loader image

جستجو

Peaceful authoritarians

فارن پالیسی:
اقتدارگرایان صلح‌طلب

مرکز مطالعات سورین

چکیده

نشریه «فارن پالیسی» نوشت: اقتدارگراها به خاطر صرف منابع برای سرمایه‌گذاری‌های صلح‌آمیز با نتایج نامشخص شناخته نمی‌شوند، آن‌ها بر روی هنجارهای حکمرانی تمرکز نمی‌کنند، بلکه اغلب به تحکیم قدرت و جایگاه اقتدارگرایان دیگر راضی می‌شوند.

فهرست مطالب

به‌گزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه فارن پالیسی در گزارشی به‌قلم «چستر کراکر» به موضوع اقتدارگرایان صلح‌طلب پرداخت و عنوان کرد: رویکرد معمول دولت‌های اقتدارگرا در درگیری‌های خارج از مرزهایشان، انتخاب طرف‌های مختلف به‌شکل جانبدارانه و ارائه حمایت سیاسی خلاصه نمی‌شود .

بلکه آنان با قدرت دیپلماتیک و نیروی نظامی یا با سعی در متوقف کردن درگیری‌ها و در عین حال همکاری برای به هم زدن موقعیت و شکل دادن به نتایج احتمالی نیز اقدامات خود را انجام می‌دهند.

روسیه مثال بارز این موضوع است که همه این اقدامات را انجام داده است.

اقتدارگراها به خاطر صرف منابع برای سرمایه‌گذاری‌های صلح‌آمیز با نتایج نامشخص شناخته نمی‌شوند.

آن‌ها بر روی هنجارهای حکمرانی تمرکز نمی‌کنند، بلکه اغلب به تحکیم قدرت و جایگاه اقتدارگرایان دیگر راضی می‌شوند.

با این حال به نظر می‌رسد که این الگو در حال تغییر است. امروزه شاهد هستیم که تعدادی از دولت‌های مستبد یا نیمه اقتدارگرا درگیر میانجی‌گری و مدیریت تعارض‌های دیپلماتیک هستند.

چین میان ایران و عربستان میانجیگری کرده است. قطر مذاکرات بین اسرائیل و حماس را رهبری کرده و ترکیه نیز همین کار را بین روسیه و اوکراین انجام داده است که منجر به قرارداد غلات دریای سیاه شد که سال گذشته لغو شد.

در تلاش برای مدیریت شدید درگیری، روسیه تلاش کرد تا مناقشه قره‌باغ کوهستانی را متوقف کند و در سال 2020 نیروهای حافظ صلح را اعزام کرد، اما زمانی که نیروهای آذربایجان سه سال بعد اقدام قاطعی برای تصرف منطقه مورد مناقشه انجام دادند، کنار کشید.

چنین فعالیت‌هایی تا قبل از امروز تنها توسط طیف وسیعی از دموکراسی‎ها و شبه دموکراسی، دولت‌های نظامی، دولت‌های تک‌حزبی ‌‌‌‌ریاست‌جمهوری و سلطنت‌ها دنبال می‎شد.

این موج برای برقراری صلح اقتدارگرا کمتر از آنچه که شایسته است مورد توجه قرار می‌گیرد. دولت‌های مستبد امروزه با این اقدام، دیپلماسی صلح‌جویانه کشورهای غربی را زیر سؤال می‌برند،

ابتکارات غربی را مسدود یا کم‌رنگ می‌کنند و غرب را در دستور کار صلح جهانی به چالش می‌کشند.

بارزترین تأثیر آن دو قطبی شدن جهانی بوده است که حتی باعث ایجاد بن‌بست در شورای امنیت سازمان ملل و اختلافات آشکار در اصول نظم جهانی است.

ظهور صلح‌طلبی اقتدارگرایانه پاسخی به مفاهیم غربی از مدیریت مناقشه است و توانایی سازمان‌های غیردولتی را در راستای گفت‌وگو و آشتی در مناطق جنگ‌زده به چالش می‌کشد.

