بهگزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه هیل در یادداشت تازه خود بهقلم «دنیس راس» نوشت: به سختی میتوان در مورد محاسبات اشتباه پوتین در اوکراین مبالغه کرد.
تصورات نادرست او در مورد اوکراین عمیق است و دست بر قضا، نباید محاسبات اشتباه وی در مورد غرب چندان تعجببرانگیز باشد.
آیا آلمان و دیگران واقعا کاری کردند که او فکر کند در صورت حمله به اوکراین، ضربه وحشتناکی خواهد خورد؟
به همین صورت، آیا اقدامات آمریکا در طول زمان به قدر کافی باورپذیر بود تا او بتواند هشدارهای دولت بایدن را در این مورد باور کند که اگر حمله کند، روسیه بهای آن را خواهد پرداخت؟
توجه داشته باشید که در مورد آلمان و تا قبل از این حمله، هنوز ابهاماتی در مورد سرنوشت خط لوله گاز طبیعی نورد استریم 2 وجود داشت.
به علاوه، آلمان و دیگران در اروپا تا سالها نمیخواستند نیروهای خود را نوسازی کنند تا هدف ناتو در مورد اعضایش برای هزینه کردن 2 درصد از تولید ناخالص داخلی در زمینه دفاعی را برآورده کرده باشند.
در مورد آمریکا هم به سابقه آن توجه کنید: پوتین با حمله به گرجستان در سال 2008 و جدایی اوستیا و آبخازیا از آن نشان داده بود که احترامی برای تمامیت ارضی و نقضناپذیری مرزها قائل نیست و واکنش آمریکا بسیار محدود بود.
پاسخ آمریکا به اشغال منطقه کریمه اوکراین در سال 2014 نیز به همین صورت بود. بله، ما تحریمهای محدودی را اعمال کردیم، اما آنها تاثیر کمی بر اقتصاد روسیه داشتند.
روسیه دخالت غیرقابل انکاری در جنگ شرق اوکراین داشت، در حالی که پوتین منکر دخالت نظامی روسیه میشد و در ادامه قبول کرد که سربازان روسی در زمان تعطیلات خود به آنجا رفته بودند و باز هم این اتفاقات کمترین واکنش را به همراه داشت.
زمانی که روسیه در سال 2015، نیروهای خود را برای نجات دولت اسد به سوریه اعزام کرد، نه آمریکا و نه اروپا واکنشی نشان ندادند و بسیاری بر این باور بودند که اگر پوتین میخواهد در باتلاق سوریه غرق شود، بگذارید تاوانش را بپردازد.
پوتین با هزینهای کم و بدون توجه به کشتار غیرنظامیان، موازنه نیروها را در آنجا تغییر داد و با بمباران عامدانه غیرنظامیان باعث وحشت مردم محلی و کاهش جمعیت مناطق میشد. سازمان ملل با روسها همکاری میکرد و مختصات مکان بیمارستانها و درمانگاهها را میداد و همان گونه که بررسیهای نیویورک تایمز نشان داده، روسها از این اطلاعات استفاده میکردند، اما نه برای این که از بمباران این مناطق خودداری کنند، بلکه به خاطر این که به آنها ضربه بزنند.
ترامپ بر خلاف اوباما عمل نمود و فرستادن تجهیزات مرگبار به اوکراین را تایید کرد، اما اجازه نداد موشکهای ضد تانک جاولین ارسال شوند.
بدتر از این، ترامپ تردیدهایی را در مورد ماده 5 از منشور ناتو ایجاد کرد. طبق مفهوم این ماده، حمله به یک عضو، به مثابه حمله به همه است.
او اعضای ناتو را دائما مورد سرزنش قرار میداد و این تصور را ایجاد کرده بود که امکان دارد در دور دوم ریاستجمهوری خود از این ائتلاف خارج شود.
گویا این کافی نبود و خروج آشفته دولت بایدن از افغانستان تاییدی بر این امر بود که آمریکا در حال کاستن هزینههای خود است و به دنبال تعهدی در خارج از کشور نیست و البته، ما تعهدی به امنیت اوکراین نداریم.
هیچ یک از این امور باعث توجیه جنگ خلاف وجدان پوتین با مردم اوکراین نمیشود، اما به ما یادآوری میکند که او الگویی در این واکنشهای محدود یا بیعملی نسبت به تمامی اقداماتش میدید که هنجارهای اساسی بینالمللی را به چالش میکشاند.
با این حال، اگر بخواهیم دیگرانی که آماده به چالش کشاندن هنجارهای بینالمللی و منطقهای هستند را متوجه هزینههای اعمالشان کنیم، باید خطر به راه افتادن قدرت سخت آمریکا علیهشان را به آنها گوشزد کنیم.
اقدامات تحریکآمیز نبود که باعث شد پوتین به اوکراین حمله کند، بلکه تصور وی از ضعف اوکراین و غرب باعث این اتفاق شد.
پوتین زنگ خطر را برای ما به صدا درآورد و مهم است که به آن توجه کنیم.