جورج دبلیو بوش بعد از حملات یازده سپتامبر اعلام کرد؛ کشورهای ضعیف به همان اندازه کشورهای قدرتمند برای منافع ملی آمریکا خطری بزرگ هستند و به این صورت بود که واشنگتن دو دهه مبارزه با تروریسم را شروع کرد. دهه آینده احتمالا اهمیت قدرتهای متوسط بیشتر خواهد شد و همچنان که رابرت کوهن نوشته؛ «رهبران این کشورها متوجه هستند که نمیتوانند به تنهایی فرد موثری باشند جز این که تاثیری سیستماتیک بر گروهی کوچک داشته باشند یا این که فردی موثر از طریق یک نهاد بینالمللی باشند.»
دلایل زیادی وجود دارد به نفع این گرایش که تاثیر مجموعه کشورهای رده پایین نادیده گرفته شود. میزان جمعیت، منابع ثروت، قدرت دیپلماتیک و نفوذ اقتصادی همگی شاخصهایی هستند که وضعیت یک کشور را در ردیف قدرت متوسط قرار میدهد و عواملی که نشان میدهند چگونه با آنها تعامل شود. این عوامل هستند که استراتژیهای سیاست خارجی را شکل میدهند اما با توجه به تحول و تکامل جنگافزارها، کشورهای کوچک با توانمندیهای پیچیده سایبری نظیر اسرائیل و تایوان میتوانند فراتر از وزن خود عمل کنند.
قدرتهای متوسط در جدال بین دموکراسی و کشورهای اقتدارگرا نقش حیاتی دارند. آمریکا و چین به عنوان رقیبان یکدیگر در یک رقابت دائمی قرار گرفتهاند و به دنبال ایجاد و تقویت اتحادها و ائتلافها هستند و در حالی که بسیاری از کشورها نسبت به قدرت فزاینده چین هشدار میدهند، اتکای اقتصادی به پکن واقعیتی است که بسیاری از آن استقبال میکنند و مجبورند به آن تن بدهند. بسیاری از قدرتهای متوسط نظیر اندونزی معتقدند که ذهنیت «جنگ سرد» است که میگوید کشورها باید بین چین و آمریکا یکی را انتخاب کنند و این ذهنیتی سازنده نیست. اما برخی از کشورها در حال حاضر طرف خود را انتخاب کردهاند.
سازمان همکاری شانگهای یا SCO در صحنه اقیانوسهای هند و آرام و تحت رهبری چین روسیه رشد مییابد و فرایند عضویت کامل ایران را تصویب کرده است. با وجود آن که این سازمان از 2001 وجود داشته اما به دلیل نداشتن گزندگی مورد انتقاد قرار میگرفت اما این سازمان با تغییر جهت پویایی خود به سمت منطقه اوراسیا وسیلهای مهم برای اعضایش شده است. در عین حال، آمریکا کواد، Quad، را دوباره تقویت کرده است. این یک بلوک غیررسمی متشکل از هند، استرالیا، ژاپن و آمریکا است که اخیرا واشنگتن برای برگزاری یک نشست حضوری میزبان رهبران این کشورها بوده است. کواد به نظر پکن یک ائتلاف ضد چینی است.
قدرتهای متوسطی که عضویت در این اتحادهای رسمی و غیررسمی دارند، نقش مهمی را در توازن قدرت بازی میکنند. عضویت ترکیه در ناتو را در نظر بگیرید. دیگر اعضای ناتو نگرانی خود را بابت اتکای روزافزون آنکارا به تجیهزات نظامی روسیه، حملات نظامی ترکیه در داخل روسیه و تهدیدهای رجب طیب اردوغان علیه سربازان آمریکایی همکار با نیروهای کرد بیان کردهاند. اما ترکیه با جمعیتی بالغ بر 84 میلیون نفر و برخوردار از ارتشی بزرگ و آموزش دیده، قدرتی متوسط است که میخواهد نقش مرکزی بیشتری را در امور بینالملل داشته باشد. آنکارا با تکیه بر نیروهای مزدور و پهپادهای مسلح در چندین منازعه مداخله کرده از لیبی گرفته تا ناگورنو قرهباغ در آذربایجان. رهبران ناتو مخالف همه این مداخلات بودهاند اما سعی کردهاند ترکیه را همچنان در این ائتلاف نگه دارند.
دیگر قدرتهای متوسط نظیر اوکراین فضای مانور کمتری دارند زیرا قدرتهای بزرگ آنها را تهدید میکنند یا این که حاکمیت آنها را نقض میکنند. اوکراین در منازعهاش با روسیه تکیه به حمایت غرب مخصوصا از ناحیه آمریکا و متحدانش دارد اما کیف محدودیتهای خود را نیز میداند. مدارکی وجود دارد حاکی از این که افراد حاضر در میان گردانهای داواطلب اوکراینی از افراطگرایی برتری سفیدپوستان و ایدئولوژی نئونازی تبعیت میکنند و برخی از آنها خارجیانی هستند که از برخی کشورهای غربی آمدهاند. این گردانهای داوطلب در اوج نبرد و جنگ با نیروهای طرفدار هوادار روسیه نیروی موثری بودند اما تجمع افراطیون در این جنگ و کسب تجربه باارزش جنگی باعث نگرانیهای امنیتی برای آمریکا شده است، کشوری که افراطگرایی راست تندرو در آنجا رو به رشد است.