتر شدهاند. به عنوان مثال، اکثریت جمهوری خواهان (63%) اکنون می گویند که اعضای حزب آنها بسیار یا تا حدودی اخلاقیتر از سایر آمریکایی ها هستند. حدود نیمی از جمهوریخواهان (51 درصد) در سالهای 2016 و 2019 این نظر را داشتند. سهم دموکراتهایی که میگویند دموکراتها اخلاقیتر از سایر آمریکاییها هستند، از 38 درصد در سال 2016 به 51 درصد در حال حاضر افزایش یافته است.
میزان دو دهه انزجار در حال افزایش حزبی
دیدگاه های عمیقا منفی نسبت به طرف مقابل بسیار گستردهتر از گذشته است. در نظرسنجیهای مرکز تحقیقات پیو که در سال جاری انجام شد، حدود شش نفر از هر ده جمهوریخواه (62%) و بیش از نیمی از دموکراتها (54%) دیدگاه بسیار نامطلوبی نسبت به حزب مقابل دارند. در حالی که این دیدگاههای بسیار منفی طرف مقابل در چند سال اخیر تغییر چندانی نکرده است، سهم بیانکننده این سطح از ضدیت بیشتر از پنج سال پیش و به میزان قابل توجهی بیشتر از چند دهه پیش است. در سال 1994، کمتر از یک چهارم در هر دو حزب، طرف مقابل را بسیار نامطلوب ارزیابی کردند.
آیا حزب «پیشرو» (بهپیش) میتواند حزب سومی باشد که پیروز میشود؟
همانطور که در بخشهای ابتدایی این نوشتار اشاره شد، احزاب سوم متعددی در طول تاریخ آمریکا تلاش کردهاند تا از میان دو حزب اصلی سر برآورند و آخرین باری که نامزد حزب سومی به بالاترین مقام کشور منصوب شد به سال ۱۸۶۰ برمیگردد، که حزب تازهتاسیس جمهوریخواه (که درست ۶ سال از تاسیس آن میگذشت) آبراهام لینکلن را به ریاستجمهوری رساند و عملا جانشین «ویگز» -حزب مسلط آن زمان- شد. حالا بحث حزب «پیشرو» (Forward) یا همان فوروارد توسط «اندرو یانگ» میلیاردر و کارآفرین مطرح آمریکایی مطرح شده است. پس از انتخابات 2020، آمریکایی ها به صراحت گفتند که خواهان یک حزب سیاسی سوم بادوام هستند. در سال 2021، با ادامه نتایج انتخابات 2020، نظرسنجیها حمایت گستردهای را در میان آمریکاییها از حزب سوم تازهای نشان داد که چیزی متفاوت از وضعیت موجود ارائه میدهد. حتی اکثریت جمهوریخواهانی که خود را معرفی میکردند گفتند که خواهان یک حزب جدید در ترکیب هستند.
این تبدیل به زمینه اصلی برای حزب فوروارد شد که در ماه جولای توسط گروهی از میانهروها از جمله اندرو یانگ -نامزد سابق دموکرات ریاست جمهوری- و «کریستین تاد ویتمن» -فرماندار سابق جمهوری خواه نیوجرسی- تاسیس شد.
تشکیل این حزب سوم جدید به این امید که تا انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ رقیب ملی نظام دو حزبی تبدیل شود، صورت گرفته است. جنبش نوسازی آمریکا، دهها دانشآموخته جمهوریخواه دولتهای ریگان، بوش پدر، بوش و ترامپ همه عضو این حزب هستند؛ حزب پیشرو که یانگ آن را سال گذشته با انتشار کتابی با نام این حزب تاسیس کرد، جنبش خدمت به آمریکا، گروه میانهرو متشکل از دموکراتها، جمهوریخواهان و افراد مستقل که کارمندان سابق جرج دبلیو بوش آن را تاسیس کردند را شامل میشود و مدیر اجراییاش دیوید جولی، نماینده سابق جمهوریخواه کنگره است.
بحثی که اکنون جریان دارد این است که یانگ توانسته در بهترین حالت 5 میلیون دلار برای کمپین خود جمعآوری کند و این در حالی است که جو بایدن در انتخابات 2020 توانست نزدیک به یک میلیون دلار و ترامپ نزدیک به 774 میلیون دلار کمک جمعآوری کنند.
دو حزب مسلط همچنین دارای مزایای ساختاری بزرگی هستند: لیستهای پستی، آدرسهای ایمیل، حامیان موجود و تشخیص نام، چیزهایی که ساختن آنها دههها طول کشیده است. یک مسئله اساسیتر این است که سیستم انتخاباتی ایالات متحده برای پذیرش یک حزب ثالث تنظیم نشده است.