دولت آمریکا این امر را با اتخاذ استانداردهای دوگانه در مورد حمایت از غیرنظامیان و قوانین حقوق بشر به‌صورت متناقض در اوکراین و غزه بسیار آشکارتر کرده است.

با این حال، موج‌های اقتدارگرا همانطور که در حکومت نظامی مصر، سلطنت قطر، لیبی، یمن و سوریه دیده می‌شود، همیشه مؤثر یا منسجم نیستند. این درگیری‌ها اغلب شامل احزاب محلی با سلاح‌های مختلف و گزینه‌های محدود می‌شود.

دولت‌های اقتدارگرا اغلب دارای وحدت درونی فرماندهی و انسجام سیاسی هستند و به آن‌ها اجازه می‌دهد بر روی دستیابی به ثبات و ایجاد زمینه‌های مطلوب برای منافع حکومتشان تمرکز کنند.

با این حال، رویکردهای آن‌ها در قبال درگیری‌ها ترکیبی است، برخی از آن‌ها بر روی یک شریک قابل اعتماد برای مدیریت درگیری خارجی تمرکز می‌کنند، در حالی که هدف برخی دیگر حمایت از طرف‌های جناحی مانند بهره‌برداری از منابع طبیعی یا مسدود کردن دولت‌های رقیب است.

حل‌وفصل موضوع از طریق مذاکرات ممکن است در اولویت نباشد و اقتدارگرایان رقیب ممکن است ‌به‌دنبال تحمیل نتایج مطلوب به کشور و رقابت با قدرت‌های خارجی از طریق حمایت نظامی و سیاسی باشند، اما با این وجود کماکان این دولت‌ها در صورت وجود یک منفعت مشترک کلی (براندازی هژمونی غرب) از طریق مذاکرات نیز پیش می‌روند.

جناح‌های نظامی سودان باعث تفرقه و جذب اقتدارگرایان خارجی می‌شوند

. عربستانی‌ها و آمریکایی‌ها میزبان تلاش‌های صلح هستند، اما رهبران نظامی سودان از حمایت گسترده کشورهای مستبد برخوردارند.

نیروهای پشتیبانی تحت نظارت خلیفه حفتر لیبی، حکومت دبی، روس‌ها، امارات و کشورهای همسایه متحد هستند. این وضعیت پتانسیل سازمان‌های بین‌المللی را برای ایفای نقش خود در برقراری صلح تضعیف می‌کند.

حال برای درک دقیق‌تری اقتدارگرایی باید به تاریخ نگاه کنیم؛ در سال 1905، تئودور روزولت به‌طور غیرمستقیم روسیه تزاری و ژاپن امپراتوری را برای پایان دادن به یک جنگ بسیار پرهزینه رهبری و مذاکرات را به طرف‌های درگیر واگذار کرد.

او هرگز شخصاً از میز کنفرانس در پورتسموث، نیوهمپشایر بازدید نکرد، اما فعالانه با دولت‌های مربوطه ارتباط برقرار کرد و در واقع، اهرم‌های فشاری را از دولت‌های مستبد و دموکراتیک به‌طور یکسان وام گرفت، در حالی که رویکردهای جایگزین را مسدود می‌کرد.

چنین شاهکاری به این انسان نیاز داشت که سیاست دو حکومت استبدادی را هدایت کند.

در دهه‌های 1980 و 1990 نیز آمریکا با وام گرفتن قدرت شوروی و چندیدن حکومت استبدادی دیگر توانست تا برقراری صلح را در آفریقای جنوبی تضمین کند و این موضوع بسیار مهمی است.

این یک روش جدید در عملکرد صلح‌سازی نیست، بلکه می‌تواند در عصری که هم‌سویی‌های متعددی با هم تداخل دارند، رایج‌تر شود، جایی که دولت‌های دیگر در برخی مسائل شریک هستند و در برخی دیگر موانع دردسرساز هستند.

برای این اقدامات نیاز است تا تمام دولت‌ها اختیارات و تمایلات خود را برای ایجاد صلح بدون در نظرگرفتن شکل حکومت به‌کار بگیرند و این استانداردهای دوگانه را با تعامل و تقابل آشکار از بین ببرند.