بهگزارش مرکز مطالعات سورین، وبگاه آنتیوار در مطلب تازه خود بهقلم «چاس فریمن» نوشت: در ژوئن سال 1974، «ریچارد نیکسون» تحت فشار ماجرای واترگیت، به یک سفر سریع در غربآسیا رفت.
این کار تبدیل به کار همیشگی شده است که رؤسای جمهور زمانی که با مشکل مواجه میشوند انجام میدهند.
اتفاقات ناخوشایند در غربآسیا، آن را به مرکز بیچون و چرای ریاکاری دیپلماتیک و استانداردهای دوگانه تبدیل کرده است. اینجاست که سیاستهای خارجی مبتنی بر ارزشها که بخش جدایی ناپذیری از دکترین آمریکا است، از بین میرود.
این پیگیری استراتژیک منافع ملی نبود که بایدن را وادار کرد تا با سفر به اسرائیل(رژیم صهیونیستی) وفاداری خود به صهیونیسم را تایید کند.
تنها دلیل این سفر منافع سیاسی خود بایدن بود. اسرائیل تنها کشوری در جهان است که در آن دونالد ترامپ نسبت به او از محبوبیت بیشتری باید برخوردار است. رئیسجمهور در ادامهی سفرش در خصوص انرژی، مهمان محمد بن سلمان بود که او را با صدای بلند محکوم کرده بود.
اما هیچ کس نباید تعجب کند که بایدن دولت عربستان را به خاطر قتل جمال خاشقجی محکوم نکرد. نه او و نه هیچ رئیسجمهور دیگری هرگز دولت اسرائیل(رژیم صهیونیستی) را به خاطر قتل آمریکاییهایی مانند شیرین ابوعاقله، راشل کوری یا خدمه نیروی دریایی آمریکا مسئول ندانستند. چرا بایدن باید بیشتر نگران یک شهروند مرده عربستان باشد تا آمریکاییهای مرده؟
در جده، رئیسجمهور با ولیعهد عربستان گرم گرفت و از عادیسازی روابط اسرائیل(رژیم صهیونیستی) با همسایگان عرباش، علیرغم ظلم و ستم مستمر اسرائیل(رژیم صهیونیستی) به اعراب فلسطینی که مورد سرکوبش قرار گرفتهاند، حمایت کرد. تحقیر کنندهتر از این نمیشود. این مصداق بارز تضاد منافع و سیاستها است، در طول تاریخ آمریکا همیشه منافع بر سیاستها غالب میشود و وقتی منافع داخلی و خارجی در تضاد باشد، منافع داخلی حرف اول را میزند. هیچ چیز غیرعادی در مورد این اتفاق برای ما وجود ندارد. حال نتیجه این سیاست را میتوانیم در پمپهای بنزین به وضوح ببینیم.
واضح است که چرا بایدن در این لحظه به اسرائیل(رژیم صهیونیستی) و عربستان نیاز داشت، اما مشخص نیست که چرا آنها به او نیاز داشتند. آمریکا تسلط خود را بر غربآسیا از دست داده است، جایی که اکنون قلمرو خود یا هیچ قدرت بزرگ دیگری نیست. کاهش اهرم فشار در منطقه، واشنگتن را به شریک نامعتبرتری نسبت به گذشته تبدیل میکند.