بهگزارش مرکز مطالعات سورین، اندیشکده بلفر در یادداشت تازه خود بهقلم «استیون ام والت» نوشت: در ماه فوریه، به «راجر کوهن» از -نیویورک تایمز- گفتم: «برای من سخت است که باور کنم هر رهبر جهانی، از جمله «ولادیمیر پوتین» در هر یک از سناریوهایی که در اینجا داریم، به طور جدی به استفاده از سلاح هستهای فکر کند، چرا که آنها عواقب آن را درک میکنند.»
فکر میکنم احتمال حمله هستهای کم است، اما تصور این امر برایم راحتتر از چند ماه پیش است.
دولت بایدن تا حدودی به خطر تشدید تنش توجه داشته است. این امر یکی از دلایلی است که رئیسجمهور در همان ابتدا گفت که سربازان آمریکایی را برای جنگ در اوکراین نمیفرستد.
فرض این سیاست اینگونه است که تا زمانی که آمریکاییها ماشهها را نکشند و فعالانه روسها را به قتل نرسانند، خطرات فزاینده به حداقل میرسد.
جو بایدن و دیگران به وضوح امیدوارند که چنین باشد و کارشناسان نظامی مانند لارنس فریدمن نیز با این موضوع موافقند.
این موضع پایه و اساس درستی دارد. اجتناب از درگیری مستقیم تسلیحاتی بین نیروهای آمریکا و شوروی یکی از قوانین نانوشته کلیدی جنگ سرد و قانون خوبی بود.
اگر آمریکاییها و شورویها در آن سالها شروع به تیراندازی به سمت یکدیگر میکردند، خطر تشدید تصادفی یا سهوی قابلتوجه بود. به دلایل مشابه، امروزه نگه داشتن نیروهای آمریکا در خارج از جنگ حرکت درستی است.
متأسفانه، این سیاست مانعی مطلق برای تشدید ناخواسته نیست. سابقاً، دولتها نه به خاطر کسانی که در میدان نبرد با آنها روبرو بودهاند، بلکه به این دلیل که در دستیابی به اهداف جنگی خود شکست میخورند و حتی ممکن است با احتمال شکست بزرگی مواجه شوند، تشدید میشوند.
برای مثال، در طول جنگ جهانی اول، بنبست در جبهه غربی، هر دو طرف را به گسترش جنگ سوق داد. آلمانیها جنگ زیردریایی نامحدود را آغاز کردند، انگلیسیها کوشیدند با حمایت از شورش اعراب و حمله به گالیپولی، امپراتوری عثمانی را تضعیف کنند و هر دو طرف از گاز سمی استفاده و اهداف غیرنظامی را بمباران کردند.