بهگزارش مرکز مطالعات سورین، نشریه والدای روسیه در مقاله تازه خود بهقلم «ایوان زونکو» نوشت:روند کنونی دگرگونی سریع دنیای پسا دوقطبی را میتوان در سطوح مختلف ردیابی کرد. یکی از آنها تغییر رویکردها در حمایت اطلاعاتی از سیاست خارجی قدرتهای پیشرو است. چین در این زمینه پیشتاز بوده است.
برای مدت طولانی، انتظار میرفت که پس از ادغام چین با اقتصاد جهانی و افزایش استانداردهای زندگی جمعیت، آزادسازی نظام ناگزیر از سناریوی اروپای شرقی پیروی کند.
وقتی مشخص شد که پکن قصد ندارد توسعه مستقل را کنار بگذارد، تمرکز ادراکات غربی به سمت هشدار قرار گرفت. با شروع جنگ تجاری و جداسازی چین و آمریکا، غرب این موقعیت چین را بهعنوان یک تهدید به یک سلاح ژئوپلیتیک واقعی تبدیل کرده است.
خود چین یکی از اولین کشورهایی بود که متوجه شد که برنده شدن در یک بازی در زمین خارجی طبق قوانین دیگران غیرممکن است.
چین اکنون نه آنقدر تلاش میکند که در رقابت با حریفی که این قوانین را بازنویسی میکند موفق شود، بلکه تلاش میکند تا از فرصت بازی به روش خودش دفاع کند.
قوانین گفتمان سیاسی-اجتماعی است که در مقیاس جهانی هنوز عمدتاً در آمریکا ساخته میشود. تا زمانی که اکثر جهان به چین و تمام اقدامات چین درصحنه جهانی از دید غرب نگاه میکنند، ثبات سیستم ایجادشده در چین همیشه درخطر خواهد بود.
عصر پایان تاریخ: اشتیاق به قدرت نرم
چین تنها در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۹۰، پس از یک دهه انقلاب فرهنگی و اولین سالهای اصلاحات اقتصادی، بهعنوان یک بازیگر جدی به صحنه جهانی بازگشت.
آن زمان، زمان پایان جنگ سرد، فروپاشی نظام دوقطبی و پیروزی ساختار اقتصادی-اجتماعی غربی، شیوه زندگی و فرهنگ به معنای وسیع کلمه بود. مقاومت در برابر وسوسه کپی کردن همه آنها غیرممکن بود.
چین مقاومت نکرد، اگرچه رویدادهای ژوئن ۱۹۸۹، زمانی که مقامات پکن نظر مخالف خود را در مورد جنبش مردمی طرفدار دموکراسی ابراز کردند، تماسهای سیاسی با کشورهای غربی را پیچیده کرد.
بااینوجود، در طول دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، چین بهسرعت در حال غربگرایی بود. این موضوع نهتنها فناوریها، بلکه معانی که با ایجاد فضای اطلاعاتی و فرهنگی جهانی (به لطف تلویزیون ماهوارهای و بعداً اینترنت) و جهانیسازی نخبگان تشدید شد را نیز برمیگرفت.
در سطح مفاهیم سیاسی نیز وامگیری فعالی از دستاوردهای غربی وجود داشت.
در این دوره، مفهوم قدرت نرم به مد تبدیل شد. این ایده به آثار جوزف نای برمیگردد و موفقیت آمریکا درصحنه جهانی را ازنظر جذابیت فرهنگ تودهای آمریکایی و زندگی روزمره توضیح میدهد.
روشنفکران چینی سعی کردند رویکردهای قدرت نرم و میراث فرهنگی چین را که هزاران سال قدمت دارد و در مورد عظمت آن اعتقاد شدید وجود دارد، ترکیب کنند.
ساختار حاصل از این ترکیب، قدرت نرم فرهنگی را برای چند دهه مبنایی برای حرکت بیرونی چین شد.
چین با کمک قدرت نرم فرهنگی تلاش کرد تا جذابیت خود را در نظر خارجیها افزایش دهد و از این طریق ترویج سرمایه چینی را در خارج از کشور و همچنین حل مشکلات سیاست خارجی را با استفاده از روشهای غیرنظامی تسهیل کند.
به همین دلیل بود که مؤسسههای کنفوسیوس در سراسر جهان افتتاح شد و میلیونها رنمینبی صرف برنامههای بورسیه، تورهای مطبوعاتی، دورههای کارآموزی، المپیک و نمایشگاههای جهانی شد.
بااینحال، در اواخر دهه ۲۰۰۰ و اوایل دهه ۲۰۱۰، مشخص شد که قدرت نرم فرهنگی آنطور که پکن میخواست کارآمد نیست.
