loader image

جستجو

Why has Germany learned the wrong lessons from history

فارن پالیسی:
چرا آلمان درس‌های اشتباهی از تاریخ گرفته است؟

مرکز مطالعات سورین

چکیده

نشریه «فارن پالیسی» در مقاله تازه خود به بررسی این سوال پرداخت که چرا آلمان درس  های اشتباهی از تاریخ گرفته است؟

فهرست مطالب

به گزارش مرکز مطالعات سورین نشریه فارن پالیسی در مقاله تازه خود به‌قلم «ادارد لوکاس» نوشت: تقسیم آلمان نمونه‌ای از تسلط امپراتوری شوروی بر اروپا پس از جنگ بود، درست همانطور که اتحاد مجدد آلمان مظهر پایان آن بود.

 هر زمان که در روزنامه‌نگاری، سخنرانی و مشاوره تلاش می‌کردم تا آلمانی‌ها را از خطری که امپریالیسم روسی نوپا آگاه کنم، آن‌ها به من می‌خندیدند.

من هنوز پاسخ حماقت‌آمیزی را که در حدود سال 2010 از صدراعظم آلمان دریافت کردم، زمانی که سعی کردم به همکارانم در مورد خطر تاکتیک‌های جنگ ترکیبی روسیه هشدار دهم، به خاطر می‌آورم.

میزبانان من با ناباوری پرسیدند: «شما به‌طور جدی نمی‌گویید که روسیه این عملیات را علیه جمهوری فدرال آلمان انجام خواهد داد؟»

من پاسخ دادم: «بله.» رویکرد از خود راضی برلین به جاسوسان، کلاهبرداران و اراذل و اوباش روسی این امکان را به برلین می‌دهد تا به وحشی‌گری، سرقت اسرار، ترور منتقدان و ایجاد سنگرهای نفوذ در آلمان بپردازند.

خبر دستگیری یک افسر در سرویس اطلاعات خارجی آلمان در هفته گذشته به دلیل جاسوسی برای روسیه، چندان تعجب‌آور نبود.

یک افسر اطلاعاتی خشمگین از یکی از کشورهای ناتو در دهه 1980 به من گفت: «اگر می‌خواهید کرملین چیزی را متوجه شود، آن را به آلمانی‌ها بگویید و به آن‌ها بگویید که این یک راز است.»

در هر صورت، نفوذ روسیه (و اکنون چین) به سرویس‌های امنیتی آلمان از آن زمان بدتر شده است.

نقاط کور تاریخی، جغرافیایی و ژئوپلیتیکی به هم مرتبط هستند. آلمانی‌ها که به دلیل سوء استفاده رژیم نازی هیتلر از ناسیونالیسم  از آن می‌ترسند، از نقشی که احساسات میهن‌پرستانه در قیام‌های 1988-1991 ایفا کرد و باعث سرنگونی کمونیست شد، چشم پوشیدند.

آلمانی‌ها به خودشان گفتند که پایان جنگ سرد واقعاً به خاطر سیاست‌های اوست‌پلیتیک یا «سیاست شرقی» آن‌ها در دهه‌های 1970 و 1980 بود که بر نزدیکی و اعتمادسازی با بلوک شوروی تمرکز داشت.

علاوه بر این، اتحاد جماهیر شوروی به درخواست اتحاد آلمان گوش کرد و ارتش خود را از آلمان شرقی سابق بیرون کشید.

مخارج نظامی که هرگز رایج نبود، تقریبا از بودجه خارج شد و تا سال 2005 به 1 درصد تولید ناخالص داخلی رسید.

آن‌ها گمان می‌کردند راه اجتناب از درگیری، تقویت تجارت و سرمایه‌گذاری بود، زیرا روسیه هرگز به مشتریان خود حمله نخواهد کرد.

ما اکنون می‌بینیم که نتیجه‌ این سیاست چه بود. آلمان در تلاش است تا خود را از منابع انرژی روسیه بی‌نیاز کند و به طور فزاینده‌ای نگران وابستگی خود به چین است.

آلمانی‌ها در مورد جنایات دوران نازی کشورشان احساس گناه می‌کنند، اما به‌سختی می‌دانند که جنگ جهانی دوم مرگ و ویرانی بسیار بیشتری را برای اوکراین به ارمغان آورد تا سرزمین‌هایی که اکنون فدراسیون روسیه را شامل می‌شود.

ناآگاهی آن‌ها در مورد تاریخ، آن‌ها را از به کارگیری درسهای گذشته برای گریز از جنایات و خطرات دیگر باز می‌دارد. نامرئی بودن اوکراین در حافظه تاریخی آلمان مانع از خشم نسبت به سرنوشت این کشور می‌شود.

این گونه توهمات سخت از بین می‌روند. درست قبل از یورش روسیه به اوکراین در فوریه، دولت اولاف شولز، صدراعظم آلمان، به دلیل ارائه 5 هزار کلاه ایمنی ‌به‌عنوان «کمک نظامی» به اوکراین تحت محاصره مورد تمسخر قرار گرفت.

چند روز بعد واقعیت آشکار شد. شولتز یک تغییر بزرگ را آغاز کرد که شامل افزایش 100 میلیارد یورویی در بودجه دفاعی کشورش بود.

حمایت از اوکراین در سراسر طیف سیاسی گسترش یافت و تنها جناح چپ تندرو و راست رادیکال مخالف این موضوع بودند. جامعه مدنی آلمان برای میزبانی از صدها هزار پناهنده اوکراینی گام برداشت. طبق استانداردهای گذشته، این تغییر واقعاً شگفت‌انگیز بود.

در حال حاضر، آلمان از تعهدات خود برای افزایش سریع هزینه‌های دفاعی به 2 درصد تولید ناخالص داخلی عقب‌نشینی کرده است، هدفی که شاید در سال 2025 محقق شود.

مقامات توضیح می‌دهند که سیستم تدارکاتی به سادگی قادر به جذب پول بیشتر به‌طور موثر نیست. آلمانی‌ها ممکن است از خواب خود لذت ببرند. اما کشور آن‌ها هنوز دیگران را بی‌خواب رها می‌کند.