بهگزارش مرکز مطالعات سورین،نشریه فارن پالیسی مقالهای، بهقلم «شادی حمید» منتشر کرد که در آن آمده است: در روز سوم جولای 2013، بهار عربی پایان یافت. یک کودتای نظامی دولت منتخب دموکراتیک «محمد مرسی» -رئیسجمهور مصر- را که از رهبران اخوان المسلمین بود، سرنگون کرد.
امروز، یک دهه بعد، در مورد نقش آمریکا در وقایع منتهی به کودتا و خود کودتا، هنوز بحث وجود دارد. حامیان اخوان، دولت اوباما را به دلیل عدم تمایلش به توقف کودتا یا حتی تأثیر در آن مقصر میدانند.
در همین حال، حامیان کودتا ادعا میکنند که این «باراک اوباما» -رئیسجمهور آمریکا- بود که اخوان المسلمین را به قدرت رساند.
در میان تحلیلگران و سیاستگذاران غربی، روایت غالب این است که دولت آمریکا توسط کودتا کور شده بود و درهرصورت توانایی انجام کار زیادی در مورد آن را نداشت.
بهطور بهیادماندنی و ناخوشایند، هفتهها پس از کودتا، «جن ساکی» -سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا- اعلام کرد: «ما به این نتیجه رسیدهایم که مجبور نیستیم درباره کودتا بودن یا نبودن آن تصمیمگیری کنیم.»
چند هفته بعد، «جان کری» -وزیر امور خارجه- «عبدالفتاح السیسی» -وزیر دفاع وقت- را به دلیل «احیای دموکراسی» تحسین کرد؛
اظهارات عجیبی که پس از دو قتلعام جداگانه حامیان اخوان توسط سرویسهای امنیتی در روز 8 و 27 جولای بیشتر قابلتوجه بود.
بازیگران نمایندگی دارند. آنها انتخاب میکنند. برای چندین دهه، مصر با دریافت دهها میلیارد دلار از واشنگتن، دومین دریافتکننده بزرگ کمکهای نظامی آمریکا در جهان پس از اسرائیل بود.
هیچ راهی وجود نداشت که آمریکا بتواند بیطرف باشد، هرچند این ایده جذاب باشد؛ اما مرز بین انفعال و همدستی دقیقاً کجاست؟
هنگامیکه اوباما درنهایت توجه خود را به مصر پس از شروع حرکت ارتش علیه مرسی آغاز کرد، میتوانست به ژنرالها هشدار دهد.
او انتخاب کرد که این کار را نکند. بهنوبه خود، السیسی محاسبات خود را در مورد اینکه چه چیزی میتواند بهطور منطقی از بین برود، انجام داد. همانطور که معلوم است، او شایسته تقدیر است.
السیسی بهدرستی قضاوت کرد که اگر قدرت را به دست بگیرد، آمریکا مانعی بر سر راه او نخواهد گذاشت؛ اما اگر مقامات ارشد آمریکا تصمیمات متفاوتی را درزمانی که هنوز زمان برای اتخاذ آنها وجود داشت، گرفته بودند، چه؟
تصور کردن آن دشوار است، اما میتوانیم تلاش کنیم: چه میشد اگر اوباما قبل از تظاهرات روز 30 ژوئن علناً اعلام میکرد که آمریکا از حق مصریها برای تظاهرات مسالمتآمیز حمایت میکند.
اما با هرگونه تلاش ارتش برای استفاده از تظاهرات برای طراحیهای خود بهشدت مخالفت خواهد شد؟
تعلیق کامل و فوری کمکهای نظامی ازجمله توقف قطعات یدکی، تعمیر و نگهداری و پشتیبانی لجستیکی تانکها و جتها و دیگر سیستمهای تسلیحاتی پیشرفته مصر را در عرض چند هفته زمینگیر میکرد؛ اما شاید این درخواست بیشازحد از دولتی باشد که در منطقهای که همیشه امیدوار بود خود را از آن رها کند، بیشازحد توسعهیافته باشد.
بهطور خلاصه، بهار عربی این وعده را داد که آمریکا در نهایت میتواند «معضل دموکراتیک» خود را در غربآسیا حل کند. اتکای واشنگتن به دیکتاتورهای عرب به نام ثبات موجه بود و هنوز هم هست.
بااینحال، نگاه کردن به غربآسیا در دهههای اخیر و دیدن چیزی شبیه به یک منطقه «باثبات» دشوار است. قیامهای سال 2011 هم یادآور و هم تأییدی بود که ثبات اقتدارگرایانه یک توهم است؛
اما یادگیری برخی از درسها دشوار است. اگر و زمانی که بهار دوم بیاید، مقامات آمریکا باید آنها را دوباره از نو بیاموزند.