بهگزارش مرکز مطالعات سورین، روزنامه نشنال اینترست در مطلب تازه خود بهقلم «عمار شریفی» نوشت: در سپتامبر 1996، طالبان برای اولین بار کابل را تصرف کردند. من 18 سال داشتم و مانند بسیاری از مردم، امیدوار بودم جنگی که با حمله شوروی به افغانستان در سال 1979 آغاز شد، سرانجام به پایان رسیده باشد.
کنجکاو بودم بدانم این تازهواردها چه خواهند آورد. طولی نکشید که متوجه شدم. در عرض چند روز، حاکمان جدید ما مردانی را که ریشهای خود را تراشیده بودند، کتک زدند، تحصیل زنان را ممنوع کردند، تمام رسانههای غیردولتی را بستند و میراث فرهنگی و تاریخی ما را نابود کردند.
برای کسانی از ما که در اواسط دهه 1990 تحت حکومت طالبان زندگی میکردیم و پس از سال 2001 در معرض تروریسم آن بودیم، واضح است که این گروه اگرچه یک جنبش یکپارچه نیست، اما در جهتگیری ایدئولوژیک جهادی خود ثابتقدم است. این نظام جدید علاقه چندانی به تغییر سیاست خود نشان نداده است.
تصرف اجباری کابل توسط طالبان، منجر به انزوای حکومت جدید در صحنه جهانی شد. اما انزوا باعث تغییر سیاست از سوی طالبان نشد.
برعکس، باز هم فریب خوردیم. تمایل تاکتیکی به استفاده از دیپلماسی برای تضمین خروج کاخ سفید، نشانگر تغییر استراتژیک طالبان به سمت یکپارچگی جهانی نیست.
برای سالهای متمادی، تحلیلگران و سیاستگذاران غربی، دوگانههایی مانند تندرو در مقابل میانهرو، حتی خوب در مقابل بد را معرفی میکردند، به این امید که ماهیت طالبان بتواند در خدمت تعامل سازندهتر تحلیل شود.
رسانههای اجتماعی فضاهای جدیدی را برای بیان ارائه کردهاند که روایت طالبان را به شیوههای معناداری تهدید میکند.
در همین حال، یک مبارزه مسلحانه نیز در نقاط مختلف کشور در حال شکلگیری است؛ مبارزهای که پتانسیل تضعیف جدی نظام را دارد.
ما افغانها میدانیم که حفظ رویای ما، با عدم اطمینان همراه است. این امر قلب، ذهن و بدن ما و خانواده و دوستانمان را در معرض غیرت، زندان، شکنجه، تجاوز جنسی، شلاق و بمب قرار میدهد. اما عزت ما بهعنوان یک ملت در باور جمعی به زندگی آزاد و ارتباط با سایر نقاط جهان در خدمت ساختن جامعهای انسانی است.
و بنابراین، حتی در بحبوحه نابسامانی و ناامیدی، میدانیم که افراطگرایی خشونتآمیز طالبان برای ما بیگانه است و در نهایت شکست خواهد خورد.