این تحولات دو سر طیف درگیری یعنی ضد تروریسم و رقابت قدرتهای بزرگ را نشان میدهد. همچنین نشان میدهد که چگونه درگیریهای جهانی و خرید تسلیحات اغلب از یک الگوی چرخهای پیروی میکنند: برای قرنها، قدرتهای بزرگ بین این دو قطب به عقب و جلو حرکت کردهاند.
تسلیحات در افغانستان نمونه کاملی است از آنچه برای یک طیف منازعه مورد نیاز است. ترابری سبک نظامی رها شده، هلیکوپترهای مدل قدیمی، سامانههای پهپادی تاکتیکی، و هواپیماهای تهاجمی سبک ملخی، نوعی تجهیزات نسبتاً ارزان قیمت هستند که برای درگیریهای کمشدت در مکانهای دورافتاده استفاده میشوند.
این سلاحها هیچ اثر بازدارندهای ندارند. آنها صرفاً برای مبارزه مورد استفاده قرار میگیرند، و پس از رها شدن، تقریباً استفاده از آنها صفر است. فناوری آنها پیچیده نیست و بدون قطعات یدکی، به سرعت غیرعملیاتی میشوند.
در مقابل، زیردریاییهای ائتلاف استرالیا، آمریکا، بریتانیا در نقطه مقابل طیف درگیری قرار دارند. آنها برای بازدارندگی و در صورت لزوم درگیری با دشمنانی مانند چین مفید هستند.
هیچ همپوشانی بین این دو نوع تجهیزات نظامی وجود ندارد. زیردریاییهای هستهای در نبرد ضد شورش، مثلاً با طالبان، جایگاه قابلتوجهی ندارند. جتهای جنگنده پیشرفته، موشکهای مافوق صوت یا بمب افکنهای رادارگریز نیز این کار را نمیکنند.
و ترابری کوچک، هلیکوپترهای قدیمی بلک هاوک، و توربوپراپهای سوپر توکانو که در افغانستان به حال خود رها شده و جا ماندهاند، نیز هیچ ارتباطی در یک رویارویی با قدرت بزرگ ندارند. آنها در جنگ اقیانوس آرام بدهی خواهند بود، نه دارایی.