به گزارش مرکز مطالعات سورین، وبگاه ناینتین فورتی فایو مقاله ای بهقلم «جیمز هلمز» منتشر کرد که در آن آمده است: هفته گذشته، کارشناس، -سی دی آر سالاماندر- سخنان تلخی برای رئیس ستاد مشترک، »مارک میلی« داشت.
ژنرال میلی اخیراً در مورد جنگ اوکراین صحبت کرد و اظهار داشت که یک درس بزرگ از تهاجم روسیه، میزان مصرف باورنکردنی مهمات متعارف حتی در یک آتشسوزی محدود منطقهای است. جنگ بزرگ به معنای خرج عمده مهمات است.
جنگ بزرگ به معنای خرج عمده مهمات است. چه کسی فکر میکرد؟ هر سیستم منطقی مبتنی بر فرضیاتی است که نه میتوان آنها را در سیستم اثبات کرد و نه رد کرد. آنها را بدیهی میدانند، دقیقاً مانند «دادههایی» که دانشآموزان سعی میکنند از طریق آنها در جبر یا هندسه کلاسهای مدرسه اثبات کنند.
مفروضات چیزهای قدرتمندی هستند. اگر آنها عمیقاً ناقص هستند، یک بازی مبتنی بر آنها تمایل دارد که نتایجی ناسازگار با واقعیت ایجاد کند؛
اما من فکر میکنم ارزش دارد که برخی از توضیحات بزرگتر نامزدها را برای ابهام آشکار پنتاگون در مورد نیاز به داشتن انبار مهمات مهم در صورت وقوع یک جنگ بزرگ منطقهای بازبینی کنیم. این اثر از رماننویس تام ولف است که در سال 1987 قطعه سرگرمکنندهای با عنوان «بازآموزی بزرگ» نوشت. ولف قدم زدن در منطقه هیت اشبری سانفرانسیسکو در سال 1968 را بازگو میکند، در حالی که دهه 60 در جریان بود.
ساکنان هایت اشبری به این نتیجه رسیده بودند که چیزی برای آموختن از هزارهها تاریخ و سنتهای بشری ندارند.
آنها بسیار جدی بودند، تا حدی که آنها از شیوههای عامیانه مانند بهداشت اولیه پیروی کردند. سانفرانسیسکوی مدرن شاهد ظهور مجدد بیماریهایی بود که برای چندین دهه یا بیشتر دیده نمیشد. فراموشی عمدی این کار را با شما انجام میدهد.
هیپیها مجبور بودند یک بازآموزی بزرگ را انجام دهند و خود را دوباره با انبار دانشی که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، آشنا میکردند. عقل سلیم، بالاترین شکل خرد برای متفکرانی مانند ارسطو، باید باز میگشت.
ارتش آمریکا یک دسته از هیپیهای بدبو نیست، اما در حال گذراندن یک بازآموزی بزرگ برای خود است.
سال صفر آن 1991-1992 بود، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی کار خود را بسته و واشنگتن شروع به انتخاب استراتژی پس از جنگ سرد کرد.
ملت و نیروهای مسلح، خود را متقاعد کردند که پایان تاریخ نظامی نزدیک است، دشمن اصلی رفته و دشمن جدیدی در افق نیست. ر
هبران نیروی دریایی آمریکا به خدمات دریایی دستور دادند تا خود را بهعنوان یک «خدمات دریایی اساساً متفاوت» دوباره احیا کند که نیاز چندانی به مبارزه با دشمن همتای خود ندارد که هرگز در دریاهای آزاد ظاهر نمیشود.
بهطور خلاصه، نیروهای مسلح در حال یادگیری حقایق جاودانه هستند، برای مثال، در صورت وقوع درگیری، مجلات شما باید پر از مهمات باشد.
بازسازی قدرت رزمی نیازمند یک پایگاه صنعتی پر جنب و جوش در خانه است. لجستیک مهم است و هر دشمن ذیصلاح مسیرهای تأمین مجدد آمریکا را تهدید خواهد کرد و مهمتر از همه، همیشه یک چالش بعدی برای برتری منطقهای یا جهانی وجود خواهد داشت.
اتفاق بزرگ بعدی دیر یا زود فرا میرسد، بنابراین بهتر است در یک چارچوب ذهنی رقابتی بمانیم تا اینکه مجبور شویم حقایق قدیمی را در میانه مبارزهای تازه کشف کنیم، زمانی که ممکن است خیلی دیر شده باشد.
اما تفکر پایان تاریخ بهتنهایی نمیتواند نزدیکبینی آمریکا پس از جنگ سرد را توجیه کند. سرویسهای مسلح در اواخر جنگ سرد در حال تغییر از وابستگی عمدتاً به تیراندازی به موشکها بودند.
برخلاف جنگ جهانی دوم، زمانی که صنعت میتوانست مقادیر بیشمار تسلیحات با فناوری پایین را در مدت کوتاهی به تولید انبوه برساند، تولید تسلیحات دقیق با فناوری پیشرفته زمان میبرد، نه اینکه به هزینه سنگین خرید حتی یک گلوله اشاره کنیم.
تغییر تکنولوژیک، همراه با کاهش نیاز محسوس به قدرت نظامی، چرخه معیوبی را ایجاد کرد که در آن بودجه نویسان فشار رو به پایین ثابتی را بر موجودی تسلیحات مورد نیاز برای نبرد با آنتاگونیست همتا اعمال میکردند. جنگهای آتشسوزی پس از 11 سپتامبر فقط آمریکا را تحریف کرد. نسل شصت از طریق یادگیری مجدد بزرگ خود رنج برد. از این به بعد، بیایید فلسفه رزمی خود را بیشتر از چین باستانی بگیریم تا سانفرانسیسکوی دهه 1960.