loader image

جستجو

America's oldest ally

نشنال اینترست:
قدیمی‌ترین متحد آمریکا

مرکز مطالعات سورین

چکیده

روزنامه «نشنال اینترست» در یادداشت خود به بررسی قدیمی‌ترین متحد آمریکا پرداخت و تاکید کرد: از دیرباز این منافع ملی فرانسه است و نه آرمان‌گرایی بلندمرتبه که سیاست خارجی را هدایت کرده است، از جمله اتکای این کشور به قدرت نظامی آمریکا.

فهرست مطالب

به‌گزارش مرکز مطالعات سورین، روزنامه نشنال اینترست در یادداشت خود به‌قلم «لئون هاردار» نوشت: فرانسه از دیرباز به‌عنوان قدیمی‌ترین متحد آمریکا مورد تجلیل قرار می‌گرفت و به سال 1778 بازمی‌گردد که سلطنت فرانسه استقلال آمریکا را به رسمیت شناخت.

در طول جنگ انقلابی آمریکا که برای پیروزی آمریکا بسیار مهم بود، کمک‌های نظامی و اقتصادی ارائه کرد. نماد این دوستی طولانی و ظاهراً قوی فرانسوی-آمریکایی، مارکی لافایت، اشراف فرانسوی بود که در جنگ شرکت کرد.

او در چندین نبرد، از جمله در محاصره یورک تاون، فرماندهی نیروهای آمریکایی را بر عهده داشت و به‌عنوان قهرمان ملی آمریکا شناخته می‌شود که در سال 2002 توسط کنگره شهروندی افتخاری اعطا شد.

با این حال، آمریکا هم به‌عنوان یک مستعمره و هم به‌عنوان یک کشور مستقل، در نهایت به پنج جنگ با فرانسه، از جمله جنگ فرانسه و هند، دست خواهد یافت.

فرانسه خود تلاش کرد مکزیک را در دهه 1860 فتح کند و واشنگتن را تشویق کرد تا برای جلوگیری از چنین اتفاقی مداخله کند.

به‌نوعی و برخلاف افسانه‌هایی که طرفداران آمریکایی مرتکب شدند، انگیزه اصلی کمک فرانسه در دوران انقلاب هیچ ربطی به آرمان‌های مشترک نداشت.

در واقع، این منافع ملی فرانسه بود، نه تمایل رئیس‌جمهور وودرو ویلسون برای «ایمن کردن جهان برای دموکراسی» که پاریس را به کشاندن آمریکا به جنگ بزرگ سوق داد.

با تشویق نخست‌وزیر فرانسه ژرژ کلمانسو به تحمیل توافق‌نامه تحقیرآمیز تسلیم آلمان که به کاشت بذر جنگ جهانی بعدی کمک کرد، پایان یافت.

همان‌طور که مورخ «مایکل نیبرگ» پیشنهاد می‌کند، استراتژی اروپای آمریکا پس از جنگ جهانی اول مبتنی بر ایمان به ارتش فرانسه بود.

قرار بود قدرت آن مانع از تسلط آلمان بر این قاره شود که منعکس‌کننده این فرض در واشنگتن بود که فرانسه به‌عنوان موانی محافظ برای آمریکا در برابر درگیری‌ها در دنیای قدیم عمل می‌کند.

در عوض، آتش‌بس نظامی ناگهانی فرانسه با آلمان نازی در سال 1940 که متحد بریتانیایی‌اش را منزوی کرد، آمریکا را مجبور کرد تا پس از کشاندن بار دیگر به جنگ دیگری در اروپا، موازنه قوا را در اروپا دوباره برقرار کند.

بر کسی پوشیده نبود که دولت فرانکلین روزولت که به‌رغم تمایلات طرفدار نازی‌ها به همکاری با دولت ویشی ادامه داد، اعتماد بسیار کمی به شارل دوگل، چهره مقاومت فرانسوی داشت.

آمریکایی‌ها به‌درستی گمان داشتند که دوگل تلاش خواهد کرد تا امپراتوری رو به زوال فرانسه را بازسازی کند و منافع جهانی آمریکا را پس از جنگ به چالش بکشد.

در واقع، در بسیاری از دوران جنگ سرد، منافع فرانسه با منافع آمریکا که به عقیده دوگل، قصد تشکیل یک مجتمع اروپایی با شوروی و در عین حال به حاشیه راندن فرانسه و اروپای غربی را داشت، برخورد کرد.

