بهگزارش مرکز مطالعات سورین، خبرگزاری بلومبرگ در یادداشت خود بهقلم «نایل فرگوسن» نوشت: مانند جنگهای جهانی، جنگ سرد مجموعهای از درگیریها بود. آنچه در ویتنام اتفاق افتاد، ارتباط چندانی با آنچه در غرب آسیا یا جنوب آفریقا اتفاق افتاد نداشت.
جدای از این واقعیت که هر دو ابرقدرت در هر جنگ سگهایی داشتند که آنها را مسلح و تأمین مالی میکردند و با تبدیل آنها به جنگهای نیابتی، درگیریهای محلی را گسترش میدادند و طولانی میکردند.
این درگیریهای بزرگ پدیدههای غالب قرن بیستم بودند که تقریباً در همهجا زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را متحول کردند.
اما در زمانهای اخیر اهمیت آنها تا حدودی در ذهن اکثریت کمرنگ شده است. اغراق نیست اگر بگوییم که در دوران جنگ بین سالهای 1991 تا 2018 یا بهعبارتدیگر، دوره بین جنگ سرد اول و جنگ سرد دوم، بسیاری از اقتصاددانان و سیاستگذاران علاقه خود را به جنگ از دست دادند.
ازآنجاییکه جنگهای دوران بین جنگ سرد اول و جنگ سرد دوم نسبتاً کوچک بودند (بوسنی، افغانستان، عراق)، که بیشتر شبیه عملیاتهای پلیس استعماری بود، فراموش کردیم که جنگ ثابتترین محرک تاریخ برای تورم، بدهیها و حتی قحطی است.
رویدادهای امسال به ما یادآوری کرده است که در موارد درگیری قدرتهای بزرگ، چه چیزی درخطر است. جنگ در اوکراین واجد شرایط است، زیرا هنوز روسیه بهوضوح و بهاندازه کافی قدرت بزرگی است که اگر کمکهای مالی، نظامی و تکنولوژیکی گسترده به اوکراین از سوی آمریکا، اتحادیه اروپا و سایر کشورها نبود، احتمالاً تابهحال به اهداف الحاقی خود میرسید.
کشورهای مرتبط این جنگ بزرگ است که هم با تلفات و هم هزینهها مورد اندازهگیری قرار میگیرد.
دو نکته کلی بهویژه قابلتوجه است. اول، جنگها نقش بسیار چشمگیری در تاریخ انتظارات تورمی ایفا کردهاند.
به لطف کار عالی و تاریخی بانک انگلستان، میتوانیم تاریخ انتظارات تورمی بریتانیا را تا اواخر قرن هفدهم ردیابی کنیم. قلههای تورمی در انتظارات کوتاهمدت تقریباً همگی با جنگها همسو هستند (معمولاً سالهایی که خوب پیش نمیرفتند): 1709 (جنگ جانشینی اسپانیا)؛ 1757 (جنگ هفتساله)؛ 1800 (جنگهای ناپلئون)؛ 1917 (جنگ جهانی اول)؛ 1940 (جنگ جهانی دوم). حرکت صعودی در سال 1975 استثناست.
دوم، جنگها اغلب عامل ناپیوستگی در تاریخ نرخ بهره بودهاند. همانطور که اشملزینگ استدلال کرده است، کاهش بلندمدت فرا سکولار در نرخهای بهره اسمی و واقعی وجود داشته که به دوره پس از طاعون سیاه قرن چهاردهم (احتمالاً بزرگترین بیماری همهگیر در تاریخ) برمیگردد. شکستهای عمده درروند نزولی تقریباً همگی با جنگها مرتبط بودند، بهویژه جنگهایی که موجودی سرمایه را از بین بردند و پولیسازی بدهی را ایجاد کردند.
چیزی که نگرانکننده است، استراتژی جدید امنیت ملی دولت بایدن هریس است که هفته گذشته با تأخیر منتشر شد.
نویسندگان، که احتمالاً توسط جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی رهبری میشوند، مینویسند: ما به دنبال درگیری یا جنگ سرد جدید نیستیم. آنها سپس به ترسیم یک استراتژی جنگ سرد غیرقابلانکار ادامه میدهند.
همانطور که آنها میگویند، دوران پس از جنگ سرد بهطور قطعی به پایان رسیده و رقابتی بین قدرتهای بزرگ برای شکل دادن به آنچه در آینده خواهد آمد، در جریان است. بهعبارتدیگر، جنگ سرد دوم آغازشده است؛ البته بهجز نام رسمی آن.