بهگزارش مرکز مطالعات سورین، نشنال اینترست در یادداشت تازه خود بهقلم «علیرضا احمدی» نوشت: آمریکا، اتحادیه اروپا و بسیاری از کشورهای غربی در واکنش به حمله روسیه به اوکراین تحریمهای فزایندهای را علیه اقتصاد این کشور و موسسات مالی آن اعمال کردهاند.
این تحریمها بر خلاف تحریمهای هدفمند سالهای گذشته بوده و مشخصا دامنه گستردهای را در بر میگیرند. در حالی که بیشتر مباحث عمدتا متمرکز بر سوئیفت شده بود، اما طیف وسیعی از اقدامات محدودکنندهای بر علیه روابط تجاری روسیه با جهان وضع شدهاند که تاثیر متحولکنندهای را در زمینه تحریمها علیه قدرت مالی دولتی دارند.
این تصور که محدودیتهای سوئیفت، «یک سلاح هستهای مالی» برای تحریمهاست، عمدتا سوتفاهمی است که از تاثیر قطع ارتباط سوئیفت با ایران ناشی شده است. سه دور اقدامات محدودکننده اروپایی از جمله تحریمهای سوئیفت به صورت مستقل از سال2010 تا 2013 علیه جامعه خدمات مالی ایران اعمال شد و در پی آن بود که رابطه این جامعه با نظام بانکی جهان قطع شد. اما این یک اقدام مجزا از چیزهای دیگر نبود، بلکه اوج کارزاری به مدت یک دهه علیه روابط بانکی ایران با جهان بود.
گذشته از هر چیز، سوئیفت یک خدمات پیامرسانی است و حتی خدمات مربوط به تسویه حساب را نیز انجام نمیدهد.
حذف بانکهای روسیه در سطحی که با ایران انجام شد، مستلزم کارزاری گستردهتر و جامعتر علیه بانک مرکزی و حسابهای بانکهای کارگذار خارجی روسی است؛ یعنی حسابهای بانکی که نهادهای مالی با یکدیگر دارند. به نظر میرسد که برخی از این اقدامات حالا در دست اقدام هستند. قابل ذکر است که این اقدامات تاثیرات منفی گستردهای بر زندگی مردم روسیه خواهد گذاشت. همچنین، این اقدامات میتوانند پیامدهای سیستماتیک و غیرقابل پیشبینی در داخل روسیه داشته باشند که لزوما در جهت مورد نظر کشورهای تحریمکننده نباشند.
واشنگتن بیش از پیش شیفته سلاح تحریم شده است. اعضای کنگره و کارشناسان اندیشکدهها حالا به نحو فزایندهای تحریمهای تهاجمی را به عنوان بخشی از راهحل پیشنهادی خود برای هر مشکلی در سیاست خارجی در نظر میگیرند. صرفنظر از اثربخشی تحریمها، توانایی آنها در اصلاح سیاست کشورهای هدف، آسانی به کارگیری آنها و ظرفیتشان برای وارد آوردن صدمات اقتصادی، باعث شده تا تحریمها بخش کلیدی هر بعدی از سیاست خارجی آمریکا شوند.
نکته روشن این است که تحریمها در زمینه جهانیسازی، نوعی طرد شدن از نظم اقتصاد بینالمللی جهانی است که کشورهای غربی خود را صاحبخانه قانونی آن میدانند. موسسات مالی بزرگ فقط نهادهای غیر سیاسی سودجو نیستند، بلکه در حال حاضر، ابزارهای کلیدی برای پیش بردن جاهطلبیهای قدرت غرب یا حتی واشنگتن هستند که احتمالا در عرصهای گسترده از مجموعه اهداف علیه تعدادی از کشورهای نوظهور و حتی به نحوی تهاجمیتر نیز به کار گرفته خواهند شد.
سختترین بخش از غلبه بر این سیستم غربمحور، احتمالا غلبه بر دلار آمریکا باشد. همچنان که بسیاری از افراد خاطرنشان کردهاند، فقط یک بار در تاریخ جهان بوده که اندوخته ارزی جهانی جابجا شده است.
این واقعیت که فدرال رزرو دلار آمریکا را کنترل میکند، به این معناست که ظرفیت تقریبا بیپایانی برای عرضه نقدینگی دارد. دلار آمریکا به عنوان اندوخته ارزی جهانی نقش یک پناهگاه امن را دارد و این بدان معناست که دولتها، موسسات و بانکها در مواقعی نامشخص به آن هجوم میبرند.
در بحران جهانی که ناشی از سوءمدیریت مالی و کاپیتالیسم باندهای حکومتی آن است، نقش محوری دلار در امور جهانی تقویت میشود و موقعیت آمریکا در برابر اقتصادهای مهم ارتقا مییابد.
عصر جدید رقابت بین قدرتهای بزرگ بدین معناست که متمرکز شدن قدرت اقتصادی در دست غرب، دیگر برای بسیاری از کشورها قابل تحمل نیست. در نهایت، موضوع این نیست که از چه الگوهای موجودی میتوان برای کند کردن زمامداری مالی استفاده کرد، بلکه مسئله این است که نتیجه اقدامات مصمم و هماهنگ دشمنان ژئوپلیتیک آمریکا و حتی بسیاری از متحدان ناامید از آن چه خواهد بود، زیرا آنها به نحو فزایندهای متقاعد شدهاند به خاطر حق حاکمیت اقتصادی خود یا به عنوان امر ضروری برای امنیت ملی خودشان، باید سلاح تحریمهای این کشور را از کار بیندازند.