بهگزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه آنهرد در یادداشتی بهقلم «فلیپ کانلیف» نوشت: اگرچه پیش از این درباره اروپای «چندکاره» صحبت شده، اما آنچه مهم است، پیوند ژئوپلیتیکی است که اتحادیه اروپا اکنون در آن قرار گرفته است.
ورود سریع به اوکراین و مولداوی و تعهد اتحادیه اروپا به اوکراین با یک نشست بداهه وزیران امور خارجه در کییف تأیید شد.
با این حال، ورود سریع اوکراین میتواند نشان دهد که توسعه اتحادیه اروپا از دهه 2010 تا چه حد متوقف شده است.
بهطوری که کشورهای مشتاق عضو یوگسلاوی سابق اکنون مجبورند تحقیر دیدن اوکراین در مسیر عضویت را تحمل کنند، حتی در شرایطی که دیگر از این صف انتظار خسته شدهاند.
این دشواری جذب، به خاطر کشورهای فقیر و ناکارآمد بوسنی و هرزگوین، کوزوو، آلبانی، مونته نگرو و صربستان است که مانع گسترش اتحادیه اروپا در منطقه شده است.
اتحادیه اروپا نیز همچنین شامل گروهی سرکش از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، مانند لهستان، مجارستان و اسلواکی است که بهطور مداوم با دستورات بروکسل در تضاد بودهاند.
جایگاه برابری که این سرکشان شرقی با همتایان غربی خود به اشتراک میگذارند، به آنها قدرت خرابکاری قابلتوجهی در ساختارهای اتحادیه اروپا میدهد.
اکنون اتحادیه اروپا در تلاش است تا با عضویت کشورها در چندین حلقه متحدالمرکز، پراکنده شوند و سپس در اطراف یک هسته متراکم شامل شنگن و منطقه یورو قرار بگیرند.
بعدها این امر به بیرونیترین لایه از کشورهایی که در یک «جامعه سیاسی اروپایی» قرار دارند منتقل میشود.
کانون اتحادیه اروپا با مدل پیشنهادی جدید «عضویت لایهای» بسیاری از مشکلات سیاسی را برای کشورهای اصلی اتحادیه حل میکند.
این «عضویت لایهای» این اجازه را به اتحادیه میدهد که اوکراین و بالکان را بدون هزینههای اقتصادی و سیاسی اعطای حقوق معادل دولتهای بالقوه، جذب کند.
شاید مهمتر از آن، دورنمای عضویت لایهای، به پاریس و برلین این امکان را میدهد که در آینده عضویت رقبای شرقی را کاهش دهند و در عین حال آنها را در اتحادیه نگه دارند.
در نتیجه مجازات «دولتهای سرکش» را فراهم میآورند و در عین حال از ناهنجاری اخراج آنها اجتناب میکنند.
این پیشنهاد میتواند بهراحتی بهعنوان توطئه فرانسه و آلمان برای تقویت اتحاد دوجانبه خود و در عین حال از بین بردن تیم ناهمخوان اتحادیه تلقی شود.
در صورت اجرای این طرح، این مدل جدید نهتنها جذابیت اتحادیه را برای کشورهای متقاضی کاهش خواهد داد، بلکه مزایای عضویت برای کشورهای عضو موجود را نیز کمرنگ خواهد کرد.
اگرچه مسیر کنونی الحاق به اتحادیه اروپا تحقیرآمیز و پرپیچ و خم است، اما حداقل در پایان، امکان رستگاری عضویت کامل را فراهم میکند و باعث ارتقای چشمگیر آن کشور میشود، اما باوجود این طرح لایهای جذابیت و کارآمدی عضویت دیگر معنایی ندارد.
اکنون سؤال این است که آیا میتوانیم از این دوره جدید با عنوان «ادغام متمایز»، برای تجزیه اتحادیه و ایجاد دولتهای ملی مستقل استفاده کنیم و در ادامه آیا میتوانیم این کار را بدون توسعهطلبی مستبد ناپلئونی یا اقتدارگرایی کشورهای قدرتمند انجام دهیم؟
مطمئناً ایده جذب عضو غیراصلی توسط اتحادی انسجام آن را تهدید میکند و پایان امپراتوری پستمدرن اروپا اکنون در دوردستها دیده میشود.
چالشی که برای دموکراتها وجود دارد این است؛ آیا میتوانیم اتحادیه را به سمت نابودی آن تسریع کنیم تا بتوانیم زودتر شکوفایی کشورهای مستقل را نظاره کنیم؟!