بهگزارش مرکز مطالعات سورین، روزنامه جروزالم پست در یادداشت تازه خود بهقلم «سث فرانتزمن» نوشت: مسکو ممکن است نحوه واکنش آمریکا و غرب به برنامه هستهای ایران را مطالعه کرده باشد تا بفهمد که بهترین راه برای گرفتن امتیاز از آنها تهدید به جنگ است.
آمریکا در بحبوحه تنشهای روسیه، همچنان به اوکراین کمکهای نظامی میکند. بریتانیا نیز کمکهای نظامی به اوکراین ارسال کرده است. روسیه لفاظیهای آمریکا، بریتانیا و دیگران را محکوم کرده و میگوید که قصد تهاجم ندارد. مسکو حتی درخواست چین برای حمله به همسایه خود را رد کرده است.
با توجه به این موضوعات، دو علت احتمالی برای آنچه در حال وقوع است، وجود دارد. یکی این که مسکو در حال برنامهریزی برای تهاجم است و انبوه سربازان و تجهیزاتی که جابجا کرده، بخشی از این طرح است. توضیح دیگر این است که تظاهر به تهاجم برای بدست آوردن چیز دیگری است.
این روایت دوم نشان میدهد که حرکت روسیه در راستای رسیدن به تضمین یک پیروزی دیپلماتیک است.
آمریکا جنگ را به گونهای دیگر اداره میکند. اغلب دیپلماتها را برای انجام یک کار میفرستد، در حالی که سربازانش از مقرشان خارج میشوند و کار دیگری انجام میدهند. اینگونه بود که آمریکا جنگید و سپس در جنگ افغانستان شکست خورد.
در دوران پیش از برجام، ایران وانمود میکرد که در حال ساخت سلاح هستهای است. این سناریو، دولت اوباما را برای «ممانعت» از دستیابی ایران به سلاح هستهای مجبور کرد تا جمهوری اسلامی را به یک «پیروزی دیپلماتیک» احتمالی برساند. ایران خواهان توافق و پایان تحریمها بود. تنها کاری که باید انجام میداد، این بود که منتظر بماند تا واشنگتن به تهران التماس کند که توافق کند.
ایران به آمریکا کمک کرد تا توافقی را که میخواست انجام بدهد. این توافق با این تصور انجام شد که «اگر توافقی صورت نگیرد، جنگ رخ خواهد داد». اما هیچ مدرکی مبنی بر وقوع جنگ وجود نداشت. ایران توان تحمل جنگ با آمریکا را نداشت و هیچ مدرک موثقی هم مبنی بر وقوع جنگ وجود نداشت.
مردم آمریکا که از جنگ در افغانستان و عراق خسته شده بودند، علاقهای به جنگ دیگری با ایران نداشتند. بنابراین، بحث «توافق یا جنگ» مطرح شد. بر اساس برخی روایتها در آمریکا، سیاستمداران آمریکایی که با این توافق مخالف بودند، «جنگ افروز» یا حتی «خائن» در نظر گرفته میشدند.
تهران توافق با آمریکا را از طریق تهدید کاملا ساختگی «جنگ» به دست آورد. ایران، اندیشکدهها و مفسران آمریکا را وادار کرد تا داستانی درباره یک «جنگ» احتمالی اختراع کنند. اکنون روسیه این سناریو را دیده و از آن درس گرفته است. میداند که وقتی «جنگ» را روی میز بگذارد، آمریکا «دیپلماسی» را به عنوان راهی برای دستیابی به «برد» انتخاب میکند. روسیه، بر خلاف ایران، نمیتوانست روی اندیشکدهها و مفسران آمریکایی و لابیگری در آمریکا حساب کند تا در این کشور این روایت را ایجاد کند که «ما برای توقف جنگ به توافق با مسکو نیاز داریم».
روسیه از سال 2000 تا حد زیادی یک سیاست یک طرفه داشته است. روسیه به طور مداوم به رهبران آمریکا میگوید که روابط بدشان تقصیر واشنگتن است.
این بدان معناست که روسیه نمیتواند آمریکا را وادار کند که این نظریه را بپذیرد که «ایالات متحده مقصر است، بنابراین، باید با روسیه توافق کنیم». پس مسکو یک تهدید نظامی بسیار واقعی را روی میز قرار داده است.
کاملاً مشخص نیست که روسیه در اوکراین چه میخواهد یا بهانهاش برای تهاجم چیست. استدلالهایی وجود دارد که شاید روسیه میخواهد ناتو به داخل اوکراین گسترش پیدا نکند که ادعایی پوچ و بیاساس به نظر میرسد. با این حال، سؤالات جدی در مورد آنچه روسیه در حال انجام آن است وجود دارد. روسیه ممکن است با تلاش خود شرایطی ایجاد کند که آمریکا فکر کند میتواند توافقی را امضا کند که به هر دو طرف اجازه دهد وجهه جهانی خود را حفظ کنند.