بهگزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه فارن افرز در یادداشت تازه خود بهقلم «ریچارد فونتن» نوشت: در سال 2019، پاتریک شاناهان در واشنگتن از پنتاگون تقاضا کرد که تمام ذهن خود را بر چین متمرکز کنند. تنها اجماعی که بین سیاستمداران و رهبران آمریکایی وجود دارد، چالش استراتژیک برتر آمریکاست که چین نمایانگر آن است و واشنگتن به¬طرز اسفناکی در تغییر مسیر انرژی¬هایش عقب مانده است.
تصمیم جدید، شامل یک اصلاحیه سودمند درجهت تمرکز ناکافی بر چین طی این سال¬ها است. پکن با توجه به میزان اقتصاد جهانی خود، گسترش قابلیت¬های نظامی، ارزش¬های غیررسمی و افزایش جسارت، یک تهدید دشوار طولانی¬مدت برای امنیت و آزادی آمریکا است. بی¬تردید، آمریکا خواستار رویکرد جامع¬تری می¬شود. درحال¬حاضر، درچند نقطه از جهان، نیروها عقب-نشینی کرده¬¬اند، دیپلماسی منطقه¬ای دوباره تعریف شده است و ماموران اطلاعات آمریکایی تغییر مسیر داده¬اند؛ و همه این¬ها درجهت موضع قوی¬تری در قبال چین انجام شده است.
اما آمریکا یک قدرت جهانی است و چین تنها معضل آن نیست. نباید اولویت¬بندی چین به¬گونه-ای باشد که به دیگر منافع واشنگتن، لطمه وارد کند.
تسلط فزاینده چین بر سیاست خارجی آمریکا در میان احزاب و دولت¬ها مشهود است. استراتژی دفاع ملی ترامپ، چین را این¬گونه توصیف کرد که: «به¬دنبال هژمونی منطقه¬ای هند-آرام در کوتاه¬مدت» و «برتری جهانی در آینده» است که نیازمند رقابت بلندمدت است.
چین حتی در دولت بایدن هم مورد توجه بوده است. او گفته است که رئیس¬جمهور چین، به شدت اصرار دارد تا به مهم¬ترین کشور جهان تبدیل شود. پنتاگون چین را به¬عنوان «تهدید سریع» میشناسد و بلینکن روابط آمریکا با این کشور را «بزرگترین آزمون ژئوپلیتیکی» قرن بیست و یکم توصیف می¬کند.
هجوم به¬سمت چین، پیشینهای قوی در سیاست خارجی آمریکا دارد.
پس از پرتاب اسپوتنیک، تهدید شوروی چنان گسترده به¬نظر می¬رسید که سیاست¬گذاران برای مقابله با کمونیسم در کشورهای مختلف، امنیت آمریکا را متکی به مداخله می¬دانستند. به¬طور مشابه، آمریکا پس از حملات 11 سپتامبر، «جنگ جهانی علیه تروریسم» را آغاز کرد و تمرکز خود را از چین و روسیه به تهدیدات تروریستی معطوف کرد. ضدکمونیسم و ضدتروریسم رویکردهای درستی بودند، اما تمرکز نامتناسب بر آن¬ها باعث شد تا سیاست¬گذاران آمریکایی دیگر مسائل ضروری را نادیده بگیرند یا آن¬ها را صرفا مکمل اولویت استراتژیک کلی بدانند.
منتقدان اجماع جدید واشنگتن، چین را به¬عنوان تهدید درنظر گرفته¬اند و معتقدند که یک رویکرد نرم¬تر مبتنی بر همکاری و منافع مشترک، نتایج بهتری دارد. اما این رویکرد باعث نادیده-گرفتن نگرانی¬های حیاتی مربوط به سایر کشورها و موضوعات می¬شود.
آمریکا با بحران هجوم پناهجویان لاتین¬تبار به این کشور روبرو است اما درعوض، تمرکز خود را بر ابتکار کمربند و جاده چین گذاشته است.
چین حتی در زمینه فناوری و نوآوری، تنها رقیب آمریکا نیست. سیاستمداران، نگرانی خود را دررابطه با تعیین استاندارهای اقتصادی و تکنولوژیکی توسط چین ابراز کردند. اما آمریکا نیاز به تعامل با کشورهایی مانند هند یا متحدانش در اروپا دارد که رویکردهایی برای تجارت و فناوری در تضاد با مواضع آن، اتخاذ می¬کنند.
در رویکرد آمریکا به چین، دو دلیل عمده وجود دارد تا به¬دنبال تعادل بیشتر با سایر منافع باشیم. اول، هزینههای چرخش به سمت آسیا است.
با توجه به ظهور و افزایش قدرت پکن، برای سیاست¬گذاران آمریکایی کاملا منطقی است که به دنبال اختصاص منابع جدید دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی برای این چالش باشند. چنین تعاملی به قیمت توجه کمتر به مناطق دیگر تمام می¬شود.
دلیل دوم، حفظ توازن در سیاست خارجی آمریکا در رقابت با چین است. پکن، آمریکا و اروپا را دو مرکز قدرت می¬داند و به¬دنبال ایجاد شکاف در روابط فراآتلانتیک است. اما آمریکا می¬تواند نه-تنها در آسیا بلکه اروپا، با شرکای خود به¬رقابت با چین بپردازد.
درنهایت، بهتر است که سیاست¬مداران مشکل چین را نادیده نگیرند. این کشور امروزه به یکی از چالش¬های امنیت ملی تبدیل شده است که آمریکا با آن دست¬وپنجه نرم می¬کند.