بهگزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه فارن افرز در یادداشت تازه خود بهقلم «لیانا فیکس» و «مایکل کیمیج» نوشت: شکست مسکو یک پیروزی آشکار برای غرب نخواهد بود.
«ولادیمیر پوتین» با حمله به اوکراین مرتکب یک اشتباه استراتژیک شده است. او وضعیت سیاسی کشور را اشتباه ارزیابی کرده است.
او در مورد آمریکا، اتحادیه اروپا و تعدادی از کشورها از جمله استرالیا، ژاپن، سنگاپور و کرهجنوبی قضاوت نادرستی انجام داده است، اکنون همه آنها متمایل به شکست روسیه هستند.
آمریکا و متحدان و شرکای آن هزینههای سنگینی را بر مسکو تحمیل میکنند. هر جنگی نبردی برای افکار عمومی است و جنگ پوتین در اوکراین در عصر تصویرسازی رسانههای جمعی، روسیه را با حمله غیرقانونی به یک همسایه صلحجو، با رنجهای انسانی گسترده و جنایات جنگی متعدد مرتبط کرده است.
با در نظر گرفتن چالشهای ارزیابی در مراحل اولیه جنگ، مطمئناً میتوان گفت که برنامهریزی و تدارکات روسیه ناکافی بود و فقدان اطلاعاتی که به سربازان و حتی افسران در ردههای بالاتر داده میشد برای روحیه آنها ویرانگر بود.
قرار بود جنگ به سرعت پایان یابد، پس از آن مسکو بیطرفی را بر اوکراین تحمیل کند یا حاکمیت روسیه را بر این کشور برقرار کند. اگر دولت به سرعت سقوط میکرد، پوتین میتوانست مدعی شود که حق با او بوده است: چون اوکراین نمیخواست یا قادر به دفاع از خود نبود، یک کشور واقعی نبود، درست همانطور که او گفته بود.
او میتواند ارتش خود را در یک اشغال پرهزینه و بیهوده اوکراین غرق کند، روحیه سربازان روسیه را تضعیف کند، منابع را مصرف کند و در ازای آن چیزی جز طبل توخالی عظمت روسیه و همسایهای که به فقر و هرج و مرج تبدیل شده است، ارائه ندهد.
او میتواند درجاتی از کنترل بر بخشهایی از شرق و جنوب اوکراین و احتمالاً کییف ایجاد کند. در نتیجه، پوتین ممکن است حمایت مردم و نخبگان روسیه را که برای پیگرد قانونی جنگ و حفظ قدرت خود به آنها وابسته است، از دست بدهد.
به نظر میرسد پوتین در تلاش است تا نوعی از امپریالیسم روسیه را احیا کند. آخرین تزار روسیه، در جنگ علیه ژاپن در سال 1905 شکست خورد. او بعداً قربانی انقلاب بلشویکی شد و نه تنها تاج خود را که جان خود را از دست داد.
در این جنگ، هیچ برندهای وجود ندارد. اشغال اوکراین گران تمام خواهد شد.
شاید پوتین بتواند یک دولت دستنشانده با پایتختی کییف تشکیل دهد. شاید او بتواند حمایت لازم از پلیس مخفی را برای تحت سلطه درآوردن جمعیت این مستعمره روسیه جلب کند. بلاروس نمونهای از کشوری است که بر اساس حکومت استبدادی، سرکوب پلیس و حمایت ارتش روسیه اداره میشود. از این مدل ممکن است برای شرق اوکراین تحت حاکمیت روسیه استفاده شود.
اوکراین دارای عناصر سیاسی راست افراطی است. با این حال، چیزی که پوتین نمیبیند یا نادیده میگیرد، احساس تعلق ملی است که در اوکراین به وجود آمده است.
شاید پوتین چیزی مانند پیمان ورشو را در نظر داشته باشد که از طریق آن اتحاد جماهیر شوروی بر بسیاری از کشورهای اروپایی مختلف حکومت میکرد. این کار نیز گران تمام میشود. چنین تلاشی خزانهداری روسیه را تخلیه میکند.
یک متغیر کلیدی در پیامدهای این جنگ، افکار عمومی روسیه است. سیاست خارجی پوتین در گذشته محبوب بوده است. قاطعیت عمومی پوتین برای همه روسها جذاب نیست.
پیامدهای شکست روسیه در اوکراین، اروپا و آمریکا را با چالشهای اساسی مواجه خواهد کرد.
حتی اگر پوتین کنترل خود را بر روسیه از دست بدهد، بعید است که این کشور به عنوان یک دموکراسی طرفدار غرب ظاهر شود. این کشور ممکن است از بپاشد، به ویژه در قفقاز شمالی، یا میتواند به یک دیکتاتوری نظامی مجهز به سلاح هستهای تبدیل شود.
هیچ کس در داخل یا خارج از روسیه نباید بخواهد که پوتین در جنگ خود در اوکراین پیروز شود. بهتر است او ببازد. با این حال، شکست روسیه دلیل چندانی برای جشن گرفتن نخواهد داشت. اگر روسیه تهاجم خود را متوقف کند، خشونتی که قبلاً بر اوکراین تحمیل شده بود آسیبی خواهد بود که برای نسلها ادامه خواهد داشت و روسیه تهاجم خود را به این زودی متوقف نخواهد کرد.
اگر روزی آمریکا و اروپا بتوانند به احیای حاکمیت اوکراین کمک کنند، و اگر بتوانند همزمان روسیه و چین را به سمت درک مشترک نظم بینالمللی سوق دهند، بزرگترین اشتباه پوتین به فرصتی برای غرب تبدیل خواهد شد.