بهگزارش مرکز مطالعات سورین، روزنامه نشنال اینترست در مقالهای بهقلم «رابرت رابیل» نوشت: تهاجم روسیه به اوکراین بدون شک به دوران پس از جنگ سرد پایان داده است. اگرچه بسیاری از کشورها تهاجم روسیه را محکوم کردهاند، اما اکثریت آنها روسیه را تحریم نکردهاند.
برخلاف انتظار غرب از جنگ اوکراین بهعنوان رویارویی بین دموکراسی و استبداد، این کشورها معتقدند که این بحران بسیار فراتر از دوگانه دموکراسی-اقتدارگرایی است و به طور بالقوه بر امنیت ملی آنها و امنیت غذاییشان تاثیر میگذارد.
با این حال، این بحران با ارائه فرصتی به دولتها برای دنبال کردن منافع شخصی خود بدون همسویی با یک بلوک سیاسی، نظم بینالمللی و سازمانهای جهانی را تغییر داده است.
به طور کلی، این بحران جهان را به سه بلوک تقسیم کرده است: یکی به رهبری آمریکا و ناتو، دیگری به رهبری روسیه و چین و گروه آخر بین این دو بلوک قرار گرفتهاند، اکثر کشورها بیطرفی را اتخاذ کردهاند.
این کشورهای «بیطرف» بهعنوان متغیرهای سیاسی عمل میکنند که بر اساس منافع شخصی خود هدایت میشوند.
بسیاری از آنها دوستان یا متحدان آمریکا هستند. اما آنها به دلیل بحران اوکراین یا سیستمهای سیاسی اقتدارگرایانه روسیه و چین نه دشمن هستند و نه دوست.
آنها از این واقعیت آگاه هستند که در زمان رقابت جهانی بر سر منابع کمیاب، نه میتوانند روسیه، بزرگترین کشور جهان با بیشترین منابع، یا چین، دومین کشور بزرگ اقتصادی، را تحریم کنند و نه با آن مقابله کنند. آنها نمیتوانند به روابط خود با آمریکا، دارنده بزرگترین ذخایر خارجی در جهان و قدرتمندترین کشور با بزرگترین اقتصاد، آسیب وارد کنند. در نتیجه، سیاستهای آنها بر اساس منافع شخصیشان و فارغ از دوراهی ایدئولوژیک جنگ سرد تعیین میشود.
بسیاری از این کشورها بهتازگی شاهد پایان دوران پس از جنگ سرد بودهاند و دوره جدیدی را آغاز کردهاند. آنها از زمان تهاجم یکجانبه آمریکا به عراق در سال 2003، نسبت به قدرت تک قطبی آمریکا نگران بودهاند.
این موضوع عزم این کشورها را در تلاش برای مهار قدرت جهانی آمریکا با حمایت از چندقطبی و چندجانبهگرایی تشدید کرده است.
در این راستا، چین با حمایت از سازمانهای بینالمللی مانند سازمان همکاری شانگهای، بزرگترین سازمان سیاسی، اقتصادی و امنیتی منطقهای جهان، و بریکس بهعنوان موازنهای در برابر قدرت اقتصادی، سیاسی و امنیتی غرب استفاده کرده است.
در واقع، درحالی که سازمان همکاری شانگهای بهدنبال پیشبرد یک «نظم سیاسی و اقتصادی بینالمللی دموکراتیک، عادلانه و منطقی» بوده است، اما هدف حقیقی آن ایجاد یک جهان چندقطبی و ارائه جایگزینهایی برای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی تحت سلطه غرب از طریق نهادهایی جدید است.
نفوذ این سازمانها به طور قابلتوجهی با پذیرش کشورهای جدید افزایش مییابد. محور این تحولات، تلاش برای تضعیف دلار آمریکا بهعنوان مقدمهای برای تضعیف موقعیت کلی جهانی امریکا است. اساساً دلار زیربنای آمریکا است.
امروزه دلار ارز اصلی تجارت جهانی است. هژمونی جهانی آن به کنفرانس برتون وودز در سال 1944 بازمیگردد، زمانی که چهل و چهار کشور متحد در مورد ایجاد یک سیستم پولی بینالمللی جدید توافق کردند و ارزهای خود را به دلار متصل کردند.
از سال 2000، چین در تلاش است تا استفاده از واحد پول خود، یوان را بینالمللی کند. این تلاش اخیراً با تجمع کشورهای ناتو در سمت اوکراین، اعمال تحریمهای بیسابقه علیه روسیه و همبستگی عمومی با تایوان، قوت گرفته است.