بهگزارش مرکز مطالعات سورین، اندیشکده کویینسی مقالهای بهقلم «برانکو مارسیتیچ» منتشر کرده که در آن آمده است: باگذشت هشت ماه از جنگ در اوکراین، به نظر میرسد که یک اجماع در میان تفسیرهای آمریکا مستحکم شده است.
گسترش ناتو و سالها سیاست آمریکا نقش چندانی در تصمیم ولادیمیر پوتین برای حمله به اوکراین نداشت که در عوض کاملاً مبتنی بر آسیبشناسی امپریالیستی روسیه بود.
مطمئناً پوتین و دیگر نخبگان روسیه بهوضوح دیدگاهی مشکوک به استقلال اوکراین و جدایی مردم آن از روسیه دارند.
این ادعا که پوتین صرفاً توسط امپریالیسم انگیزه دارد، بخشی از الگویی در پوشش غرب از جنگ است.
هنگامیکه پوتین از لفاظیهای ملیگرایانه استفاده میکند که نشاندهنده دیدگاه مبهم استقلال اوکراین از روسیه است، مفسران از آن استفاده و اعلام میکنند که وی صرفاً معطوف بر تفکر توسعهطلبانه است.
بدیهی است که تهاجم مسکو جنایتکارانه و وحشتناک است، بنابراین، طبیعی است که ناظران نمیخواهند به هیچ عنصری از روایت آن از جنگ اعتبار بدهند.
در همین حال، در فضای سیاسی که اغلب شبیه جینگوئیسم زمان جنگ است، بازدارندههای حرفهای و شخصی برای دیده شدن یا متهم شدن به «طرفدار پوتین» وجود دارد و حداقل برای برخی، واضح است که این درگیری نقش روانی را بهعنوان یک «جنگ خوب» ایفا میکند که شیاطین اشتباهات گذشته سیاست خارجی آمریکا را اعمال میکند؛ اما هرچقدر هم که قابلدرک باشد، نادیده گرفتن این امر هزینههای واقعی دارد.
پس از حملات 11 سپتامبر، شکایات آشکار اعلامشده از سیاست خارجی آمریکا از کسانی که در پشت این جنایت بودند، تا حد زیادی از افکار عمومی آمریکا دور ماند.
در عوض گفته شد که انگیزه تروریستها نفرت از آزادی، انحطاط غربی و تمایل به تحمیل نظم مذهبی خود بر بقیه جهان است.
هرکس غیر از این میگفت به همین ترتیب متهم به توجیه یا حتی همدردی با جنایات تروریستها شد و ساکت شد.
در نتیجه، آمریکا سالهایی را صرف همان سیاستهای اشتباهی کرد که در وهله اول به ایجاد این مشکل کمک کرده بود و در یک چرخه معیوب، خشم و تروریسم ضدآمریکایی را افزایش داد و هزینههای هنگفتی برای مردم این کشور و جهان به همراه داشت.
زمانی که این جنگ به پایان برسد، ما این شانس را داریم که از تکرار اشتباهاتی که منجر به بروز آن شد، اجتناب کنیم.