برخلاف احساس پایان تاریخ که مشخصه دهه ۱۹۹۰ بود، رقابت درصحنه جهانی از بین نرفته است. چین که به طرز ماهرانهای از فضای باز غرب استفاده میکرد، اما حاضر نبود حاکمیت خود را با جایگاههای بالا در رتبهبندیهای غربی معاوضه کند، بهطور فزایندهای بهعنوان یک تهدید تلقی میشد.
آنچه در مورد آمریکا سرمایهگذاری و انتقال فناوری نامیده میشد، در مورد چین گسترش و استعمار نو نامیده شد.
بعدها، درحالیکه تمام فیسبوک برای ایتالیا دعا میکرد، ایتالیایی که به دلیل کووید-۱۹ متحمل خسارات سنگینی شده بود، چینیها بهعنوان جذامی نگریسته شدند، عادات غذایی آنها موردانتقاد قرار گرفت و برخی از سیاستمداران آمریکایی حتی تا آنجا پیش رفتند که میلیاردها دلار بهعنوان غرامت از چین طلب کردند.
روشن شد که تا زمانی که غرب تصمیم میگیرد چه کسی بد و چه کسی خوب است، اوضاع غیرازاین نمیتواند باشد.
عصر دنیای در حال فروپاشی: جستجو برای قدرت گفتمانی
ایدههای میشل فوکو (۱۹۲۵-۱۹۸۴) و دیگر پساساختارگرایان در مورد گفتمان بهعنوان نظامی از معانی نهفته در اطلاعات، و در مورد تحقق قدرت از طریق کنترل بر گفتمان، در خاک حاصلخیز چین رشد کرد.
درست است، چینیها با میراث خلاق اروپاییها کاملاً آزادانه رفتار میکردند. گفتمان قدرت است، گفتمان قدرتی است که مردم باید برای آن بجنگند و کسی که گفتمان را کنترل میکند، جهان را سازمان میدهد، این نقلقولها از آثار چینی درباره نظریه گفتمان به ما میرسد که به شکل مبهمی شبیه آن چیزی بود که فوکو و همکارانش در مورد آن نوشتند.
علاوه بر این، روشنفکران چینی محدودیتهای این مفهوم را تا حد امکان گسترش دادهاند، که در تفسیر آنها شروع به پوشش موضوعاتی مانند استانداردهای تکنولوژیکی و اصول اخلاقی کرد.
در همه این زمینهها، توسعه و تقویت قدرت گفتمانی چین، که میتواند بهعنوان حق رأی نیز ترجمه شود، ضروری است.
تنها در این صورت است که میتوان با غرب بهصورت برابر صحبت و در برابر هژمونی گفتمانی غرب مقاومت کرد.
چین هنوز در ابتدای راه دشواری است و اشتباهات زیادی مرتکب میشود. سبک قاطعانه و قاطع سخنرانان غربی در رسانههای اجتماعی (بهاصطلاح دیپلماسی گرگ جنگجو) اغلب علیه چین بازی میکند.
مفاهیم سیاست خارجی، که شامل ایده جامعه با سرنوشت مشترک برای بشریت و ابتکار کمربند و جاده است، برای خارجیها گیجکننده و اغلب بیمعنی به نظر میرسد.
تلاش برای آزمایش ابزارهای دیجیتالی شدن با معرفی سیستم اعتبار اجتماعی رسوایی به همراه داشت. تصویر چین بهعنوان کشوری با استراتژی توسعه حسابشده و بلندمدت توسط حماسه سه ساله کووید-۱۹ تضعیف شده است.
درعینحال، نمیتوان گفت که چین اصلاً از هیچ موفقیتی برخوردار نبوده است. قدرت گفتمانی توانایی تحمیل زبانی است که واقعیتها را توصیف میکند و این موضوع زمان میبرد.
چینیها مفهوم عصر جدید را ترویج میکنند. درواقع، این دوره از سال ۲۰۱۲، زمانی که شی جینپینگ به قدرت رسید، آغاز میشود و اکنون سرفصلهای رسانههای روسی درباره عصر جدید روابط روسیه و چین است.
بنابراین، مرحله کنونی در توسعه روابط بینالملل در بحبوحه فروپاشی نظم جهانی که برای یک دوره کوتاه، با استانداردهای تاریخی، چند دهه، در حدود قرن بیستم و بیستویکم ایجاد شد، رخ میدهد.
اما فروپاشی مستلزم ایجاد ساختارهای جدید است: شکلگیری واقعیتهای گفتمانی جدید و بدیل یکی از آنهاست.