حزب فوروارد که در 23 جولای راهاندازی شد، از سه گروه سیاسی موجود تشکیل شد: «جنبش نوسازی آمریکا»، متشکل از دهها تن از مقامات سابق دولت جمهوریخواه؛ حزب فوروارد که توسط یانگ پس از تلاش ناموفق او برای نامزدی حزب دموکرات برای شهرداری شهر نیویورک تاسیس شد؛ و «جنبش خدمت به آمریکا» بهعنوان یک گروه میانهرو متشکل از دموکراتها، جمهوریخواهان و مستقلها.
فوروارد مدعی است که بهدنبال راهحلهاست و طرف انجام دادن است نه تقسیم کردن. از نظر این حزب این به معنای رد چپ و راست افراطی و پیگیری زمینههای مشترک است. حزب مذکور خود را رو به جلو معرفی کرده و اعلام کرده که مواضع خود را در مورد موضوعات تفرقهانگیز مثل سقط جنین، تامین اجتماعی و کاهش مالیات اعلام خواهد کرد و آنگاه تکلیف میانهروهای واقعی مشخص خواهد شد.
حزب فوروارد در بیانیهای اعلام کرده: « «ما را نمیتوان به طیف سنتی چپ-راست متصل کرد، زیرا ما مانند احزاب موجود ساخته نشدهایم. چیزی که ما را در کنار هم نگه میدارد ایدئولوژی ساده نیست، بلکه تعهدی مشترک برای حل واقعی مشکلات است. تشنگی ما برای آن نوع ساده اما انقلابی از سیاست، بسیار است».
از نظر نحوه رقابت با دموکراتها و جمهوریخواهان، این حزب مدعی است که به دنبال واریزهای میلیارد دلاری در رقابتهای ریاستجمهوری ۲۰۲۴ نیست. در عوض، بر دسترسی به رایگیری و جذب نامزدها برای رقابت در سراسر کشور تمرکز خواهد کرد. فوروارد در این رابطه گفته است: «درست است که این امر پول میخواهد. اما بیشتر از پول، مردم را میطلبد و ما با آنها ثروتمند هستیم».
«برنارد تاماس» -دانشیار علوم سیاسی در دانشگاه ایالتی والدوستا و نویسنده کتاب «مرگ و تولد دوباره احزاب ثالث آمریکایی: آماده احیای سیاسی؟»- معتقد است که احزاب سوم میتوانند تأثیرگذار باشند. او به حزب مترقی در دوران «تئودور روزولت» اشاره میکند که چگونه توانست حتی پس از شکست در مقابل «وودرو ویلسون»، همچنان تاثیرات خود بر قانون کار را بگذارد. فوروارد که متعهد شده است که منعکسکننده «اکثریت معتدل و عقل سلیم» خواهد بود، هنوز از نظر بسیاری از مردم مورد تردید است- چه رسد به اینکه کار بیشتری انجام دهد و در واقع نامزدهایش را انتخاب کند. در هر صورت، باید منتظر ماند و دید که این حزب تا چه حد میتواند در انتخابات 2024 خودی نشان دهد.
نشریه «هیل» در یادداشتی به قلم «مکس استیرنز» در رابطه با تشکیل حزب فوروارد نوشت: با هیاهوی قابل توجه، اندرو یانگ، نامزد سابق دموکرات ریاست جمهوری، به جمهوری خواهان میانهرو از جمله کریستین تاد ویتمن -فرماندار سابق نیوجرسی- پیوست تا تاسیس یک حزب سیاسی میانهرو جدید به نام «بهپیش» را اعلام کند. این هدف قابل ستایش است – اجتناب از انتخابهای فزاینده دو طرف، که هر کدام به خواستههای پایگاه سخت خود پاسخ میدهند. اما در غیاب تغییرات ساختاری جدی، مأموریت فوروارد نمیتواند موفق شود. مفسران به خطر شکست حزب دموکرات بهنفع حزب جمهوریخواه ترامپ در انتخابات میان دورهای آتی یا بدتر از آن، انتخابات عمومی 2024 اشاره میکنند. در نظام سیاسی ما، احزاب ثالث از لحاظ تاریخی نقش مخدوشکنندهای داشتهاند؛ همانطور که رالف نادر در سال 2000 با ال گور انجام داد و نتیجه را به دو نامزد اصلی واگذار کرد.
