بهگزارش مرکز مطالعات سورین، وبگاه انتیوآر در یادداشت تازه خود بهقلم «داگ بندو» نوشت: آمریکا همیشه رهبران سیاسیای را تجربه کرده که به نظر میرسید از صلح میترسند، یا حتی از آن متنفرند. «تدی روزولت» یکی از همین افراد بود. با این حال، حداقل روزولت جنگی را آغاز کرد. امروزه پرشورترین جنگافروزان، برخلاف روزولت، معمولاً هرگز به میدان جنگ نزدیک هم نمیشوند.
با این حال، آنها همچنان مشغول تلاش در این راستا هستند. ایده دوحزبی جنگ برای رویارویی و نبرد احتمالی با ایران، روسیه و چین کنگره را تحت فشار قرار داده است. بودجهها در حال تعدیل هستند، با متحدان مشورت میشود، طرحهای نظامی تهیه میشوند، تهدیدها در حال افزایش هستند، و جنگجویان قلابی در حال ایستادگی هستند. دولت بایدن مدعی است که خواهان صلح است، اما شعلههای آتش هر سه جنگ احتمالی را شعلهور میکند.
چرا آمریکا باید در هر یک از این موارد وارد جنگ شود، چه رسد به هر سه مورد؟ به نظر میرسد سیاستگذاران دیوانه آمریکا دیوانهتر شدهاند و از جنگ در آسیا، اروپا و خاورمیانه به طور همزمان صحبت میکنند!
جدیدترین بحران امروز ایران است. «ژنرال کنت مک کنزی» -فرمانده سنتکام- که شاید به دلیل پوشش دیوانهوار فشار روسیه بر اوکراین و تهدیدهای چین علیه تایوان احساس میکرد که از این موضوع غافل شده بود، هفته شکرگزاری را با دفاع از ایده شروع جنگ سپری کرد.
او ادعا کرد که ایرانیها به سلاح هستهای «بسیار نزدیک» هستند و دستیابی به مواد هستهای کافی برای ساخت بمب آنها را برای ساخت این سلاح ترغیب میکند. وی خاطرنشان کرد: «رئیس جمهور ما گفت که آنها سلاح هستهای نخواهند داشت»؛ همانطور که پیشینیان او اصرار داشتند که کره شمالی به چنین سلاحی دست نخواهد یافت.
مک کنزی بیان کرد که بدتر از این موضوع این است که: «دیپلماتها در این زمینه پیشتاز هستند، اما فرماندهی مرکزی همیشه برنامههای متنوعی دارد که اگر به درستی هدایت شوند، میتوانیم آنها را اجرا کنیم.» منابع معمولی ناشناس اما بسیار درج شده نشان دادند که گزینههای موجود شامل عملیات خرابکارانه علیه سایتهای هستهای ایران و حملات مستقیم نظامی است.
مک کنزی بر اساس تهدیدات دیپلماتیکتر آنتونی بلینکن صحبت میکند. ماه گذشته، بلینکن بیان کرد که اگر مذاکراتی که امروز آغاز میشود، شکست بخورد، دولت «آماده روی آوردن به گزینههای دیگر» است، که به طور گسترده به عنوان تعبیری برای اقدام نظامی تلقی میشود. یک مقام ناشناس به NBC گفت: «عواقب زیادی برای همه این اقدامات وجود دارد. من نمیدانم چگونه این موضوع به یک نتیجه خوشحالکننده ختم خواهد شد.»
در چنین شرایطی چه چیزی میتواند جنگ را توجیه کند؟
اول، بنبست هستهای کنونی با حسننیت واشنگتن روبرو است. باراک اوباما در برجام برای محدود کردن فعالیتهای هستهای ایران مذاکره کرد، اما هرگز تسهیلات اقتصادی مورد انتظار را برای تهران فراهم نکرد. محدودیتهای باقیمانده آمریکا همچنان مؤسسات مالی و کسبوکارهای محتاط را از بازگشت به بازار ایران باز میدارد.
سپس، دونالد ترامپ، سیاست خاورمیانهای آمریکا را تا حد زیادی به عربستان و اسرائیل (رژیم صهیونیستی) واگذار کرد که همیشه آماده جنگیدن با ایران تا آخرین نیروی آمریکایی هستند. ترامپ برجام را کشت و تحریمها را دوباره اعمال کرد و ظاهراً انتظار داشت رهبران تهران به واشنگتن بروند و تسلیم شوند. ایران به جای مذاکره، ضمن مختل نمودن ترافیک نفت خلیج فارس و ویران کردن تأسیسات نفتی عربستان، فعالیتهای نیابتی منطقهای را گسترش داد، موشکهایی را علیه پایگاههای آمریکا در عراق پرتاب کرد و حملات شبههنظامیان علیه نیروهای آمریکایی و سفارت این کشور در عراق را پشتیبانی کرد.
اگرچه جو بایدن واقعا خواهان یک نتیجه دیپلماتیک است، اما از آغاز مجدد مذاکرات خودداری کرد و منتظر ماند تا یک دولت جدید و تندرو در ایران قدرت را در دست گیرد و واشنگتن هیچ پاسخی برای ایران نداشت، زیرا این کشور خواستار غرامت برای خروج ترامپ و همچنین تضمین عدم تکرار کنارهگیری بود. خواستههای تهران بسیار منطقی بود، اما به موافقت کنگره نیاز داشت، که آن را به درخواستی غیرممکن تبدیل کرد.