پس از بحران سوئز در سال 1956 که طی آن آمریکایی‌ها فرانسوی‌ها و متحدان بریتانیایی آن‌ها را مجبور به خروج نیروهای نظامی خود از مصر و بازگشت ژنرال دوگل به قدرت کردند، تنش‌ها بین پاریس و واشنگتن افزایش یافت.

سیاست خارجی فرانسه، با نام مستعار گولیسم، منجر به تصمیم‌گیری برای حذف تمام نیروهای مسلح فرانسه از فرماندهی نظامی یکپارچه سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در سال 1966 شد.

اما گولیسم، به‌عنوان یک سیاست خارجی منسجم، چیزی جز خیال‌بافی از سوی ژنرال قدیمی نبود. او خیال‌پردازی می‌کرد که شوروی را به یک کنفدراسیون اروپایی بکشاند و اروپا به‌عنوان واسطه بین واشنگتن و مسکو عمل کند.

او بریتانیا را که به‌عنوان یکی از اعضای جامعه اروپایی می‌پنداشت، رد کرد و سعی کرد با دور کردن فرانسوی‌ها از اسرائیل، حمایت اعراب را جلب کند.

اما آمریکایی‌ها برای مدیریت روابط خود با شوروی به کمک فرانسه نیازی نداشتند، در حالی که تحریم نفتی غرب‌آسیا در سال 1973 وابستگی مستمر پاریس به حضور نظامی آمریکا در حیاط‌خلوت استراتژیک فرانسه را نشان داد.

این واقعیت محصول سیاست خارجی فرانسه پس از گاولیسم بود: ادعای «استقلال» خود از آمریکا در حالی که اذعان داشت که منافع امنیت ملی آن مستلزم حفظ اتحاد با واشنگتن است.

از این رو باید روی ماشین نظامی عظیم آمریکا حساب کرد که در طوفان صحرا و همچنین در مبارزات نظامی علیه صربستان در طول جنگ‌های بالکان تفاوت ایجاد کرد.

فرانسوی‌ها می‌توانند در حالی که همبرگر آمریکایی را گاز می‌زنند، کروسانت بخورند.

یکی از نمونه‌های اصلی این رویکرد فرانسه، استراتژی آن پس از جنگ سرد در منطقه شام ​​و شمال آفریقا بوده است، جایی که فرانسه نیاز به تأمین منافع اصلی ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک داشت.

این شامل دسترسی فرانسه به منابع انرژی در منطقه، تهدید تروریسم، چالش یک ایران هسته‌ای شده بود که سلاح‌های کشتارجمعی احتمالی آن تهدیدی مستقیم برای جنوب اروپا خواهد بود و همه این‌ها بدون اشاره به لزوم برخورد با جریان مهاجران مسلمان از آن نقطه از جهان است.

در هر صورت، جنگ، تنها وابستگی اروپا به قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا در مهار تجاوز و حفظ ثبات در اروپا را برجسته کرد.

این امر، نقش رهبری آمریکا در ناتو را تقویت کرده است و با جایگزینی آمریکا به‌جای روسیه به‌عنوان بزرگ‌ترین تأمین‌کننده گاز طبیعی اروپا، فرانسوی‌ها و اروپایی‌ها برای به چالش کشیدن تصمیم دولت بایدن مبنی بر اعطای یارانه به خودروهای برقی و سایر انواع تولید مستقر در آمریکا مشکل پیدا کرده‌اند.

به همین ترتیب، نمونه دیگری از روشی که تغییر موازنه ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک باعث تضعیف دست فرانسه شده است، تصمیم آمریکا برای دنبال کردن یک توافقنامه همکاری فناوری با بریتانیا و استرالیا بوده است، اقدامی که قرارداد زیردریایی فرانسوی با استرالیایی‌ها را از بین برد.

پاریس شکایت کرد و سفیر خود را از واشنگتن فراخواند، اما فرانسوی‌ها عملاً نمی‌توانستند این تصمیم را تغییر دهند.

از دیرباز این منافع ملی بوده است و نه آرمان‌گرایی بلندمرتبه که سیاست خارجی فرانسه را هدایت کرده است، از جمله اتکای این کشور به قدرت نظامی آمریکا.