استیرنز در ادامه میافزاید: این به توضیح این موضوع کمک میکند که چرا یانگ برنامه فوروارد را برای حمایت از نامزدهای اولیه دموکرات یا جمهوریخواه که از پلتفرم حزب جدیدش حمایت میکنند، به جای نامزدی ریاست جمهوری خود اعلام کرد. اما دلیلی وجود ندارد که باور کنیم تایید فوروارد به میانهروهایی که در گذشته شکست خوردهاند اجازه میدهد ناگهان موفق شوند. فوروارد رای گیری انتخابات مقدماتی باز را نیز تایید میکند. برای موفقیت، ما یا به نامزدهایی نیاز داریم که چندین حزب را نمایندگی کنند، که فوروارد این کار را انکار میکند، یا راه دیگر این است که باید با حمایتهای قانون اساسی احزاب در فرآیندهای انتخاب نامزدهای خود مداخله کنیم.
وی تصریح کرده: یانگ خاطرنشان میکند که دو سوم آمریکاییها از سیستم دو حزبی ما ناامید هستند. من دقیقا موافقم و به همین دلیل است که دارم کتابی مینویسم که چگونه میتوان تغییرات جدی ایجاد کرد که به اشخاص ثالث واقعی اجازه میدهد شکوفا شوند. مشکل این است که ناامیدی خودش به تنهایی نمیتواند عاملی باشد که سیستم تولیدکنندهاش اصلاح شود.
اما در سوی دیگر قضیه، امیدواریها به این حزب سوم زیاد است. یانگ در یکی از آخرین توئیتهای خود نوشت: «پس از سالها کار موازی برای اصلاح دموکراسیمان، با خوشحالی اعلام میکنیم که رسما با حزب پیشرو و سم فورآس با عنوان حزب پیشرو ادغام میشویم! با هم کشور را رو به جلو خواهیم برد!».
وی در توئیت دیگری نوشت: «حزب پیشرو درحال پیوستن به سم فورآس و حزب بازسازی آمریکا است تا بزرگترین حزب سوم را براساس منابع موجود در ایالات متحده آمریکا تشکیل بدهد!! این درست است – اکنون حزب پیشرو سومین نهاد بزرگ کشور است – و ما تازه آغاز راهیم!».
این گروه هنوز جزئیات خاص سیاستهایش را درمورد موضوعات مختلف ارائه نکرده، اما نشان داده است که چشمانداز میانهرو آن را دو ستون «رونق دوباره اقتصاد عادلانه و شکوفا» و «ارائه انتخابهای بیشتر به آمریکاییها در انتخابات، اعتماد بیشتر به دولت حاکم، و گفتمان بیشتر در آیندهمان» تشکیل میدهد.
حزب جدید پیشرو همچنان خوشبین است که تا پایان سال ۲۰۲۳ بتواند ثبتنام حزب و دسترسی به آرا در ۳۰ ایالت را تضمین کند، و تا اواخر سال ۲۰۲۴ در تمام ۵۰ ایالت فعال باشد. یانگ، که رئیس مشترک حزب است، در مصاحبهای به رویترز گفته: «مسائل مالی که معمولا مانعی برای ورود احزاب کوچکتر سوم به صحنه اصلی سیاست است، نیز مشکلی ایجاد نخواهد کرد. ما با موقعیت مالی بسیار قوی شروع میکنیم. مشکل حمایت مالی نداریم». او همچنین تایید کرده که حزب با بودجهای درحدود ۵ میلیون دلار شروع به کار خواهد کرد و حامیانی در کنار صدها هزار نفر عضو مردمی از سه گروه ادغامشده دارد.
برآیند
سابقه تاریخی انتخابات آمریکا نشان داده که از پس از جایگزینی حزب جمهوریخواه به جای ویگز، عملا احزاب سوم نتوانستهاند دو حزب اصلی را شکست بدهند و توفیق چندانی در عرصه سیاست آمریکا داشته باشند. اما در مورد حزب پیشرو شاید بتوان با نگاه خوشبینانهتری پیش رفت. این حزب ترکیبی از دموکراتها و جمهوریخواهان میانهرو در خود دارد که از تصمیمسازترین افراد دولتهای قبلی بودهاند. همچنین بهنظر میرسد که این حزب بودجه قابلتوجهتری را نسبت به احزاب سوم پیشین به سمت خود جلب خواهد کرد. تنها باید منتظر بود و دید که صورت وقایع تا انتخابات 2024 که هدف اصلی این حزب است، چگونه برای آن پیش خواهد رفت.
منابع مورد استفاده:
- نظام دو حزبی و علل عدم موفقیت حزب سوم در آمریکا؛ ارجمند، مرضیه جوادی؛ موسوی، سید محمد علی. 1392.
https://www.washingtonpost.com