بهگزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه جروزالم استراتژیک تربیون در مطلب خود بهقلم «رایان هاس» نوشت: چهره استراتژیک آسیا در سالهای اخیر بهطور قابلتوجهی تغییر کرده است.
آمریکا دیگر مانند نیمه آخر قرن بیستم و دهه اول این قرن، قدرت نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی غالبی در سراسر منطقه ندارد.
چین بهطور فعال با رهبری آمریکا به رقابت میپردازد و تلاش میکند تا آنچه را که بهعنوان جایگاه طبیعی خود بهعنوان قدرت پیشرو در منطقه میداند، احیا کند.
دستیابی چین به رهبری بر اساس صعود اقتصادی و تلاش چین برای رهبری در آسیا با بدتر شدن روابط آمریکا و چین آشکارتر شده است.
پکن برای دستیابی به اهداف خود صبر و قدرت بیشتری در برابر اصطکاک با آمریکا و سایر کشورهای منطقه نشان داده است.
این امر با نظامیسازی جزایر مصنوعیاش در دریای چین جنوبی، اقدامات تنبیهی این کشور علیه کره جنوبی و مجازاتهای پکن در قبال استرالیا در پی درخواستهای کانبرا برای تحقیق در مورد این موضوع، کاملاً آشکار شده است.
از طرف دیگر، پکن پیشنهادات خود را به کشورهای منطقه افزایش داده است.
رهبران چین برای پر کردن خلاء ایجادشده توسط آمریکا، در نقش رهبری سنتی خود برای ارتقای یکپارچگی اقتصادی منطقهای تلاش کردهاند.
در سالهایی که پرزیدنت ترامپ بهطور یکجانبه آمریکا را از شراکت ترانس پاسیفیک خارج کرد، چین به پایان خط مشارکت اقتصادی جامع منطقهای کمک کرده است، توافقی که نزدیک به 30 درصد از جمعیت جهان و سهم مشابهی از تولید ناخالص داخلی جهانی را پوشش میدهد.
چین همچنین تمایل خود را برای پیوستن به مشارکت جامع و مترقی ترانس پاسیفیک و همچنین توافقنامه مشارکت اقتصاد دیجیتال نشان داده است.
از طرف دیگر، مسئله هند وجود دارد، هند با توجه به جغرافیای حیاتی خود، باعث میشود ترس پکن از محاصرهاش با توجه به روابط رو به رشد آمریکا و هند تشدید شود.
چین بزرگترین واردکننده نفت در جهان است و تقریباً نیمی از واردات سوخت چین از منطقه خلیجفارس است.
از هفت نقطه کلیدی جهان برای حملونقل نفت، سهنقطه در مناطق اطراف اقیانوس هند است. از اینرو، چین در صورت درگیری یا تشدید قابلتوجه تنشها با آمریکا یا شرکای آن، نسبت به قطع ارتباط با تأمینکنندگان اصلی نفت خود در یکی از این نقاط خفقانی بسیار آسیبپذیر است.
این آسیبپذیری، تفکر استراتژیک چین را نسبت به قابلیتهای بهبودیافته در راستای کاهش یا شکست تلاشهای آمریکا و هند و جلوگیری از تجارت آنان، متمرکز کرده است.
با این حال، قابلتوجه است که روابط چین با هند، در کنار تلاشهای این کشور برای سختتر کردن خود در برابر خطر قطع خطوط ارتباطی دریایی کلیدیاش، بدتر شده است؛
در حالی که کاهش روابط بین پکن و دهلینو بهطور قابلتوجهی مرهون خشونت در امتداد مرز مشترک آنها است، این کاهش روابط و بالارفتن تنش نیز با افزایش بیاعتمادی و احتیاط نسبت به اهداف استراتژیک یکدیگر تقویت شده است.
در پاسخ به این خطرات، چین روابط نزدیکتری را با همه همسایگان خود از جمله روسیه آغاز کرده تا با تلاش برای به دست آوردن اهرم فشار، بتواند در معاملات با هند دست برتر را دارا باشد؛
در طرف دیگر نیز دهلینو بهطور مشابه در حمایت از آسیای چهارگانه (استرالیا، هند، ژاپن و آمریکا) پرانرژیتر و قویتر عمل کرده؛
«مودی» -نخستوزیر هند- نیز روابط عمیقی با اقتصادهای پیشرفته از جمله از طریق گروه هفت (جی-7) دارد؛
مودی همچنین روابط عملکردی خود را با مسکو حفظ کرده و در مقابل فشار اروپاییها و آمریکاییها را برای دوری جستن از روسیه پس از تهاجم این کشور به اوکراین، نادیده گرفته است.
چین آشکارا در حال افزایش نیروی نظامی عظیمی در زمان صلح است، اما با این حال نمیتوان گفت که این نیروی نظامی و حجم روابط استراتژیک خوب چین باعث قدرت و تسلط بر منطقه شود.
اولین دلیلی که ممکن است چین در به دست آوردن قدرت شکست بخورد صفحات تاریخ است؛ تلاشهای فرانسه در زمان لوئی چهاردهم و ناپلئون بناپارت دفع شد.
آلمان در دو جنگ جهانی شکست خورد. تلاش ژاپن برای تسلط بر آسیا با تسلیم مطلق به پایان رسید.
رهبران چین بهعنوان ناظران مشتاق تاریخ، باید با خطراتی دست و پنجه نرم کنند که نتایج غیرقابل پیشبینی بسیاری همراه خود دارا است.
دلیل دوم این است که چین با بحثبرانگیزترین جغرافیای استراتژیک در بین هر قدرت بزرگی در جهان امروز مواجه است.
پکن توسط قدرتهای بسیار توانایی احاطه شده است. بسیاری از همسایگان چین در حال تقویت خود و ایجاد تعادل در برابر قدرت چین هستند، آمریکا چنین تلاشهایی را تشویق میکند و تواناییهای خود را به اینگونه اقدامات اضافه میکند.
دلیل سوم این است که هیچ کشور دیگری در آسیا آرزوی بازگشت به نظم چین محور را ندارد و مردم نگاه مثبتی به رهبری چین ندارند؛
هویت ملی بسیاری از کشورهای منطقه به دلیل تمایز آنها از ملت چین و عدم تمایل آنها به انطباق با طرحهای منطقهای چین شکل میگیرد.
درست که قدرت نظامی همچنان برای درک قدرت در منطقه مهم خواهد بود، اما ترجیحات جمعیت آسیا نیز بر روابط منطقه و قدرتهای بزرگ تأثیر میگذارد؛
در پایان قطعاً قوترین قدرت، هر کشور یا گروهی از کشورها است که بهترین نتایج را داشته باشند و بیشترین تلاش را برای بهبود زندگی شهروندان انجام دهند.