بهگزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه فارن افرز در مطلب خود بهقلم «لورنس فریدمن» نوشت: تهاجم پوتین به اوکراین بر نقش حیاتی فرماندهی در تعیین میزان موفقیت نظامی تاکید کرده است.
همانطور که رهبران غربی در افغانستان و عراق کشف کردند، نتیجه جنگ را صرفا نیروی نظامی و تجهیزات تعیین نمیکند.
سختافزار نظامی و قدرت آتش برتر ممکن است به نیروها اجازه دهد تا کنترل قلمرو را به دست آورند، اما آنها در اداره موفق آن قلمرو موثر نیستند.
فلسفه فرماندهی مدرن که در غرب دنبال میشود، به طور فزایندهای به دنبال تشویق زیردستان به پیشقدم شدن جهت مقابله با شرایط موجود بوده است.
فرماندهان برای اتخاذ تصمیمات حیاتی به افرادی که نزدیک به محل عملیات هستند، اعتماد دارند، اما در صورت خراب شدن رویدادها آمادهاند که خود وارد عمل شوند.
این رویکردی است که نیروهای اوکراینی اتخاذ کردهاند. فلسفه فرماندهی روسیه سلسله مراتبیتر است.
در اصل، دکترین ارتش روسیه اجازه ابتکارات محلی را میدهد، اما ساختارهای فرماندهی موجود، زیردستان را تشویق نمیکنند که از آنها استفاده کنند.
سیستمهای فرماندهی انعطافناپذیر میتواند به احتیاط بیش از حد، تثبیت تاکتیکهای خاص و تکراری و فقدان «دادههای عینی» منجر شود، زیرا زیردستان جرات گزارش دادن مشکلات را ندارند و در عوض، اصرار دارند که همه چیز خوب است.
از آغاز تهاجم، تضاد بین رویکردهای روسی و اوکراینی برای فرماندهی آشکار بود. اشتباه راهبردی اولیه پوتین این بود که فرض کرد اوکراین به اندازهای متخاصم است که در فعالیتهای ضد روسی شرکت خواهد کرد.
او فکر میکرد اوکراین قادر به مقاومت در برابر قدرت روسیه نیست. با متوقف شدن تهاجم، به نظر میرسید که پوتین نمیتواند خود را با واقعیت وفق دهد و اصرار داشت که همه چیز طبق برنامه پیش میرود.
رسانههای روسی که از ذکر تعداد بالای تلفات روسیه و شکستهای متعدد در میدان نبرد منع شدهاند، به طور بیوقفه تبلیغات دولتی درباره جنگ را افزایش دادند.
در مقابل، ولودیمیر زلنسکی، هدف اولیه حمله روسیه، پیشنهادهای آمریکا و دیگر قدرتهای غربی برای انتقال به محل امن برای تشکیل دولت در تبعید را رد کرد.
میزان اعتماد پوتین به قضاوت خود در اوکراین نشاندهنده این واقعیت است که تصمیمات گذشته او در مورد استفاده از زور توانسته اهداف وی را پیش برد. ولی به نظر میرسد این بار اوضاع آن گونه که پوتین میخواست، پیش نخواهد رفت.